مترادف: Instigator, provocateur, troublemaker, agitator, meddler.
مثال؛
Sarah is such a pot stirrer; she loves to gossip and create drama among coworkers.
He enjoys being a pot stirrer at parties, bringing up topics that make everyone uncomfortable.
مثال؛
توی فارسی عامیانه، "pot stirrer" که به کسی گفته می شه که الکی جو می ده، فتنه به پا می کنه یا باعث دعوا و درگیری می شه، می تونیم این جوری ترجمه کنیم:
آتش بیار معرکه
فتنه گر
حاشیه ساز
... [مشاهده متن کامل]
شر درست کن
جو گیر کننده
مثلاً:
"Don't listen to him, he's just a pot stirrer. "
"بهش گوش نده، فقط داره آتیش بیار معرکه می شه!"
آتش بیار معرکه
فتنه گر
حاشیه ساز
... [مشاهده متن کامل]
شر درست کن
جو گیر کننده
مثلاً:
"بهش گوش نده، فقط داره آتیش بیار معرکه می شه!"
آدم پرکار