صفت ( adjective )
مشتقات: powerfully (adv.), powerfulness (n.)
مشتقات: powerfully (adv.), powerfulness (n.)
• (1) تعریف: possessing or capable of exerting power or force.
• مترادف: forceful, potent, puissant, strong
• متضاد: impotent, powerless, weak
• مشابه: able, authoritative, drastic, dynamic, high, impulsive, influential, mighty, solid, substantial, vigorous
• مترادف: forceful, potent, puissant, strong
• متضاد: impotent, powerless, weak
• مشابه: able, authoritative, drastic, dynamic, high, impulsive, influential, mighty, solid, substantial, vigorous
- Race cars have powerful engines.
[ترجمه گوگل] ماشین های مسابقه موتورهای قدرتمندی دارند
[ترجمه ترگمان] ماشین های مسابقه ای موتورهای قدرتمندی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین های مسابقه ای موتورهای قدرتمندی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As hers was the deciding vote, she was in a powerful position.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که رای او تعیین کننده بود، او در موقعیت قدرتمندی قرار داشت
[ترجمه ترگمان] همان طور که او تصمیم گرفته بود، او در موقعیت قدرتمندی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همان طور که او تصمیم گرفته بود، او در موقعیت قدرتمندی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only a powerful leader can bring about the needed reforms.
[ترجمه گوگل] فقط یک رهبر قدرتمند می تواند اصلاحات مورد نیاز را انجام دهد
[ترجمه ترگمان] تنها یک رهبر قدرتمند می تواند اصلاحات مورد نیاز را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تنها یک رهبر قدرتمند می تواند اصلاحات مورد نیاز را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having great physical strength.
• مترادف: iron, mighty, strong
• متضاد: weak
• مشابه: brawny, husky, invulnerable, potent, rugged, stalwart, staunch
• مترادف: iron, mighty, strong
• متضاد: weak
• مشابه: brawny, husky, invulnerable, potent, rugged, stalwart, staunch
- With training, he had become a powerful athlete.
[ترجمه گوگل] او با تمرین به ورزشکاری قدرتمند تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان] با آموزش، او یک ورزش کار قدرتمند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با آموزش، او یک ورزش کار قدرتمند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having a strong effect.
• مترادف: potent, strong
• مشابه: drastic, effective, forceful, formidable, heavy, intense
• مترادف: potent, strong
• مشابه: drastic, effective, forceful, formidable, heavy, intense
- There is now a powerful medicine to combat the disease.
[ترجمه گوگل] اکنون یک داروی قدرتمند برای مبارزه با این بیماری وجود دارد
[ترجمه ترگمان] الان یه داروی قوی برای مقابله با این بیماری وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] الان یه داروی قوی برای مقابله با این بیماری وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: greatly effective in moving the emotions or stimulating the mind.
• مترادف: moving, potent, strong, touching
• متضاد: weak
• مشابه: expressive, forceful, overwhelming
• مترادف: moving, potent, strong, touching
• متضاد: weak
• مشابه: expressive, forceful, overwhelming
- The audience was moved by the powerful piece of music.
[ترجمه گوگل] تماشاگران تحت تأثیر این قطعه موسیقی قدرتمند قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] حضار تحت تاثیر قطعه قدرتمندی از موسیقی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حضار تحت تاثیر قطعه قدرتمندی از موسیقی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید