postpone

/postˈpoʊn//pəˈspəʊn/

معنی: موکول کردن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، معوق گذاردن، پست تر دانستن، موکول ببعد کردن، معوق کردن
معانی دیگر: به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن، واپس انداختن، واپساندن، درنگاندن، (دستور زبان) در آخر جمله قرار دادن، در درجه دوم گذاشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: postpones, postponing, postponed
مشتقات: postponable (adj.), postponement (n.), postponer (n.)
• : تعریف: to defer until a later time.
مترادف: defer, delay, prorogue, shelve, suspend, table
متضاد: dispatch
مشابه: adjourn, hang up, procrastinate, put aside, put off, stall, stave off, wait

- The groom was so ill that the wedding had to be postponed.
[ترجمه aynaz] داماد خیلی مریض بود طوری که عروسی باید به تعویق میوفتاد
|
[ترجمه a] داماد انقدر مریض بود که مجبور شدند عروسی را به تعویق بیاندازند.
|
[ترجمه Arnika ارنیکا] داماد خیلی مریض بود به طوری که عروسی باید دیر تر یعنی به تعویق می افتاد.
|
[ترجمه گوگل] داماد آنقدر مریض بود که باید عروسی به تعویق بیفتد
[ترجمه ترگمان] داماد آنقدر بیمار بود که عروسی به تاخیر افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boss decided to postpone the meeting until Friday.
[ترجمه گوگل] رئیس تصمیم گرفت جلسه را به روز جمعه موکول کند
[ترجمه ترگمان] رئیس تصمیم گرفت تا جلسه را تا جمعه به تعویق بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't postpone seeing a doctor about this.
[ترجمه A.A] شما نباید برای مشاوره با دکتر دراین مورد تعلل کنید
|
[ترجمه نیما] شما در این مورد نباید مشاوره ( نوبت ) دکتر را به تعویق بیاندازی.
|
[ترجمه گوگل] در این مورد نباید مراجعه به پزشک را به تعویق بیندازید
[ترجمه ترگمان] تو نباید یه دکتر در این مورد به تاخیر بندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to postpone making a decision
تصمیم گیری را به بعد موکول کردن

2. The young couple wanted to postpone their wedding until they were sure they could handle the burdens of marriage.
[ترجمه Faezeh] زوج جوان قصد داشتند عروسی شان را تا زمانی به تعویق بیاندازند که مطمئن شوند از عهده مسئولیت های زندگی زناشویی برمی آیند.
|
[ترجمه گوگل]زوج جوان می خواستند عروسی خود را تا زمانی که مطمئن شوند از عهده بارهای ازدواج برمی آیند به تعویق بیفتند
[ترجمه ترگمان]زوج جوان می خواستند ازدواجشان را به تعویق بیاندازند تا مطمئن شوند که می توانند بار ازدواج را کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I neglected to postpone the party because I thought everyone would be able to come.
[ترجمه گوگل]من از به تعویق انداختن مهمانی غافل شدم زیرا فکر می کردم همه می توانند بیایند
[ترجمه ترگمان]فراموش کردم مهمانی را به تعویق بیندازم، چون فکر می کردم همه خواهند آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The supermarket's owner planned to postpone the grand opening until Saturday.
[ترجمه گوگل]مالک سوپرمارکت قصد داشت افتتاحیه بزرگ را به روز شنبه موکول کند
[ترجمه ترگمان]صاحب سوپرمارکت قصد داشت تا روز شنبه افتتاحیه بزرگ را به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We should put aside and postpone all other reforms; that we have but one task-----the istruction of the people, the diffusion of education, the ecourgement of science----on that day a great step will have then been taken in our rgenerion.
[ترجمه گوگل]ما باید همه اصلاحات را کنار بگذاریم و به تعویق بیندازیم که ما فقط یک وظیفه داریم ----- آموزش مردم، اشاعه آموزش، تشویق علم ---- در آن روز قدم بزرگی در نسل ما برداشته خواهد شد
[ترجمه ترگمان]ما باید همه اصلاحات دیگر را کنار بگذاریم و به تعویق بیاندازیم، که ما یک وظیفه داریم - - the مردم، انتشار آموزش، علوم سیاسی - - در آن روز یک گام بزرگ در rgenerion ما گرفته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Happiness is not something you postpone for the future. It is something you design for the present.
[ترجمه گوگل]خوشبختی چیزی نیست که به آینده موکول کنید این چیزی است که شما برای زمان حال طراحی می کنید
[ترجمه ترگمان]شادی چیزی نیست که شما برای آینده به تعویق بیندازید این چیزی است که شما برای حال طراحی می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He decided to postpone the expedition until the following day.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که اکسپدیشن را به روز بعد موکول کند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت سفر را تا روز بعد به تعویق بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They decided to postpone their holiday until next year.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند تعطیلات خود را به سال آینده موکول کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که تعطیلات خود را تا سال آینده به تعویق بیاندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because of the weather, we have to postpone the sports meeting.
[ترجمه گوگل]به دلیل آب و هوا باید جلسه ورزشی را به تعویق بیندازیم
[ترجمه ترگمان]به خاطر آب و هوا، ما باید جلسه ورزش را به تعویق بیاندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The only practicable alternative is to postpone the meeting.
[ترجمه گوگل]تنها راه حل عملی، به تعویق انداختن جلسه است
[ترجمه ترگمان]تنها راه عملی این است که جلسه را به تعویق بیندازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The committee judged it advisable to postpone the meeting.
[ترجمه گوگل]کمیته به تعویق انداختن جلسه توصیه کرد
[ترجمه ترگمان]کمیته توصیه کرد که جلسه را به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company has decided to postpone its flotation on the stock market until next year.
[ترجمه گوگل]این شرکت تصمیم گرفته است تا عرضه سهام خود در بورس را به سال آینده موکول کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت تصمیم گرفته است که until خود را تا سال آینده به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They've decided to postpone having a family for a while.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفته اند تشکیل خانواده را برای مدتی به تعویق بیندازند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفته اند برای مدتی خانواده خود را به تعویق بیاندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They sportingly agreed to postpone the race until our boat was repaired.
[ترجمه گوگل]آنها از نظر ورزشی موافقت کردند که مسابقه را تا تعمیر قایق ما به تعویق بیاندازند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کردند که مسابقه را به تعویق بیندازند تا قایق ما تعمیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have agreed to postpone repayment of the loan to a future unspecified date.
[ترجمه گوگل]آنها توافق کرده اند که بازپرداخت وام را به تاریخ نامشخصی در آینده موکول کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کرده اند که بازپرداخت وام به یک تاریخ نامشخص آتی را به تعویق بیاندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We'll have to postpone the meeting until next week.
[ترجمه گوگل]باید جلسه را به هفته آینده موکول کنیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم جلسه را تا هفته آینده به تعویق بیاندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Anderson repeated his request that we postpone the meeting.
[ترجمه گوگل]اندرسون درخواست خود را برای به تعویق انداختن جلسه تکرار کرد
[ترجمه ترگمان]اندرسون درخواست خود را تکرار کرد که ما جلسه را به تعویق بیاندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It won't hurt to postpone the meeting.
[ترجمه گوگل]به تعویق انداختن جلسه ضرری ندارد
[ترجمه ترگمان]به تعویق انداختن جلسه ضرری ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موکول کردن (فعل)
adjourn, postpone

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

عقب انداختن (فعل)
postpone, delay, defer, put off

بتعویق انداختن (فعل)
postpone, defer, retard, prorogate, prorogue

معوق گذاردن (فعل)
suspend, postpone, delay, put off

پست تر دانستن (فعل)
postpone

موکول به بعد کردن (فعل)
postpone

معوق کردن (فعل)
postpone

تخصصی

[حقوق] به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن، به تأخیر انداختن
[ریاضیات] به تعویق انداختن، به تعویق افتادن

انگلیسی به انگلیسی

• put off to a later time, delay; defer, put off until later, stay
if you postpone an event, you arrange for it to take place later.

پیشنهاد کاربران

موکول کردن
در زبان انگلیسی پیشوند post یعنی after یا بعد از و دو ریشه post و pone به معنای put هست یعنی قرار دادن، گذاشتن یا نهادن، حالا وقتی شما کاری رو postpone می کنید یعنی put after یا کاری رو میگذارید به بعد، یا همان به تعویق انداختن. این لغت با لغات put off و delay هم معنی است.
Procrastinate
به تعویق انداختن، موکول کردن، عقب انداختن
Put things off
To do sth latter
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : postpone
اسم ( noun ) : postponement
صفت ( adjective ) : _
قید ( adverb ) : _
موکول نکردن
موکول کردن ( به . . . )
Asghar reach deal to postpone depositions on yazd attorney general investigation
اصغر با بازجوی دادستان کل شهر یزد به توافق رسید که تعویق بندازه وثیقه رو
مولاندن.
ماکِریدَن ( کار ها را به بعد موکول کردن )
عَقَباندَن.
عقب انداختن یا به تعویق انداختن - مثلا تعویق انداختن دوره فحلی در گربه یا تعویق افتادن دوره پریودی در زنان
تعویق انداختن

به تعویق انداختن
to arrange for an event, etc. to take place at a later time or date than originally planned. Ox
Put off / Delay
عقب انداختن
عقب انداختن زمان یک چیز
defer
put off
delay

به روز دیگر انداختن،
روز/تاریخ ( کاری ) را عوض کردن

Put off
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس