pounce

/ˈpaʊns//paʊns/

معنی: یورش، جهش، پرتاب، حمله با چنگال، در حال خیز، گرده نقاش، خاکه ذغال، در حال حمله با چنگال، با چنگال ربودن
معانی دیگر: (با: at یا on یا upon - مثل پرنده ی شکاری) فرود آمدن و در ربودن، قاپ زدن، پریدن (روی چیزی) و قاپیدن، بل گرفتن، (هنگام لغزش کسی) سخت به او پریدن، (پرنده ی شکاری) چنگال (talon و claw هم می گویند)، عمل قاپیدن یا با چنگال گرفتن، ربایش، قاپ زنی، گرد سفید که برای خشکاندن جوهر بر کاغذ می پاشیدند، گرد استنسیل، ضربت، مشت، استامپ، مهر، عتاب، درحال حمله باپنجه، مهر زدن به

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pounces, pouncing, pounced
(1) تعریف: to jump or swoop down in order to seize or capture something.
مشابه: descend, swoop

- The cat pounced on the mouse.
[ترجمه گوگل] گربه به موش هجوم آورد
[ترجمه ترگمان] گربه روی ماوس پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to seize on or attack something suddenly, or to be quick to take advantage of or criticize someone.
مشابه: plunge

- He pounced on me for making an error.
[ترجمه گوگل] به خاطر اشتباه به من حمله کرد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر اینکه اشتباه کرده بود به من حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden attack, leap, or swoop, such as that of an animal attacking its prey.

(2) تعریف: the talon or claw of a carnivorous bird.

جمله های نمونه

1. He knows that his critics are waiting to pounce on any slip that he makes.
[ترجمه گوگل]او می‌داند که منتقدانش منتظر هر لغزشی هستند
[ترجمه ترگمان]او می داند که منتقدان او در انتظار رسیدن به هر لغزش کوچکی هستند که او می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We hid himself behind the bushes, ready to pounce on the intruder.
[ترجمه گوگل]ما خود را پشت بوته ها پنهان کردیم و آماده حمله به مهاجم بودیم
[ترجمه ترگمان]خود را در پشت بوته ها پنهان کردیم و آماده حمله به مزاحم او شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cat sat in the tree ready to pounce on the ducks below.
[ترجمه گوگل]گربه روی درخت نشسته بود و آماده بود تا روی اردک های زیر بپرد
[ترجمه ترگمان]گربه روی درختی نشسته بود و آماده حمله به اردک ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We saw the tiger about to pounce .
[ترجمه گوگل]ما ببر را دیدیم که در حال پریدن است
[ترجمه ترگمان]ما اون ببر رو دیدیم که داره حمله می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We hid behind the bushes, ready to pounce on the intruder.
[ترجمه گوگل]ما پشت بوته ها پنهان شدیم و آماده حمله به مهاجم بودیم
[ترجمه ترگمان]ما پشت بوته ها قایم شدیم و آماده حمله به مزاحم شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is ready to pounce at the phone when it rings because she is worried about her husband's where about.
[ترجمه گوگل]او آماده است وقتی تلفن زنگ می زند به سمت تلفن هجوم آورد زیرا نگران وضعیت شوهرش است
[ترجمه ترگمان]او برای حمله به تلفن آماده است، چون نگران شوهرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Teachers are quick to pounce on students' grammatical errors.
[ترجمه گوگل]معلمان سریعاً اشتباهات گرامری دانش آموزان را بررسی می کنند
[ترجمه ترگمان]معلمان به سرعت دچار خطاهای دستوری دانش آموزان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police were waiting to pounce when he arrived at the airport.
[ترجمه گوگل]وقتی او به فرودگاه رسید پلیس منتظر بود که هجوم بیاورد
[ترجمه ترگمان]پلیس در انتظار حمله به فرودگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The lion crouched ready to pounce.
[ترجمه گوگل]شیر خم شد و آماده ی پریدن بود
[ترجمه ترگمان]شیر آماده حمله شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Democrats were ready to pounce on any Republican failings or mistakes.
[ترجمه گوگل]دموکرات ها آماده بودند تا به هر شکست یا اشتباه جمهوری خواهان حمله کنند
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها آماده حمله به هر گونه شکست و یا اشتباه ات حزب جمهوری خواه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you make a single mistake, he will pounce on you and say you're a fool.
[ترجمه گوگل]اگر یک اشتباه مرتکب شوید، او به شما حمله می کند و می گوید شما یک احمق هستید
[ترجمه ترگمان]اگر یک اشتباه بکنی، او به تو حمله خواهد کرد و می گوید که تو یک احمقی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Alan Knott is denied the chance to pounce.
[ترجمه گوگل]آلن نات از فرصت جهش محروم است
[ترجمه ترگمان]آلن knott این فرصت را ندارد که به آن حمله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Opponents pounce on you like a lion that skipped breakfast.
[ترجمه گوگل]مخالفان مانند شیری که صبحانه را حذف کرده به سمت شما هجوم می آورند
[ترجمه ترگمان]مخالفان مانند شیری که صبحانه را نادیده می گرفتند به شما حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A tabby cat was poised to pounce at any second.
[ترجمه گوگل]یک گربه تابی آماده بود که در هر ثانیه بپرد
[ترجمه ترگمان]یک گربه پلنگی در هر لحظه آماده حمله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To pounce on their opponents, moreover, seemed the best defence.
[ترجمه گوگل]هجوم بر روی حریفان، علاوه بر این، بهترین دفاع به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، به نظر می رسید که برای حمله به رقبای آن ها بهترین دفاع بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

جهش (اسم)
mutation, startle, vault, caper, jump, lunge, spurt, pounce

پرتاب (اسم)
put, toss, projection, shy, tilt, jet, pitch, shove, throw, fling, casting, hurl, jaculation, pounce

حمله با چنگال (اسم)
pounce

در حال خیز (اسم)
pounce

گرده نقاش (اسم)
pounce

خاکه ذغال (اسم)
pounce

در حال حمله با چنگال (اسم)
pounce

با چنگال ربودن (فعل)
pounce

انگلیسی به انگلیسی

• act of suddenly swooping down and grabbing; sudden assault or attack
fall on, storm, invade; attack, seize, assault
when an animal or bird pounces on something, it leaps on it and grabs it.
if you pounce on something such as a mistake, you draw attention to it.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To leap or spring suddenly in attack 🐾
🔍 مترادف: Leap
✅ مثال: The cat waited silently before pouncing on its prey.
pounce
به اقدام یا عملی حمله ور شدن و توپیدن/هشدار جدی دادن
Donald Trump has pounced on the conflict to warn of a third world war
هجوم ناگهانی
- بُل گرفتن
- پریدن به کسی
۱. پریدن. جستن. جست زدن ۲. قاپیدن ۳. {مجازی} بُل گرفتن. با چنگال ربودن. ( مثل پرنده ی شکاری ) فرود آمدن و در ربودن
مثال:
The eagle pounced on the rabbit.
عقاب شیرجه رفت و خرگوش را با چنگال ربود.
VERB
۱ ) ( استعاری ) غنیمت شمردن فرصت
پریدن ( روی چیزی ) و قاپیدن - بُل گرفتن
💠 As cottage prices tumble, is now the time for buyers to produce?
۲ ) جهیدن - پریدن و با چنگال قاپیدن ( حیوانات )
...
[مشاهده متن کامل]

💠 The cat pounce on the bird.
NOUN
یورش و جهش - عمل قاپیدن یا با چنگال گرفتن

حمله‎ور شدن
حمله و یورش کردن ( حیوان با چنگالهایش )
حمله حیوانات وحشی

بپرس