pother

/ˈpɒðər//ˈpɒðə/

معنی: نگرانی، هیاهو، حالت داروخانه، جنجال، امد و رفته، اشوبناک کردن
معانی دیگر: ابر یا غبار خفه کننده، دود سرفه آور، سر و صدا، همهمه، قال و قیل، حالت اضطراب، مضطرب، شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a commotion or fuss; disturbance.
مشابه: fuss

(2) تعریف: a smothering or choking cloud, esp. of dust or smoke.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pothers, pothering, pothered
• : تعریف: to trouble, confuse, or bother; worry.
مشابه: fuss
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to trouble oneself with unimportant things; fuss.
مشابه: fuss

جمله های نمونه

1. She often pothers herself over unnecessary details.
[ترجمه گوگل]او اغلب خود را در مورد جزئیات غیرضروری تحت فشار قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات خود را از جزئیات غیر ضروری سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He pothered all evening over the bus schedule.
[ترجمه گوگل]او تمام غروب را بر سر برنامه اتوبوس می‌چرخید
[ترجمه ترگمان]او تمام شب را در برنامه اتوبوس گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. be in a pother about sth.
[ترجمه گوگل]در یک pother در مورد sth باشد
[ترجمه ترگمان]در یک pother در مورد چیزی غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I think my little pother is a better teacher than I.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم پدر کوچک من معلم بهتری از من است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم pother کوچک من از من معلم بهتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I want to commend my little pother to your care.
[ترجمه گوگل]من می خواهم پدر کوچکم را به مراقبت شما بسپارم
[ترجمه ترگمان]میل دارم از pother برای مراقبت شما تشکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Did your pother play in the park this morning?
[ترجمه گوگل]آیا پاتر شما امروز صبح در پارک بازی کرد؟
[ترجمه ترگمان]امروز صبح pother تو پارک بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I told the story to John, who told it to his pother .
[ترجمه گوگل]ماجرا را به جان گفتم و او آن را به پدرش گفت
[ترجمه ترگمان]داستان را برای جان تعریف کردم، کسی که آن را به pother گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگرانی (اسم)
pother, anxiety, worry, solicitude, stew, pine, umbrage

هیاهو (اسم)
pother, commotion, apothecary, fanfare, explosion, ruckus, hubbub, donnybrook, hullabaloo, to-do

حالت داروخانه (اسم)
pother, apothecary

جنجال (اسم)
tumult, pother, hubbub, scuffle, jangle, bobbery, brawl, donnybrook, stramash, garboil

امد و رفته (اسم)
pother, noise

اشوبناک کردن (فعل)
excite, alarm, pother

انگلیسی به انگلیسی

• uproar, noise; confusion, pandemonium; stifling smoke or dust

پیشنهاد کاربران

بپرس