pout

/ˈpaʊt//paʊt/

معنی: لب کلفتی، جلو امدگی لبها، اخم کردن، لب را بزیر اویختن، لب ولوچه را جمع کردن
معانی دیگر: (به نشان خشم یا ناخشنودی و غیره) لب ها را بیرون دادن، لب ورچیدن، لب و لوچه ی خود را آویزان کردن، لب و لوچه(ی کسی) آویزان شدن، لنج ورچیدن، (با لب و لوچه ی آویزان) گفتن، اخم و تخم کردن، تندی کردن، تشر زدن، (لب ها را) غنچه کردن، گرد کردن، آویزان کردن لب و لوچه، غیظ، خشم (the pouts هم می گویند)، نام چندین نوع ماهی درشت اندام

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pouts, pouting, pouted
(1) تعریف: to show unhappiness or displeasure, esp. by pushing out the lips; sulk.
مترادف: mope, sulk
مشابه: brood, frown, glower, grimace, lower

(2) تعریف: to jut out or protrude.
مترادف: project, protrude
مشابه: jut
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to push out (the lips).
مشابه: contort, distort
اسم ( noun )
مشتقات: poutingly (adv.)
(1) تعریف: a protrusion of the lips, often to express annoyance or unhappiness.
مشابه: glower, grimace

(2) تعریف: (sometimes pl.) a sullen fit of displeasure.
مترادف: sulk
مشابه: pique

- He was in a pout.
[ترجمه گوگل] او در خروش بود
[ترجمه ترگمان] او اخم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has the pouts.
[ترجمه گوگل] او نفخ دارد
[ترجمه ترگمان] آ ره، آ ره، آ ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: pout, pouts
• : تعریف: any of several northern marine or freshwater fishes, such as the horned pout or eelpout.

جمله های نمونه

1. She shot me a reproachful pout.
[ترجمه گوگل]او به من شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]نگاهی سرزنش آمیز به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They mince and prim and pout.
[ترجمه گوگل]خرد می کنند و پرمغال می کنند و دم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ستوه می آمدند و اخم می کردند و اخم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her lips were set in a pout of annoyance.
[ترجمه گوگل]لب هایش از شدت عصبانیت در حالت غلغل قرار گرفته بود
[ترجمه ترگمان]لبانش از ناراحتی منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her lips pout around the filter and her cheeks collapse in as she draws deeply.
[ترجمه گوگل]لب‌هایش دور فیلتر می‌چرخند و گونه‌هایش در حالی که عمیق می‌کشد فرو می‌روند
[ترجمه ترگمان]لب هایش به دور صافی جمع می شوند و گونه هایش به شکلی عمیق فرو می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dover Breakwater offered flounder, dabs and small pout with the inside wall best.
[ترجمه گوگل]Dover Breakwater به بهترین وجه دست و پا کردن، دبس و پوکه کوچک را با دیواره داخلی ارائه می کرد
[ترجمه ترگمان]دوور، لب و لب small را با دیوار درونی بالا و پایین عرضه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Amelia seemed to pout, playing with a salt shaker.
[ترجمه گوگل]آملیا به نظر می رسید که با نمکدان بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آملیا اخم می کند، و با نمکدون salt بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Charlie Filetti sat in a quiet pout.
[ترجمه گوگل]چارلی فیلتی در حالتی آرام نشسته بود
[ترجمه ترگمان]چارلی Filetti آرام و آرام نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So tennis fans can, for the moment, pout away their railway timetables.
[ترجمه گوگل]بنابراین طرفداران تنیس می توانند در حال حاضر جدول زمانی راه آهن خود را اعلام کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین برای لحظه ای، هواداران تنیس می توانند جداول زمانی راه آهن خود را جمع و جور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hythe Range to Redoubt Wall for dabs, pout and rockling.
[ترجمه گوگل]Hythe Range to Redoubt Wall برای داب، پوت و راک
[ترجمه ترگمان]دامنه Hythe به دیوار تپه برای dabs، pout و rockling
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bournemouth beaches produced odd flounder at night with pout, rockling and flatfish at Friars Cliff.
[ترجمه گوگل]سواحل بورنموث در شب‌ها ماهی‌های شلوغ عجیب و غریب همراه با پوسیدگی، راک ماهی و ماهی پهن در فریرز کلیف تولید می‌کردند
[ترجمه ترگمان]سواحل Bournemouth در شب با اخم، rockling و flatfish در Friars کلیف به طرز عجیبی دست و پنجه نرم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pout, whiting, dabs and odd dogfish made up bags.
[ترجمه گوگل]کیسه های پوکه، خس خس، دابس و سگ ماهی های عجیب و غریب را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]گرد و خاک و گرد و خاک و چیزهای عجیب و غریب کیسه پر می ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Loulse at the wheel still had her pout on, but he was grinning like a golfing fool.
[ترجمه گوگل]لولز پشت فرمان هنوز دمش را به پا کرده بود، اما مثل یک احمق گلف‌باز پوزخند می‌زد
[ترجمه ترگمان]Loulse به فرمان او هنوز اخم کرده بود، اما او مثل یک احمق گلف باز می خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Implacable, with arms folded, and a mulish pout.
[ترجمه گوگل]تسلیم ناپذیر، با بازوهای جمع شده، و پوکه مولیش
[ترجمه ترگمان]Implacable، دست ها را به روی سینه جمع کرده و اخم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Chesil Beach gave dabs, pout and small whiting during daylight with odd dogfish at night.
[ترجمه گوگل]ساحل چسیل در طول روز با سگ ماهی های عجیب و غریب در شب، دس، پوکه و سفیدک کوچک می داد
[ترجمه ترگمان]ساحل لانگ بیچ، اخم و اخم کرده بود و در روشنایی روز با dogfish عجیب و غریب شب در روشنایی روز تف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لب کلفتی (اسم)
pout

جلو امدگی لب ها (اسم)
pout

اخم کردن (فعل)
fret, glower, lower, frown, scowl, lour, pout

لب را بزیر اویختن (فعل)
pout

لب ولوچه را جمع کردن (فعل)
pout

انگلیسی به انگلیسی

• type of fish that lives in colder northern waters
protrusion of the lower lip; acting sullen or displeased; making an unhappy facial expression
stick out one's lower lip; make an unhappy facial expression; act sullen or displeased
if you pout, you stick out your lips as a way of showing that you are annoyed.

پیشنهاد کاربران

فعل : تو لب رفتن، عنق بودن، اخم کردن
اسم: لب و لوچه ی آویزان
صفت : ( لب و لوچه ) آویزان. in pout
Amelia seemed to pout, playing with a salt shaker.
به نظر می رسید که آملیا اخم می کند، و با نمکدون بازی می کند
...
[مشاهده متن کامل]

He was in a pout. ( اخم کرده بود. او لب و لوچه اش آویزان بود ( از ناراحتی
Her lips were set in a pout of annoyance.
لبانش از ناراحتی منقبض ( آویزان ) شده بود

لب ورچیدن
لهجه و گویش تهرانی
بر اثر ناراحتی لب ها را جمع کردن
لب برچیدن. [ ل َ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) به گریه درآمدن کودک. آغاز گریه کردن کودک. در آغاز گریه تشنجی در لبها پیدا آمدن. حالتی که در شروع گریه خاصه برای اطفال درلب دست دهد. حالتی از انقباض که پیش از گریستن بر لب افتد. پیدا آمدن حالتی در لب پیش از گریستن و در اطفال مشهودتر باشد. فراهم آوردن لبها را برای گریه یا خنده. آماده ٔ گریستن شدن کودک. لبها فراهم و ترنجیده داشتن آغازیدن گریه را. آثار گریستن پیدا آمدن درلبها به آغاز. گرد کردن دو لب آغازیدن گریستن را:
...
[مشاهده متن کامل]

چنان هر خنده ام را گریه ای از پی روان باشد
که در وقت یتیمی طفل لب برچیده را مانم.
سعید اشرف ( آنندراج ) .
لبی برچیده ساقی تا دگر بر توبه ام خندد
چه درکام و زبان بیهوده استغفار می چینم.
ظهوری ( آنندراج ) .

در مورد حرکت لب ها این لغت دو معنی دارد:
۱. لب ها را به علت ناراحتی و اخم کردن به هم فشردن.
۲. لب ها را غنچه کردن که در این صورت مترادف کلمه pucker می باشد.
قیافه ی ناراحت به خود گرفت، لب برچیدن
to push out your lower lip in order to look sexually attractive
Marry , s lips were set pout of annoyance

بپرس