pouch

/ˈpaʊt͡ʃ//paʊt͡ʃ/

معنی: کیسه، چنته، کیسه کوچک، کیف پول، در جیب گذاردن، بلعیدن
معانی دیگر: کیسه ی کوچک (مثلا کیسه ی توتون)، همبونه، انبانه، کیسه ی نامه ها (که می توان در آن را مهر و موم یا قفل کرد و برای ارسال نامه های سفارتخانه ها و غیره به کار برد)، کیسه ی مراسلات، در کیسه ریختن، هرچیز کیسه مانند، (جامه) جیب، (قدیمی) کیف پول، (کالبد شناسی) اندام کیسه مانند، کاواکی، فرورفتگی، پف کردگی زیر چشم (در اثر بیماری یا بی خوابی)، کیس کردن یا شدن، (جانور شناسی) کیسه ی کانگورو (marsupium هم می گویند)، تبدیل به کیسه کردن، انبانگونه کردن، کیسه دار کردن، (ماهیان و برخی پرندگان) بلعیدن، فرو دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a bag made in a variety of sizes and shapes, usu. of a sturdy material, and used to carry loose substances and articles such as tobacco or letters.
مترادف: bag, pocket, purse, sack
مشابه: carryall, ditty bag, handbag, knapsack, mailbag, pack, rucksack, satchel

- a mail pouch
[ترجمه گوگل] یک کیسه پستی
[ترجمه ترگمان] یک کیسه پستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a natural pocket of skin, esp. one on the abdomen of a female marsupial that is used to hold and carry young.
مترادف: marsupium, pocket, sac
مشابه: bag

(3) تعریف: a fold of loose, baggy flesh under an eye.
مترادف: sac
مشابه: bag, bulge, pocket, protuberance
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pouches, pouching, pouched
(1) تعریف: to put in or as if in a bag or pouch.
مترادف: bag, pack, sack
مشابه: enclose, pocket

- She pouched the letters.
[ترجمه گوگل] نامه ها را در کیسه انداخت
[ترجمه ترگمان] او نامه را جواب می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to take on the shape of a pouch.
مترادف: bag, protrude
مشابه: belly, inflate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to take on the form of a pouch or pocket.
مترادف: bag, bulge, pack, poke, protrude
مشابه: belly, inflate, puff, swell

جمله های نمونه

1. gunpowder pouch
کیسه ی باروت

2. abdominal pouch
(کانگورو و غیره) کیسه ی شکمی (marsupium هم می گویند)

3. a diplomatic pouch
کیسه ی مراسلات سیاسی

4. He was going to make a tobacco pouch out of them.
[ترجمه گوگل]قرار بود از آنها کیسه تنباکو درست کند
[ترجمه ترگمان]او می خواست کیسه توتون از آن ها بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I will pouch up no such affront.
[ترجمه گوگل]من چنین توهینی را انجام نمی دهم
[ترجمه ترگمان]هرگز چنین اهانتی به خود نخواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She kept her money in a pouch around her neck.
[ترجمه گوگل]پولش را در کیسه ای دور گردنش نگه می داشت
[ترجمه ترگمان]پولش را در کیسه دور گردنش نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The eggs eventually hatch inside the mother's pouch.
[ترجمه گوگل]تخم ها در نهایت در داخل کیسه مادر بیرون می آیند
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ در نهایت در کیسه مادر باز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He reached into his pouch and laid three large gold pieces in Broadman's palm.
[ترجمه گوگل]دستش را در کیفش برد و سه قطعه طلای بزرگ را در کف دست برادمن گذاشت
[ترجمه ترگمان]دستش را به جیبش برد و سه تکه طلای درشت طلا در کف دستش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There were spices - a small cloth pouch of cumin and a bigger one of turmeric.
[ترجمه گوگل]ادویه جات بود - یک کیسه پارچه ای کوچک زیره سبز و یک کیسه بزرگتر از زردچوبه
[ترجمه ترگمان]There بود - یک کیسه پارچه ای کوچک از زیره سبز و یک کیسه بزرگ زرد چوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His sperm ducts empty into this pouch so that the eggs are quickly and efficiently fertilised.
[ترجمه گوگل]مجاری اسپرم او در این کیسه خالی می شود تا تخمک ها به سرعت و به طور موثر بارور شوند
[ترجمه ترگمان]مجاری اسپرم خود را در این کیسه تخلیه می کنند تا تخم مرغ به سرعت و به طور موثر دفع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nevertheless some of the patients with an intact pouch have had a relatively satisfactory short term outcome.
[ترجمه گوگل]با این وجود برخی از بیماران با کیسه دست نخورده نتیجه کوتاه مدت نسبتا رضایت بخشی داشته اند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، برخی از بیمارانی که کیسه دست نخورده دارند نتیجه نسبتا رضایت بخشی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is now looking to use the pouch for different products, including prepared tuna salad.
[ترجمه گوگل]اکنون به دنبال استفاده از کیسه برای محصولات مختلف از جمله سالاد تن ماهی است
[ترجمه ترگمان]هم اکنون به دنبال استفاده از کیسه برای محصولات مختلف از جمله سالاد ماهی تن آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With one Joey outside the pouch, she looks to mate again with available males.
[ترجمه گوگل]با یک جوی بیرون از کیسه، او به نظر می رسد دوباره با نرهای موجود جفت گیری کند
[ترجمه ترگمان]با یک جوئی خارج از کیسه، بار دیگر با مردان در دسترس، جفت گیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All our electric shavers are supplied with a free travel pouch.
[ترجمه گوگل]تمام ماشین های اصلاح برقی ما با یک کیف مسافرتی رایگان عرضه می شوند
[ترجمه ترگمان]تمام لوازم برقی ما با کیسه مسافرتی آزاد عرضه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I climbed to my feet, stuffing the bag of mints into my pouch.
[ترجمه گوگل]روی پاهایم بالا رفتم و کیسه نعنا را داخل کیفم فرو کردم
[ترجمه ترگمان]از جایم بلند شدم و کیسه آب نبات نعنایی را در جیبم گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کیسه (اسم)
bourse, bladder, bag, sac, sack, pouch, cyst, cod, bagging, bung, capsule, theca, sinus, purse

چنته (اسم)
bag, knapsack, pouch, satchel, carryall, cod, wallet

کیسه کوچک (اسم)
pouch, cod, vesicle

کیف پول (اسم)
pouch, moneybags, purse, wallet

در جیب گذاردن (فعل)
pouch, pocket

بلعیدن (فعل)
guzzle, gorge, pouch, swizzle, devour, swallow, engorge, ingurgitate

انگلیسی به انگلیسی

• pocket, sac; handbag, purse; baggy skin under the eye
put in a pouch, place in a pocket
a pouch is a flexible container like a small bag.
a kangaroo's pouch is a pocket of skin on its stomach in which its baby grows.

پیشنهاد کاربران

pouch 5 ( n ) =a pocket of skin in the cheeks of some animals, such as hamsters, in which they store food
pouch
pouch 4 ( n ) =a pocket of skin on the stomach of some female marsupial animals, such as kangaroos, in which they carry their young
pouch
pouch 2 ( n ) e. g. She kept her money in a pouch around her neck
pouch
pouch 3 ( n ) =a large bag for carrying letters, especially official ones
pouch
pouch 1 ( n ) ( paʊtʃ ) =a small bag, e. g. a tobacco pouch
pouch
کفه ( در فلاخن جایی که سنگ قرار می گیرد )
دلنشین، مطبوع
Her voice is so pouching and melodious.
صدای او دلنشین و خوش آهنگ هست.
ساشه
pouch ( مهندسی بسپار - مجموعة بسته بندی )
واژه مصوب: چنته
تعریف: کیسه ای پاکت مانند برای بسته بندی محصولات جامد یا مایع
علوم نظامی:
فشنگ دان
کِیف کردن از سر ذوق
کیست؟
the resulting pressure can cause a pouch to form there
ایجاد کیست مری

کیسه کانگورو
Kangaroos carry their young in pouches
کیسه کانگورو
پاکت ( شیر پاکتی ) .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس