اسم ( noun )
• (1) تعریف: the condition of being poor or lacking the necessary means of support; indigence or want.
• مترادف: indigence, need, penury, want
• متضاد: luxury, opulence, riches, success, wealth
• مشابه: beggary, deprivation, destitution, hardship, misery, necessity, pinch, privation, strait
• مترادف: indigence, need, penury, want
• متضاد: luxury, opulence, riches, success, wealth
• مشابه: beggary, deprivation, destitution, hardship, misery, necessity, pinch, privation, strait
- Despite their work in the linen mill, the family lived in poverty.
[ترجمه گوگل] علیرغم کارشان در کارخانه کتان، خانواده در فقر زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] با وجود کارشان در کارخانه کتان، خانواده در فقر زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با وجود کارشان در کارخانه کتان، خانواده در فقر زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: scarcity or insufficiency; dearth.
• مترادف: dearth, deficiency, insufficiency, paucity, penury, scarcity, shortage, want
• متضاد: abundance, affluence, plethora
• مشابه: absence, lack, privation, stint
• مترادف: dearth, deficiency, insufficiency, paucity, penury, scarcity, shortage, want
• متضاد: abundance, affluence, plethora
• مشابه: absence, lack, privation, stint
- As there is a poverty of facts about the issue, the case cannot be argued either way.
[ترجمه Sadaf] از آنجایی که فقدان حقایق در موضوع وجود دارد، این مورد به هیچ وجه قابل بحث نیست.|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که حقایق در مورد این موضوع فقیر است، نمی توان به هیچ وجه به این قضیه استدلال کرد[ترجمه ترگمان] همانطور که در مورد این مساله فقر وجود دارد، پرونده نمی تواند به هیچ وجه مورد بحث قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: lack of productiveness or fertility.
• مترادف: barrenness, impoverishment, infertility, meagerness
• متضاد: fertility
• مشابه: bareness, destitution, exhaustion, privation
• مترادف: barrenness, impoverishment, infertility, meagerness
• متضاد: fertility
• مشابه: bareness, destitution, exhaustion, privation
- The poverty of the land made it difficult to eke out a living from farming.
[ترجمه Sadaf] کمبود زمین، امرار معاش از راه کشاورزی را دشوار می کرد.|
[ترجمه گوگل] فقر زمین، امرار معاش از راه کشاورزی را دشوار می کرد[ترجمه ترگمان] فقر زمین برای افزودن زندگی از کشاورزی دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید