pot somebody on the spot

پیشنهاد کاربران

put somebody on the spot
معنی: �کسی را ناگهان در موقعیتی سخت/غافلگیرکننده قرار دادن که مجبور شود فوراً جواب بدهد�—معمولاً جلوی دیگران.
معادل های نیتیو فارسی ( با لحن های مختلف ) :
محاوره ای: آچمز کردن طرف، گیر انداختن جلوی جمع، تو رودربایستی گذاشتن
...
[مشاهده متن کامل]

خنثی/رسمی تر: در تنگنا قرار دادن، در موقعیت دشوار قرار دادن
خیلی خودمونی: یهویی انداختنش وسط معرکه
نمونه ها:
Don’t put me on the spot like that in the meeting.
�وسط جلسه این طوری گیرم ننداز / تو رودربایستی نذارم. �
The reporter put the minister on the spot with a direct question.
�خبرنگار با یه سؤال مستقیم وزیر رو آچمز کرد / در تنگنا گذاشت. �
She hates being put on the spot.
�از این که جلوی جمع گیرش بندازن بدش میاد. �

کسی رو در رودر بایستی قرار دادن