potty

/ˈpɑːti//ˈpɒti/

معنی: احمقانه، اسان، جزئی، ناچیز
معانی دیگر: لگن کودک، لگنچه، مستراح فرنگی بچه (که قابل حمل است) (نام کامل آن: potty-chair)، (انگلیس - عامیانه)، بی اهمیت، مغرور، لگن یامستراح اطفال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: potties
(1) تعریف: a removable pot that fits under a small open seat, used in the toilet training of a child.

(2) تعریف: a small seat set on a toilet for a child.

جمله های نمونه

1. Surely you don't expect me to take your potty suggestions seriously?
[ترجمه علیرضا جان] مطمئنا شما از من انتظار ندارید که پیشنهاد احمقانت رو جدی بگیرم.
|
[ترجمه گوگل]مطمئناً انتظار ندارید که من پیشنهادات شما را جدی بگیرم؟
[ترجمه ترگمان]مطمئنا انتظار نداری که من این پیشنهادها را جدی بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She must have been potty to sell that car so cheaply.
[ترجمه گوگل]او باید برای فروختن آن ماشین به این ارزانی بی‌نقص بوده است
[ترجمه ترگمان]حتما از این که این ماشین را این قدر ارزان بفروشد دست و پا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What a potty idea!
[ترجمه گوگل]چه ایده ی کوچکی!
[ترجمه ترگمان]چه فکرها!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The girls are potty about the new television singer.
[ترجمه گوگل]دختران در مورد خواننده تلویزیون جدید دلسرد هستند
[ترجمه ترگمان]این دخترها در مورد این خواننده جدید تلویزیونی بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do you need to go potty?
[ترجمه گوگل]آیا شما نیاز به رفتن به گلدان دارید؟
[ترجمه ترگمان]میخوای بری دستشویی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't forget to sit Jamie on the potty before you take him to the zoo.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که قبل از اینکه جیمی را به باغ وحش ببرید، روی گلدان بنشینید
[ترجمه ترگمان]قبل از این که او را ببری باغ وحش، جیمی را هم فراموش نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'd go potty if I had to work here all the time.
[ترجمه گوگل]اگر مجبور باشم همیشه اینجا کار کنم، می‌روم
[ترجمه ترگمان]اگر من همیشه اینجا کار می کردم، می رفتم پی پی می گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That noise is driving me potty.
[ترجمه اندیا] این صدا داره منو دیوونه میکنه
|
[ترجمه گوگل]این سر و صدا مرا به حال خود می کشاند
[ترجمه ترگمان] اون صدا داره منو دست شویی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The baby has done a wee in his potty.
[ترجمه گوگل]بچه در گلدان خود یک خراش انجام داده است
[ترجمه ترگمان] بچه یه کوچولو تو شلوارش کار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The kids are driving me potty!
[ترجمه گوگل]بچه ها دارن من رو کوچیک می کنن!
[ترجمه ترگمان]بچه ها دارن من رو چرت میزنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's potty about old cars.
[ترجمه گوگل]او در مورد ماشین های قدیمی حرف می زند
[ترجمه ترگمان]اون در مورد ماشین های قدیمی چرت و پرت میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You must be potty!
[ترجمه گوگل]تو باید گیج باشی!
[ترجمه ترگمان]! تو باید دستشویی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's potty about riding.
[ترجمه گوگل]او در مورد سوارکاری ناتوان است
[ترجمه ترگمان]درباره سواری کردن دست و پا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's potty about you!
[ترجمه گوگل]او در مورد شما بی حوصله است!
[ترجمه ترگمان]اون داره در مورد تو چرت و پرت میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's potty about jazz.
[ترجمه گوگل]او به جاز علاقه دارد
[ترجمه ترگمان]اون درباره \"جاز\" چرت و پرت میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احمقانه (صفت)
senseless, silly, juvenile, insane, childish, puerile, potty, infatuated, doltish, highland, spooney, spoony

اسان (صفت)
light, easy, light-handed, straightforward, potty, degage, facile, easygoing, duck soup

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

انگلیسی به انگلیسی

• (british) trivial, trifling; tipsy
small toilet used by toddlers, special children's toilet
a potty is a deep bowl which a small child uses as a toilet.
someone who is potty is crazy or foolish; an informal use.

پیشنهاد کاربران

1. دیوانه. خل 2. احمقانه 3. عاشق. کشته و مرده 4. کوچک. محقر. خرد 5. لگن بچه
احمقانه یا کمی دیوانگی
اصطلاح عامیانه
مثال؛
For instance, a parent might say to a child, “Do you need to use the potty?”
In a conversation about toilet training, someone might ask, “How is your child doing with the potty?”
...
[مشاهده متن کامل]

A person might use the term casually, saying, “I’ll be right back, just need to use the potty. ”

توالت
Toilet
لگن قراضه
potty ( n ) ( pɑt̮i ) =a pot that very young children use when they are too small to use a toilet, e. g. Do you need to go potty ( = go to the toilet ) before we leave.
potty
توالت فرنگی کودک
احمق
لگن، قصری بچه

بپرس