powerful

/ˈpaʊərfəl//ˈpaʊəfəl/

معنی: قوی، پر زور، نیرومند، مقتدر
معانی دیگر: پرتوان، زورمند، تهم، تهمتن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: powerfully (adv.), powerfulness (n.)
(1) تعریف: possessing or capable of exerting power or force.
مترادف: forceful, potent, puissant, strong
متضاد: impotent, powerless, weak
مشابه: able, authoritative, drastic, dynamic, high, impulsive, influential, mighty, solid, substantial, vigorous

- Race cars have powerful engines.
[ترجمه گوگل] ماشین های مسابقه موتورهای قدرتمندی دارند
[ترجمه ترگمان] ماشین های مسابقه ای موتورهای قدرتمندی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As hers was the deciding vote, she was in a powerful position.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که رای او تعیین کننده بود، او در موقعیت قدرتمندی قرار داشت
[ترجمه ترگمان] همان طور که او تصمیم گرفته بود، او در موقعیت قدرتمندی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only a powerful leader can bring about the needed reforms.
[ترجمه گوگل] فقط یک رهبر قدرتمند می تواند اصلاحات مورد نیاز را انجام دهد
[ترجمه ترگمان] تنها یک رهبر قدرتمند می تواند اصلاحات مورد نیاز را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having great physical strength.
مترادف: iron, mighty, strong
متضاد: weak
مشابه: brawny, husky, invulnerable, potent, rugged, stalwart, staunch

- With training, he had become a powerful athlete.
[ترجمه گوگل] او با تمرین به ورزشکاری قدرتمند تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان] با آموزش، او یک ورزش کار قدرتمند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having a strong effect.
مترادف: potent, strong
مشابه: drastic, effective, forceful, formidable, heavy, intense

- There is now a powerful medicine to combat the disease.
[ترجمه گوگل] اکنون یک داروی قدرتمند برای مبارزه با این بیماری وجود دارد
[ترجمه ترگمان] الان یه داروی قوی برای مقابله با این بیماری وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: greatly effective in moving the emotions or stimulating the mind.
مترادف: moving, potent, strong, touching
متضاد: weak
مشابه: expressive, forceful, overwhelming

- The audience was moved by the powerful piece of music.
[ترجمه گوگل] تماشاگران تحت تأثیر این قطعه موسیقی قدرتمند قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] حضار تحت تاثیر قطعه قدرتمندی از موسیقی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. powerful armies trenching at a town
قشون های نیرومندی که به شهر نزدیک می شدند

2. a powerful radio station blankets a weaker one
یک ایستگاه رادیویی قوی ایستگاه ضعیف تر را خنثی می کند.

3. a powerful spout that had made a curve in the sky
فوران آب پر فشاری که در هوا قوس ایجاد کرده بود

4. a powerful wrestler
کشتی گیر مرد افکن (یا پرزور)

5. our powerful army
ارتش نیرومند ما

6. david has a powerful memory
دیوید حافظه ای قوی دارد.

7. he delivered a powerful blow to his opponent's chin
ضربه ی محکمی بر چانه ی حریف خود زد.

8. they are equally powerful
آنان به یک اندازه نیرومند هستند.

9. (wordsworth) an overflow of powerful feelings recollected in tranquility
سرشاری احساسات نیرومند که در هنگام آرامش به خاطر خطور می کند

10. a dogfight has a powerful draw for small boys
جنگ سگ ها برای پسر بچه ها گیرایی بسیار زیادی دارد.

11. a gun is a powerful persuader!
هفت تیر متقاعد کننده ی نیرومندی است !

12. a singer with a powerful set of pipes
خواننده ای با صدای رسا

13. germany built up a powerful military machine
آلمان دستگاه نظامی نیرومندی به وجود آورد.

14. (wordsworth) the instantaneous overflow of powerful feelings. . .
لبریز شدن آنی احساسات قوی . . .

15. germany and italy formed a powerful axis
آلمان و ایتالیا محور نیرومندی را تشکیل دادند.

16. the swimmer, who was caught in a powerful crosscurrent, drowned
شناگری که در جریان مخالف نیرومندی گرفتار شده بود غرق شد.

17. he cultivated the friendship of the rich and powerful
او پی دوستی پولداران و قدرتمندان رفت.

18. The new device emits a powerful circular column of light.
[ترجمه گوگل]دستگاه جدید یک ستون دایره ای قدرتمند از نور ساطع می کند
[ترجمه ترگمان]این وسیله جدید یک ستون دایره ای قوی از نور را منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He was one of the most powerful men in Bohemia.
[ترجمه گوگل]او یکی از قدرتمندترین مردان بوهم بود
[ترجمه ترگمان]او یکی از قوی ترین مردان بوهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The two most powerful warriors are patience and time.
[ترجمه گوگل]دو جنگجوی قدرتمند صبر و زمان هستند
[ترجمه ترگمان]دو جنگجوی قدرتمند صبر و صبر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I'm strong! I'm powerful! I'm healthy.
[ترجمه گوگل]من قوی هستم! من قدرتمندم! من سالم هستم
[ترجمه ترگمان]من قوی هستم! من قدرتمندم! من سالمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Romantic artists portrayed nature as wild and powerful.
[ترجمه گوگل]هنرمندان رمانتیک طبیعت را وحشی و قدرتمند به تصویر می کشیدند
[ترجمه ترگمان]هنرمندان رومانتیک طبیعت را وحشی و قدرتمند به تصویر کشیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. She is most powerful and touching when she writes about the student movement in the old days.
[ترجمه گوگل]او زمانی که در مورد جنبش دانشجویی در قدیم می نویسد، قدرتمندترین و تاثیرگذارتر است
[ترجمه ترگمان]او زمانی که در مورد جنبش دانشجویی در روزه ای قدیم می نویسد، بسیار قدرتمند و گیرا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. You're a powerful man-people will listen to you.
[ترجمه گوگل]شما مرد قدرتمندی هستید، مردم به شما گوش می دهند
[ترجمه ترگمان]تو مرد قدرتمندی هستی - مردم به حرف تو گوش میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He displayed determination as well as powerful oratory.
[ترجمه گوگل]او قاطعیت و همچنین خطابه قدرتمندی از خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]او عزم و اراده خود را به عنوان نمازخانه قدرتمند به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

پر زور (صفت)
strong, brawny, powerful, potent

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

مقتدر (صفت)
mighty, handy, strong, light-handed, powerful, knacky

تخصصی

[کامپیوتر] قدرتمند
[ریاضیات] نیرومند، توانا
[آمار] توانا

انگلیسی به انگلیسی

• forceful, exerting great force; effective, potent, producing the desired effect; mighty, having great physical strength; authoritative, influential
a powerful person or organization is able to control or influence people and events.
if someone's body is powerful, it is physically strong.
a powerful smell is strong and unpleasant.
a powerful voice is loud and easily heard.
a powerful speech or work of art has a strong effect on people's feelings.

پیشنهاد کاربران

قدرتمند، پر زور، تاثیرگذار، قوی، نافذ، محکم، قوی، دارای پشتوانه ( فکر، ایده، اندیشه و . . )
1. قوی . قدرتمند. پر قدرت. مقتدر 2. موثر. بانفوذ 3. مهم 4. جذاب. گیرا 5. ( استدلال و غیره ) قانع کنند. مستدل. محکم 6. ( بو ) تند. زننده
قدرتمند
مثال: The president is a powerful leader.
رئیس جمهور رهبری قدرتمندی است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
- مقتدرانه
به معنای جذاب و گیرا هم هست.
powerful: قدرتمند
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : power / empower
✅️ اسم ( noun ) : power / empowerment / powerfulness / powerlessness
✅️ صفت ( adjective ) : empowered / empowering / powered / powerful / powerless
✅️ قید ( adverb ) : powerfully / powerlessly
جسورانه
a powerful look
قدرتمند، پرزور
شدید
مثمر ثمر، اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجه بخش، عامل، کاری، کارساز، کارآمد،
کلان
توانمند
powerful ( adj ) = potent ( adj )
به معناهای: نیرومند، قوی، قدرتمند، پرقدرت/پرتوان، مقتدر/قوی، موثر، گیرا/
very poweful=compelling
شگفت انگیز
قوی، قادر، ( آدم یا حیوان ) قوی و پر قدرت
اثر بخش نیرومند

[در استدلال و سخنرانی ]مستدل ، موثر، قانع کننده ، محکم
معنی به فارسی : قوی ، پرقدرت
مثال : Superman is so powerful
ترجمه ی مثال : سوپرمن خیلی قوی/پرقدرت هستش
( adjective ) هست و به معنی نیرومند قدرت مند
مقتدر
قاطع، اثربخش
موثر
قوی
مطلق
powerful calm : آرامش مطلق
مفید، مؤثر، کاری، کارگر ( effective and potent ( from the free dictionary
تأثیرگذار
Have a some power
Strong. having great power.
قوی . دارای قدرت بزرگ
قدرتمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس