poverty

/ˈpɑːvərti//ˈpɒvəti/

معنی: خواری، پستی، فروماندگی، فقر، کمیابی، بینوایی، تهی دستی، تندگستی، بی پولی
معانی دیگر: ناداری، دریوزگی، بی چیزی، لاتی، فقدان، کمبود، کم داشت، کاستی، ضعف، نارسایی، (خاک و غیره) بدی، کم قوتی، فلاکت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being poor or lacking the necessary means of support; indigence or want.
مترادف: indigence, need, penury, want
متضاد: luxury, opulence, riches, success, wealth
مشابه: beggary, deprivation, destitution, hardship, misery, necessity, pinch, privation, strait

- Despite their work in the linen mill, the family lived in poverty.
[ترجمه گوگل] علیرغم کارشان در کارخانه کتان، خانواده در فقر زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] با وجود کارشان در کارخانه کتان، خانواده در فقر زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: scarcity or insufficiency; dearth.
مترادف: dearth, deficiency, insufficiency, paucity, penury, scarcity, shortage, want
متضاد: abundance, affluence, plethora
مشابه: absence, lack, privation, stint

- As there is a poverty of facts about the issue, the case cannot be argued either way.
[ترجمه Sadaf] از آنجایی که فقدان حقایق در موضوع وجود دارد، این مورد به هیچ وجه قابل بحث نیست.
|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که حقایق در مورد این موضوع فقیر است، نمی توان به هیچ وجه به این قضیه استدلال کرد
[ترجمه ترگمان] همانطور که در مورد این مساله فقر وجود دارد، پرونده نمی تواند به هیچ وجه مورد بحث قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lack of productiveness or fertility.
مترادف: barrenness, impoverishment, infertility, meagerness
متضاد: fertility
مشابه: bareness, destitution, exhaustion, privation

- The poverty of the land made it difficult to eke out a living from farming.
[ترجمه Sadaf] کمبود زمین، امرار معاش از راه کشاورزی را دشوار می کرد.
|
[ترجمه گوگل] فقر زمین، امرار معاش از راه کشاورزی را دشوار می کرد
[ترجمه ترگمان] فقر زمین برای افزودن زندگی از کشاورزی دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. poverty and ignorance are two sides of the same coin
فقر و جهل دو جنبه از یک مسئله ی واحد است.

2. poverty generates despair
فقر ایجاد یاس می کند.

3. poverty had crushed his spirit
فقر روح او را خرد کرده بود.

4. poverty of the soil
کم قوتی خاک

5. poverty threatens that country's social cohesion
فقر همبستگی اجتماعی آن کشور را تهدید می کند.

6. abysmal poverty
فقر شدید

7. desperate poverty
فقر نومید کننده

8. abject poverty
فقر مفرط،فقر نکبت بار

9. he relates poverty and crime
او فقر را با جنایت مربوط می داند.

10. struggling against poverty
پیکار کردن بر ضد فقر

11. the farmers' poverty saddened us
بینوایی روستائیان ما را متاثر کرد.

12. the rueful poverty of the fishermen
فقر تاسف آور ماهیگیران

13. to alleviate poverty
کم کردن فقر

14. a lifetime of poverty and hunger
یک عمر فقر و گرسنگی

15. a pocket of poverty
انباشتگاهی از فقر

16. an extreme of poverty
شدت فقر

17. such curses as poverty and illiteracy
بدبختی هایی همچون فقر و بی سوادی

18. the crusade against poverty and addiction
پیکار با فقر و اعتیاد

19. the extremity of poverty and dispair
شور فقر و نومیدی

20. the fight against poverty must be globalized
پیکار با فقر باید جهانی باشد.

21. the phantom of poverty and disease
دیو فقر و بیماری

22. the pressure of poverty
فشار فقر

23. the war against poverty
پیکار بافقر

24. they sank into poverty
(مجازی) آنان در فقر فرو رفتند.

25. to languish in poverty
در فقر و فاقه دست و پا زدن

26. to live in poverty
در فقر زندگی کردن

27. to suffer from poverty
از فقر رنج بردن

28. a people reduced to poverty
مردمی که فقر دامنگیر آنها شده است

29. against a background of poverty and unemployment
در مقابل دورنمایی از فقر و بیکاری

30. farmers whom disease and poverty had ravaged completely
روستاییانی که بیماری و فقر آنان را کاملا به حال زار در آورده بود

31. on the score of poverty
به واسطه ی فقر

32. the appalling dirt and poverty of the children. . .
کثیفی و فقر رقت انگیز کودکان

33. the dirt and the poverty of the children appalled them
کثیفی و فقر کودکان،آنان را به رقت آورد.

34. the ragged edge of poverty
آستانه ی فقر

35. they live in sordid poverty
در فقر رقت آور زندگی می کنند.

36. a building which reeks of poverty
ساختمانی که از آن بوی فقر می بارد

37. he addressed the problem of poverty
او مسئله ی فقر را بررسی کرد.

38. he spent his adulthood in poverty
دوران بزرگسالی خود را در فقر گذراند.

39. his stories show a surprising poverty of imagination and inventiveness
داستان هایش حاکی از این است که او به طور تعجب آوری فاقد قوه تخیل و ابتکار است.

40. illiteracy has condemned them to poverty
بی سوادی آنان را محکوم به فقر کرده است.

41. meditation on the causes of poverty
موشکافی درباره ی علل فقر

42. people who are trapped by poverty
مردمی که گرفتار فقر شده اند

43. shahrenou was a cesspool of poverty and prostitution
شهرنو منجلابی از فقر و فحشا بود.

44. the distance between wealth and poverty
تفاوت بین ثروت و فقر

45. the rags that signify their poverty
جامه های مندرسی که حاکی از فقر آنان است

46. to uplift the masses from poverty and ignorance
توده ها را از فقر و جهالت رهانیدن

47. we have failed to overcome poverty and illiteracy
ما در چیره شدن بر فقر و بیسوادی ناکام شده ایم.

48. workers who were enslaved by poverty and ignorance
کارگرانی که در بند فقر و جهالت بودند

49. a group of people shackled by poverty and superstition
گروهی از مردمی که فقر و خرافات دامنگیر آنان شده بود

50. crime can be an outgrowth of poverty
جنایت می تواند ناشی از فقر باشد.

51. the farmer's providence saved him from poverty
آینده نگری کشاورز او را از فقر نجات داد.

52. i saw him in a state of poverty
او را در حالت فقر دیدم.

53. millions of people have been lifted from poverty
میلیون ها خانواده از فقر رها شده اند.

54. she resigned herself to a life of poverty and solitude
او خود را با زندگی در فقر و تنهایی آشتی داد.

55. the old woman was reduced to extreme poverty
پیرزن در فقر شدید فرو رفت.

56. this city displays all the earmarks of poverty and hopelessness
این شهر دارای کلیه ی نشانه های فقر و نومیدی می باشد.

57. all his life he oscillated between wealth and poverty
در سرتاسر عمر بین ثروت و فقر نوسان می کرد.

58. his clothing was an eloquent expression of his poverty
لباس هایش نشان گویای فقر او بود.

59. the people's inner joy that neither war nor poverty could squelch
شادی درونی مردم که نه جنگ و نه فقر توانسته بود آن را سرکوب کند.

60. the war left nothing but a heritage of poverty and destruction
جنگ چیزی جز میراثی از فقر و خرابی به جا نگذاشت.

61. these band-aid solutions will not solve the problem of poverty
این راه حل های سطحی مسئله ی فقر را بر طرف نخواهد کرد.

مترادف ها

خواری (اسم)
abasement, abuse, ignominy, poverty, insult, abjection, baseness, bitter fate, heavy burden, rough luck, unhappy lot

پستی (اسم)
poverty, abjection, degradation, baseness, meanness, inferiority, debasement, dishonor, turpitude, ignobility, villainy, lowness, humility, lousiness, vulgarism, vulgarity

فروماندگی (اسم)
poverty, fatigue, inability, despair, desperate situation

فقر (اسم)
poverty, destitution, penury, indigence

کمیابی (اسم)
poverty, rarity, famine, paucity, scarcity, infrequency

بینوایی (اسم)
poverty, impoverishment

تهی دستی (اسم)
poverty, misery, indigence

تندگستی (اسم)
poverty

بی پولی (اسم)
poverty

انگلیسی به انگلیسی

• state of being poor, destitution, indigence; scantiness, deficiency, scarcity
poverty is the state of being very poor.

پیشنهاد کاربران

فقر
مثال: The charity organization helps families living in poverty.
سازمان خیریه به خانواده هایی که در فقر زندگی می کنند کمک می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نبود چیزی.
مثلا poverty of stimulus
نبود انگیزه
فقر
poverty ( اقتصاد )
واژه مصوب: فقر
تعریف: [اقتصاد، جامعه شناسی] ناتوانی در تأمین حد متعارف معیشت |||[جامعه شناسی] حالت یا وضعیتی که در آن فرد یا گروهی اجتماعی با نیازهای جدی مادی و گاه فرهنگی روبه رو است
poverty is the state of being poor
یکی از لغات 4000 کتاب دوم درس 20
the state of being extremely poor
poverty
فقر
بدبختی
very poor

بپرس