post

/poʊst//pəʊst/

معنی: پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن، بدیوار زدن، اگهی و اعلان کردن، پست کردن
معانی دیگر: امیلی پست (نویسنده ی کتاب های آداب معاشرت - امریکایی)، پیشوند:، (از نظر زمان) پس از، بعد از، پس -، پسا [postnatal]، تیر، دیرک، تیرک، شنگرک، تیرخیمه، (آگهی یا عکس و غیره) به دیوار زدن، چسباندن، به اطلاع رساندن، اعلام کردن، آگهی کردن، رجوع شود به: pillar، (مسابقه ی اسبدوانی و غیره) خط آغاز، خط پایان، (با چسباندن اعلان و غیره) هشدار دادن، نام کسی را در فهرست (به دیوار چسبانده شده یا چاپ شده) گذاشتن، (از طریق اعلامیه و غیره) نکوهش کردن، مورد انتقاد قرار دادن، (پاسدار و غیره) قرارگاه، قراولگاه، محل نگهبانی، کار، (گروه سرباز) پاسگاه، پادگان، محل قرارگیری، (در کارخانه یا بورس یا نمایشگاه) جای کار، مخفف: trading post، (انگلیس - ارتش) شیپور خاموشی، در قرارگاه یا پاسگاه مستقر کردن، به پاسداری (در محلی) گماشتن، (انگلیس) به ماموریت نظامی گسیل داشتن، گماردن، به فرماندهی منصوب کردن، (با سرعت) سفر کردن، شتابیدن، شتاب کردن، چاپاری رفتن، با پست فرستادن، پست کردن (بیشتر می گویند: mail)، (معمولا صیغه ی مجهول) در جریان امور گذاشتن، (از اوضاع) مطلع کردن، به سرعت، با تعجیل، (در اصل) چاپار، چابک سوار (یکی از سوارانی که در فواصل معین مستقر بوده و نامه و پیام می رساندند)، نامه رسان، مسیر چابک سواران، مسیر نامه بران، استراحتگاه نامه بران، اسب چاپار، اسب نامه بر، پست (بیشتر می گویند: mail)، (انگلیس) رجوع شود به: post office، (انگلیس) صندوق پست (امریکا: mailbox)، (قدیمی) با کالسکه یا اسب چاپار سفر کردن، (هنگام سواری بر اسبی که چهار نعل یا یورتمه می رود) هماهنگ با اسب خود را در زین بالا و پایین بردن، (حسابداری و کتابداری - اقلام را) از دفتر روزنامه به دفتر کل منتقل کردن، از طریق پستخانه، پستچی، عجله، تیردگل کشتی وامثال ان، پاسگاه

بررسی کلمه

پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: after; later than.

- postgraduate
[ترجمه گوگل] فوق لیسانس
[ترجمه ترگمان] فارغ التحصیلان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- postmortem
[ترجمه فیض] کالبدشکافی
|
[ترجمه گوگل] پس از مرگ
[ترجمه ترگمان] بعد از مرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: behind; after.

- posterior
[ترجمه گوگل] خلفی
[ترجمه ترگمان] عقبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- postern
[ترجمه گوگل] پوستر
[ترجمه ترگمان] در عقبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a pole or stake placed in the ground to serve as a marker, or for supporting a fence or other structure.
مترادف: picket, stake, stanchion
مشابه: baluster, banister, column, newel, pilaster, pile, pillar, pole, rod, shaft, upright

(2) تعریف: a pole indicating the starting and finishing point in a horse race.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: posts, posting, posted
(1) تعریف: to fasten or affix to a wall or other surface.
مترادف: affix, attach, hang, stick
مشابه: fasten, tack

(2) تعریف: to publicly announce, as on a poster or placard.
مترادف: placard
مشابه: advertise, announce, blaze, herald, noise, proclaim, publicize, publish, trumpet

- The professor posted the exam grades outside his office.
[ترجمه گوگل] استاد نمرات امتحان را بیرون دفترش گذاشت
[ترجمه ترگمان] استاد نمرات امتحانی را در خارج از دفتر خود پست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a position or duty to which one is assigned.
مترادف: appointment, assignment, billet, position
مشابه: berth, capacity, commission, duty, job, mission, office, place, role

- a post at the State Department
[ترجمه گوگل] یک پست در وزارت خارجه
[ترجمه ترگمان] در وزارت امور خارجه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a military base.
مترادف: base, headquarters
مشابه: camp, station

(3) تعریف: a station where someone is assigned or positioned.
مترادف: station
مشابه: appointment, position

- a guard post
[ترجمه گوگل] یک پست نگهبانی
[ترجمه ترگمان] یک پست نگهبانی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: posts, posting, posted
• : تعریف: to place in or at a post.
مترادف: assign, billet, locate, station
مشابه: appoint, headquarter, posit, position, situate
اسم ( noun )
• : تعریف: the organized delivery of mail, or an instance of such delivery.
مشابه: mail
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: posts, posting, posted
(1) تعریف: to enter (items) in a ledger or other record.
مشابه: tally

(2) تعریف: to give (someone) the latest information.

- We made sure he was posted.
[ترجمه گوگل] ما مطمئن شدیم که او پست شده است
[ترجمه ترگمان] ما مطمئن شدیم که اون در پست بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to travel quickly.

(2) تعریف: to rise and fall in the saddle in time with the rhythm of a trotting horse.
قید ( adverb )
(1) تعریف: by mail or courier.

(2) تعریف: with speed.

جمله های نمونه

1. all post offices have weight and size limitations
همه ی ادارات پست در مورد وزن و اندازه محدودیت هایی دارند.

2. journeying post
با سرعت سفر کردن

3. the post of chairman rotates among members of the committee
مقام ریاست میان اعضا کمیته نوبتی است.

4. a telephone post
تیر تلفن

5. an ex post facto law
قانونی که عطف به ماسبق می شود

6. the main post office
اداره ی مرکزی پست

7. to ride post
تند اسب سواری کردن

8. to resign one's post
از مقام خود کناره گیری کردن

9. zip code (or post code)
کد پستی

10. from pillar to post
از چاه توی چاله،از یک دردسر آزاد و دچار مخمصه ی دیگر

11. he now occupies the post of manager
اکنون مقام مدیریت را به عهده دارد.

12. he recently vacated his post
او اخیرا شغل خود را رها کرد.

13. to firm a wooden post in the ground
تیر چوبی را در زمین استوار کردن

14. to fix a light post in the ground
تیر چراغ برق را در زمین کار گذاشتن

15. (as) deaf as a post
کاملا کر،کر کر

16. pip someone at the post
(انگلیس) با دشواری یا در آخرین لحظه شکست دادن

17. he was given a new post
به او شغل جدیدی محول شد.

18. i heid myself to the post office
به پستخانه شتافتم.

19. the catchment area of a post office is the area that it serves
منطقه ی پوشش پست خانه عبارت است از حوزه ای که به آن خدمات ارائه می دهد.

20. the first occupant of the post of assistant to the president
اولین متصدی مقام معاونت رئیس جمهوری

21. they had braced the electricity post with cables
شاه تیر برق را با چند سیم کلفت (در جای خود) مهار کرده بودند.

22. take these letters over to the post office
این نامه ها را به پستخانه ببر.

23. the separation of letters in the central post office
دسته دسته کردن نامه ها در اداره ی مرکزی پست

24. to peg a notice to an electricity post
اعلامیه ای را با میخ چوبی به تیر برق کوبیدن

25. all day a woodpecker was pecking at an electric post
در تمام روز یک دارکوب به تیر برق نوک می زد.

26. a multitude of people had gathered in front of the post office
جماعتی از مردم جلو پستخانه گرد آمده بودند.

27. Look straight ahead and you'll see the post office.
[ترجمه گوگل]مستقیم به جلو نگاه کنید، اداره پست را خواهید دید
[ترجمه ترگمان]مستقیم به جلو نگاه کن و دفتر پست رو می بینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He has no qualifications for the post.
[ترجمه گوگل]او هیچ شرایطی برای این پست ندارد
[ترجمه ترگمان]او صلاحیت این پست را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A post office was broken into last night, and the thieves got away with £120 000.
[ترجمه گوگل]شب گذشته یک اداره پست شکسته شد و سارقان با 120 هزار پوند فرار کردند
[ترجمه ترگمان]یک اداره پست در شب گذشته متلاشی شد و دزدان با ۱۲۰ هزار پوند فاصله گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The post office is opposite the station.
[ترجمه گوگل]اداره پست روبروی ایستگاه است
[ترجمه ترگمان]اداره پست مخالف ایستگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (اسم)
post, point, mail, miscreant

تعجیل (اسم)
post, acceleration, rush

مسئولیت (اسم)
post, accountability, responsibility, liability, charge, burden, office, load, trust

منصب (اسم)
post, office, appointment

سمت (اسم)
post, side, direction, way, route, course, azimuth

موقعیت (اسم)
post, site, place, spot, situation, status, position, plight, setting, ball game, location, circumstances, station, locality, state of affairs, status quo

مسند (اسم)
post, seat, position, bench, couch, predicate

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

شغل (اسم)
post, office, profession, work, job, situation, position, employ, vocation, occupation, trade, metier

چاپار (اسم)
post, mail, express messenger, postboy, postilion, mailman, letter carrier, lion, pony express

صندوق پست (اسم)
post, mailbox

بسته پستی (اسم)
post, parcel post

پستخانه (اسم)
post, post office

ارسال سریع (اسم)
post

سیستم پستی (اسم)
post

تیر تلفن و غیره (اسم)
post

پست نظامی (اسم)
post

مجموعه پستی (اسم)
post

تیردگل کشتی و امثال آن (اسم)
post

به دیوار زدن (فعل)
post

اگهی و اعلان کردن (فعل)
post

پست کردن (فعل)
abase, post, humble, debase, degrade, demean, humiliate, mortify, disrate, disparage, vulgarize

تخصصی

[عمران و معماری] پایه - دیرک - ستون - تیر عمودی - جرز - دکل
[کامپیوتر] پست کردن گذاشتن یک پیام در یک گروه خبری یا حوزه های بحث عمومی . - وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد ؛ پست جمع داده ها
[برق و الکترونیک] پس، دیرک، شغل، پست
[فوتبال] مقام –مسئولیت
[زمین شناسی] تیر، دیرک
[حقوق] اعلان کردن، مأموریت دادن، وارد کردن، منتقل کردن از دفتر روزنامه به دفتر کل، منصب، سمت، شغل، پست
[ریاضیات] میله، ایستگاه، دیرک

انگلیسی به انگلیسی

• series of self-tests that a computer performs at startup (computers)
mail; column; opinion; role; doorpost; message sent to a newsgroup or mailing list (computers); position, job placement
assign to a position or duty, station; publicize, advertise; inform; send electronic mail to a newsgroup (computers); send by mail; move up and down in a saddle (equitation); travel quickly
after, later, subsequent to
the post is the public service by which letters and parcels are collected and delivered.
you can refer to letters and parcels delivered to you as your post.
if you post a letter or parcel, you send it to someone by putting it in a post-box or by taking it to a post office.
if you keep someone posted, you inform them immediately of any changes or developments in a situation.
a post is an upright pole fixed into the ground.
a post in an organization is a job or official position in it; a formal use.
if you are posted somewhere, you are sent there by the organization you work for.
see also posting.
post- combines with nouns, adjectives, and dates to form words that describe something as taking place after a particular date or event.

پیشنهاد کاربران

فلسفه ی پیدایش کلمه پُست در لابلای متن زیر خدمت عزیزان تبیین گردیده است.
کلیدواژه و کهن واژه ی shop و shopping که با ترجمه فروشگاه و خرید کردن برای ما در زبان فارسی برگردان شده است بار مفهومی خاص خودش را دارد. اگر بخواهیم یک تعریف با توجه به کلام این کلمه برای خودمان داشته باشیم و ببینیم چه رازی زرّینی در دل خود پنهان دارد اینطور می شود تعریف کرد؛ تسهیل در رسیدن یا چاپیدن چیزی از جایی به جایی یا تسهیل در رسیدن و چاپیدن چیزی از مبدأ به مقصد. حالا اگر بخواهیم این تعریف را با سخن خود کلمه واکاوی و کالبد شکافی کنیم و این کلمه را با قانون و قواعد کلمات در پهنه ی واژگان برای خودمان تفسیر کنیم اینطور می شود تبیین کرد؛ فلسفه و بار مفهومی که این کلمه در درون خودش دارد مرتبط با کلماتی از قبیل شاپ چاپ چاپار چوب چپق چوپا چابُک چاپار شیب شیپور چاپیدن چپاندن چپاول چاپلوس ژاپن چَپَن جیپ جیب می باشد. البته فقط دایره واژگان ریشه ای که مستقیم با کلمه شاپ مرتبط هستند. اگر پهنه دایره واژگان مرتبط با این کلمه را بیشتر گسترش دهیم که به کلمات بسیار بیشتری هم خواهیم رسید که در نگاه اول شاید فکر کنیم این کلمات هیچ ارتباطی باهم ندارند ولی وقتی به صورتی پلکانی و زنجیروار کلمات رو پیگیری کنیم از یک کلمه به کلماتی خواهیم رسید که کمی آنطرف تر ماهیتش متفاوت خواهد شد. مثل کلمه شیب سیب زیپ زیبا سواب زمین زمان. متضاد ریشه ای کلمه چاپیدن کلمه چپاندن می باشد. و کلمه ای که بین این دو کلمه رخ نمایی می کند کلمه چابک می باشد. و شخص یا یک سیستم چابک، کلمه چاپار می باشد که عمل چاپیدن و چپاندن را مثل سیستم پست امروزی اجرا می کند. هرچند کلمه پست بُعد پاسداری و حفاظت از کالا را در خود پنهان دارد مثل اصطلاح wall post در معماری که رایج و مرسوم می باشد. وقتی کلمات را در زبان های مختلف بررسی می کنیم این مدل جانمایی کلمات در زبان های مختلف در میان جوامع مختلف در ابعاد کاربردی مختلف اینطور به نظر می رسد که از یک منبع و از یک چشمه جاری شده باشد. و نتیجه و زحمت کار حکیمانی یا یک شخص در طی زمان در ابعاد درست کاربردی مختلف باشد. شخصی که هم زمان در نقاط مختلف کره زمین حضور دارد و در حال زندگی می باشد حتی در قبایل به دور از تمدن در نقاط مختلف. شخصی که در هر کوی و برزن در حال گذر و در حال دادن انرژی و حس مثبت و امید زندگی به انسانها است. حضوری پر رنگ حضوری به اندازه همه انسانهای روی کره زمین، حتی ایستاده در کنار صندلی های سازمان بین الملل. مثل امام رضای ما ایرانی ها که زائرانش را از دور و نزدیک هم زمان هر درخواستی داشته باشند پاسخگوست. و این لطف و کرم خداست به این انسانهای برگزیده.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ژاپن یعنی چاپیدن نور و آفتاب از آن نقطه. یعنی طبیعت و زمین، آفتاب را از آن نقطه می چاپد. کلیدواژه و کهن واژه ژاپن یک کلمه ی بسیار حکیمانه و پر مفهوم و منطبق بر واقعیت اقلیمی همان منطقه و مشترک در زبانهای مختلف است که به زمانه ما هم رسیده است. کشور ژاپن به سبب اینکه در مسیر رفت و آمد انسانها از غرب به شرق یا از طرف غروب آفتاب به سمت طلوع آفتاب از طرف خشکی تردد برقرار بوده و از طرف دریا و اقیانوس بسیار پر تلاطم امکان پذیر نبوده است جزو اولین کشورهایی است که آفتاب از آنجا طلوع می کند به همین سبب هم در واقعیت اقلیم آن منطقه مبدأ طلوع خورشید می باشد. به همین سبب هم مفهوم کلمه ژاپن به مفهوم مبدأ چاپیدن آفتاب یا طلوع آفتاب می باشد. یعنی به صورت قراردادی طبیعت و زمین، خورشید را از آن نقطه می چاپد. لذا ژاپن مرتبط با کلماتی از قبیل چاپیدن، چاپار، چاپن، چَپَن، چپاندن چاپیدن چپاول چاپلوس و شاپ و چاپ چوب و چوپا، چوپان، جیپ، جیب، چاپار و چابک و شیب و شیپور و . . . می باشد. همه این کلمات یک تعریف مشترک ولی در ابعاد مختلف در دل خود دارند با این مضمون؛ تسهیل در گرفتن و رسیدن چیزی از جایی به جایی یا تسهیل در گرفتن و رسیدن چیزی از مبدأ به مقصد.
چپق؛ دو مفهوم در دل این کلمه خودنمایی می کند.
چپق ؛ چوخ پُک اصطلاحاً وسیله ای که نیاز به مُک و پُک زیاد دارد و دود زیادی تولید می کند. کلمه چوخ یا چُخ در زبان ترکی به مفهوم زیاد در حال استفاده می باشد.
چُپُق؛ وسیله ی رابط برای چاپیدن دود از حُقّه و رساندن چیزی از جایی به جایی یا رساندن چیزی از یک مبدأ به مقصد.
چاپار؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه می باشد. اگر از زاویه ذات حروف به این کلمه نگاه کنیم فلسفه کلمه چاپ با توجه به ذات حرف آ در میان کلمه که در هنگام تلفظ از محل صدور آن از ابزارهای دهان نشان دهنده یک مقوله تعالی بخش و بیرونی و قابل رؤیت هست. و بخش دوم چاپار کلمه آر به مفهوم انرژی می باشد یعنی ایجاد یک سیستم ارسال در محموله های پستی در زمان قدیم از یک مبدأ به یک مقصد.
چوب؛ این کلمه هم یک کلمه اصیل هست که با توجه به ذات حرف ( و ) در میان کلمه نمایانگر یک جریان برقرار و درونی در ابعاد مختلف می باشد. کلمه چوب با توجه به نیاز گیاهان و درختان به دریافت یا گرفتن یا چاپیدن آب و مواد مغذی از ریشه به شاخ و برگ ها توسط آوند درختان و گیاهان مفهوم مرتبط با شرایط خودش را دارد.

دیده بان
A post=
( as ) deaf as a post
informal
completely deaf:
Grandad's as deaf as a post.
پست
مثال: She applied for a post in the marketing department.
او برای یک پست در بخش بازاریابی درخواست داد.
پست، مطلب
I saw your post on social media.
مطلب شما را در رسانه های اجتماعی دیدم.
اگر این واژه در ترکیب با stairs بیاید به چه معناست؟ stairs post
در سوارکاری به معنی حرکت هماهنگ شده روی زین با حرکت اسب است
Posting is when a horseback rider rises from the saddle in rhythm with the horse
این کلمه در ترکیب با کلمات دیگه معنی پس از، پسا رو میده
مخفف "Point Of Sale Tobacco" به معنی فروشگاههای مواد دخانی یا سیگارفروشی
تیر، تیرک
مثال:
Lamp post : تیر چراغ
Fence post : تیر یا پایه ی پرچین
به معنی انتقال دادن ( شغلی ) هم هست
مثلا
My uncle were a doctor and posted to that city back then
[ساخت و ساز ، معماری و عمران]
نگهدار ، نگهدارنده
به دیوار زدن ( آگهی و اعلان )
I post handwashing posters at every sink to encourage staff to keep their hands clean.
اعلام کردن مثلاً برنامه قطارها
schedules are posted
مسری
post - viral ویروس مسری
�ارسال کردن� را برابر post پیشنهاد میکم:
post ( فعل )
مثال:
. Many people have posted a positive review in response to his story
بسیاری نظر مثبتی راجع به داستان او ارسال کرده اند،
post ( اسم )
...
[مشاهده متن کامل]

�ارسالی� را برابر post پیشنهاد میکم:
. Your recent post was regrettable
ارسالی اخیر حضرتعالی تاسف آور بود.

منابع• https://www.youtube.com/@MaxWords/videos• https://twitter.com/WhyEyed
"POST" مخفف Power On Self Test هست
به نمایش گذاشتن
پُست گذاشتن ( در شبکه های اجتماعی )
( پزشکی ) :
پُست، میله ای کوچک، و معمولاً فلزی است که داخل فضای ریشه دندان، جهت عصب کشی قرار میگیره
۱. پس
۲. بعد
post ( ورزش )
واژه مصوب: منطقه
تعریف: هریک از قسمت های مختلف میدان بازی در برخی از ورزش های گروهی
post synonyms=dorsal, rear پیشوند
معانی: پسا، پسین، پس از، مابعد
post antonyms=front, pre ، priorپیشوند
معانی :پیشا، پیشین، پیش از، ماقبل
مرکز معاملات/ محل خرید و فروش
علاوه بر معادل های بالا، معنی چپر، پرچین و حصار هم می دهد
پست و شغل
به معنی پست هستش
شرکت کردن
پس از بعد از
post
پُست در این عبارت ( فَراست ) :
پُست شُده = فِرِست شده ، فِرِسته شده، فِرِستاده شده
برگه یا کاغذ را به دیوار چسباندن
تیر،
تیرک ( دیرک )
A sailor threw a rope ashore and we tied the boat to a post
چابک/اسب سوار،
تیر چراغ برق/تلفن و غیره
A post had been driven ( = hit hard ) into the ground near the tree
اعلام کردن، اطلاع رسانی کردن
جایگاه ، مقام
Another word for your job is your post
آگهی کردن
post
پِیک ، نامه رسانی ، نامه بَری ، بسته رسانی ، بسته بَری
دورفِرِستی ، بَرفرستی ، فِرِست ، گُسیل ، گُسیر ، گُسِیر
I posted my application for the job three week ago
تقاضا نامه برای شغل را سه هفته پیش پست کردم 🛴🛴
پسوند: پسا، پس از، مابعد
China embarked on its post - Mao journey with economic reforms : چین سفر پسامائویی خود را با اصلاحات اقتصادی آغاز کرد
China’s post - 1978 foreign policy : سیاست خارجی چین پس از سال ۱۹۷۸
...
[مشاهده متن کامل]

a new post - World War II development : توسعه جدیدی پس از جنگ جهانی دوم
problems deriving from post - peak oil : مشکلات فرآمدِ مابعد اوج تولید نفت

ثبت رکورد یا داده
نامه رساندن ، نامه رسانی
نامه بردن ، نامه بَری
اعزام کردن
1. نصب کردن
2. ستون، تیرک
ستون، تیرک
نوشته ، پیام ، یادداشت
ارسال کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس