powder

/ˈpaʊdər//ˈpaʊdə/

معنی: گرد، خاکه، پودر، باروت، پودر صورت، سوده، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن، پودر کردن
معانی دیگر: گرده، آرد، غبار، (به صورت گرد) دارو، گرد پاشیدن، تبدیل به پودر یا گرد کردن، آس کردن یا شدن، آرد کردن یا شدن، باروت (gunpowder هم می گویند)، برف خشک و پودر مانند (مناسب برای اسکی بازی) (powder snow هم می گویند)، دینامیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: take a powder
(1) تعریف: a mass of fine, loose particles derived from a solid material that has been ground, crushed, or the like.

(2) تعریف: something that is produced in this form, such as gunpowder or baking powder.

(3) تعریف: very fine, light snow.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: powders, powdering, powdered
(1) تعریف: to dust or sprinkle with or as if with powder.
مشابه: sprinkle

- She powdered her face.
[ترجمه یونس رضا] او صورتش را پودر زده بود
|
[ترجمه گوگل] صورتش را پودر کرد
[ترجمه ترگمان] صورتش را پودر زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to pulverize or grind into a powder.
مشابه: pulverize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: powderer (n.)
(1) تعریف: to apply powder as a cosmetic.

(2) تعریف: to become a powder; be pulverized.
مشابه: pulverize

جمله های نمونه

1. powder and rouge are cosmetics
پودر و سرخاب از لوازم آرایشی هستند.

2. powder soap
گرد صابون

3. a powder horn
پودردان شاخی

4. baby powder helps to avoid chafing
پودر بچه جلوی پوست رفتگی را می گیرد.

5. charcoal powder
خاکه زغال

6. curry powder
گرد کاری

7. soap powder
پودر صابون

8. this powder acts as a base for the rest of your make-up
این پودر،کار زیرسازی برای بقیه ی آرایش شما را انجام می دهد.

9. dissolve this powder in water and drink it
این گرد را در آب حل کنید و بخورید.

10. she put powder on her face
او پودر به صورت خود مالید.

11. keep one's powder dry
(خودمانی) مهیای عمل بودن،آماده ی پیکار بودن

12. take a powder
(خودمانی) فرار کردن،گریختن،به چاک زدن

13. even one sniff of this powder can kill a man
حتی یک بار استنشاق این گرد می تواند انسان را بکشد.

14. dust your cheeks gently with this powder
این پودر را ملایم به گونه هایت بزن.

15. Sift the flour and baking powder into a mixing bowl.
[ترجمه گوگل]آرد و بکینگ پودر را در کاسه ای الک کنید
[ترجمه ترگمان]آرد و پودر را در یک کاسه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We have changed the formula of the washing powder.
[ترجمه گوگل]ما فرمول پودر لباسشویی را تغییر دادیم
[ترجمه ترگمان]ما فرمول پودر لباس شویی را تغییر داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A packet of white powder was found and police scientists are analysing it.
[ترجمه گوگل]یک بسته پودر سفید پیدا شد و دانشمندان پلیس در حال تجزیه و تحلیل آن هستند
[ترجمه ترگمان]یک بسته پودر سفید پیدا شده است و دانشمندان پلیس در حال تحلیل آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The seeds are ground into a fine powder before use.
[ترجمه گوگل]دانه ها قبل از استفاده به صورت پودر ریز آسیاب می شوند
[ترجمه ترگمان]دانه ها قبل از استفاده، به پودر خوبی تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Grind the sugar into a powder .
[ترجمه گوگل]شکر را پودر کنید
[ترجمه ترگمان]به صورت پودر تبدیل میشه به پودر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The machine pounds the stones into powder.
[ترجمه گوگل]دستگاه سنگ ها را پودر می کند
[ترجمه ترگمان]ماشین ها سنگ را به پودر تبدیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرد (اسم)
hero, compass, powder, flour

خاکه (اسم)
dust, powder

پودر (اسم)
powder, flour

باروت (اسم)
powder, gunpowder

پودر صورت (اسم)
powder

سوده (اسم)
powder

پودر شدن (فعل)
powder

پودر زدن به (فعل)
powder

گرد زدن به (فعل)
powder

گرد مالیدن به صورت گرد دراوردن (فعل)
powder

پودر کردن (فعل)
comminute, powder

تخصصی

[شیمی] گرد، باروت
[صنایع غذایی] پودر
[زمین شناسی] گرد،غبار، برف ریزه، گرد برف
[نساجی] گرد - پودر
[پلیمر] خاکه، پودر

انگلیسی به انگلیسی

• finely ground material, material pulverized to the consistency of dust
grind to dust, pulverize into very fine particles; apply powder, dust with powder
powder consists of many tiny particles of a solid substance.
if you powder yourself, you cover parts of your body with scented powder.
see also powdered.

پیشنهاد کاربران

پودر، پودر کردن
مثال: She applied some powder to her face before going out.
قبل از خروج، کمی پودر بر روی صورتش زد.
{پزشکی} پودر : پودرها ترکیبات خشکی از مواد دارویی و غیردارویی هستند که با ظرافت ریز و تقسیم شده و برای استفاده داخلی یا خارجی طراحی شده اند. پودرها ممکن است به صورت فله ای توزیع شوند و یا ممکن است به واحد های تک دوز تقسیم و یا در پاکت ها و یا کاغذهای تا شده ای بسته بندی شوند.
پودر
دیدم که "ذرات" هم معنی شده ( مثلاً ذرات صابون!!! ) در صوتیکه "پودر" صابون می تونست انتخاب بهتری باشه
powder ( مهندسی بسپار )
واژه مصوب: پودر
تعریف: ماده ای متشکل از دانه هایی که اندازه شان بین 0/1 تا 1000 میکرون است
باروت
I love you
I do not powder it
محبت میکنم
پودرش نمیکنم
استعاره از آراستن
پودر پنکک. خانم ها از آن برای تغییر رنگ پوست وازبین بردن درخشندگی صورت هنگام آرایش استفاده میکنند.

بپرس