powdery

/ˈpaʊdəri//ˈpaʊdəri/

معنی: پودری، پودر مانند، گرد مانند
معانی دیگر: گردسان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: made of or resembling powder.
مترادف: fine
مشابه: comminute, grainy, granular, granulated, ground, pulverized, triturated

(2) تعریف: dusted, sprinkled, or covered with or as with powder.
مترادف: powdered
مشابه: dusted

(3) تعریف: easily crumbled or crushed into a powder; friable.
مترادف: friable
مشابه: crumbly, frangible, pulverizable

جمله های نمونه

1. A couple of inches of dry, powdery snow had fallen.
[ترجمه گوگل]چند اینچ برف خشک و پودری باریده بود
[ترجمه ترگمان]چند اینچ خشک و پودر زده روی زمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The wind had stirred up a powdery red dust.
[ترجمه گوگل]باد گرد و غبار قرمز پودری را برانگیخته بود
[ترجمه ترگمان]باد بر گرد و خاک و گرد و خاکی رنگی پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The snow was fresh and powdery.
[ترجمه گوگل]برف تازه و پودری بود
[ترجمه ترگمان]برف تازه و پودر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The powdery dust rose in a cloud around him.
[ترجمه گوگل]گرد و غبار پودری در ابری از اطراف او بلند شد
[ترجمه ترگمان]گرد و غبار گرد او سایه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The snow was dry and powdery.
[ترجمه گوگل]برف خشک و پودری بود
[ترجمه ترگمان]برف خشک و پودر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Old powdery tenements fell to the ground.
[ترجمه گوگل]خانه های قدیمی پودری روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]tenements که بر زمین افتاده بودند به زمین افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The marble gives it a peculiar, powdery taste.
[ترجمه گوگل]سنگ مرمر طعمی خاص و پودری به آن می دهد
[ترجمه ترگمان]مرمر به آن مزه خاصی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The real thing is granular, not powdery.
[ترجمه گوگل]چیز واقعی دانه ای است نه پودری
[ترجمه ترگمان]چیز واقعی دانه دانه است، نه پودر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fine, powdery soil turned to soupy mud with the first heavy rains.
[ترجمه گوگل]خاک ریز و پودری با اولین بارندگی های شدید تبدیل به گل و لای شد
[ترجمه ترگمان]خاک سیاه و خاکی، با نخستین بارش باران های سنگین به گل soupy تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is the flat leaf of powdery chalk, the cuttle bone, that is often washed up on the seashore.
[ترجمه گوگل]این برگ صاف گچ پودری، استخوان گاو است که اغلب در ساحل دریا شسته می شود
[ترجمه ترگمان]این برگ مسطح از پودر گچ، استخوان cuttle است که اغلب در ساحل دریا شسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A smile of lath opened amid powdery fallout.
[ترجمه گوگل]در میان ریزش های پودری، لبخندی از تیغ باز شد
[ترجمه ترگمان]یک لبخند فال ورق در وسط fallout شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I love this scent. It has a powdery undertone.
[ترجمه گوگل]من عاشق این عطر هستم ته رنگ پودری دارد
[ترجمه ترگمان] من عاشق این بو هستم رنگ پودری خاصی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wine has impressive texture, with pronounced, well-defined powdery tannins and oak totally absorbed in wash of liquorice and berried fruits.
[ترجمه گوگل]این شراب دارای بافتی چشمگیر است، با تانن های پودری مشخص و مشخص و بلوط کاملاً در شستشوی شیرین بیان و میوه های توت جذب می شود
[ترجمه ترگمان]این شراب دارای بافت تاثیر گذار است و پودر و بلوط آراسته به خوبی تعریف شده است و کاملا در شستن میوه ها و میوه ها به طور کامل جذب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Whole wheat flour is a powdery substance derived by grinding or mashing the wheat's whole grain.
[ترجمه گوگل]آرد سبوس دار یک ماده پودری است که از آسیاب کردن یا له کردن دانه کامل گندم به دست می آید
[ترجمه ترگمان]آرد Whole یک ماده پودری است که با له کردن یا له کردن کل دانه گندم به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پودری (صفت)
powdery

پودر مانند (صفت)
powdery

گرد مانند (صفت)
powdery

انگلیسی به انگلیسی

• having the consistency of powder, made from finely ground particles; resembling dust, dusty
something that is powdery looks or feels like powder.

پیشنهاد کاربران

بپرس