صفت ( adjective )
• (1) تعریف: definite; certain.
• مترادف: certain, definite, sure
• متضاد: doubtful, uncertain
• مشابه: assured, clear, cocksure, confident, tangible
• مترادف: certain, definite, sure
• متضاد: doubtful, uncertain
• مشابه: assured, clear, cocksure, confident, tangible
- He's positive that this is the right place.
[ترجمه ^_^] او یقین دارد که این مکان درست است.|
[ترجمه ارشان] او مطمئن است که جایی که هست آدرس درستی میباشد|
[ترجمه ی نفری] او مطمعن است ک اینجا جای درستی است|
[ترجمه گوگل] او مثبت است که این مکان مناسب است[ترجمه ترگمان] او مثبت است که اینجا مکان مناسبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: marked by or showing affirmation.
• مترادف: affirmative, confirmatory
• متضاد: negative
• مشابه: clear, conclusive, decisive, definite, favorable, firm, unequivocal, unreserved
• مترادف: affirmative, confirmatory
• متضاد: negative
• مشابه: clear, conclusive, decisive, definite, favorable, firm, unequivocal, unreserved
- I didn't really expect a positive answer, so I was surprised when she said "yes."
[ترجمه گوگل] من واقعاً انتظار پاسخ مثبت را نداشتم، بنابراین وقتی او گفت "بله" تعجب کردم
[ترجمه ترگمان] من واقعا انتظار پاسخ مثبت نداشتم، بنابراین وقتی او گفت \"بله\" شگفت زده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من واقعا انتظار پاسخ مثبت نداشتم، بنابراین وقتی او گفت \"بله\" شگفت زده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She got a positive result on her pregnancy test.
[ترجمه narges rezaee] نتیجه آزمایش بارداری اش مثبت شد.|
[ترجمه گوگل] او در آزمایش بارداری خود نتیجه مثبت گرفت[ترجمه ترگمان] او نتیجه مثبتی در تست حاملگی خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: desirable, advantageous.
• مترادف: beneficial, favorable, good
• متضاد: ill, negative, undesirable, unfavorable
• مترادف: beneficial, favorable, good
• متضاد: ill, negative, undesirable, unfavorable
- The extra studying brought positive results.
[ترجمه گوگل] مطالعه اضافی نتایج مثبتی به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] مطالعه اضافی نتایج مثبتی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مطالعه اضافی نتایج مثبتی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: intending or likely to produce favorable results.
• مترادف: constructive, salutary
• مشابه: good, sanguine, useful
• مترادف: constructive, salutary
• مشابه: good, sanguine, useful
- The mayor is truly making positive efforts to bring about reform.
[ترجمه گوگل] شهردار واقعاً تلاش های مثبتی برای انجام اصلاحات انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] شهردار واقعا تلاش های مثبتی برای انجام اصلاحات انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شهردار واقعا تلاش های مثبتی برای انجام اصلاحات انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: approving or optimistic.
• متضاد: negative, pessimistic
• مشابه: good
• متضاد: negative, pessimistic
• مشابه: good
- The client seemed to show a positive attitude toward our proposal.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید مشتری نگرش مثبتی نسبت به پیشنهاد ما نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که مشتری نگرش مثبتی نسبت به پیشنهاد ما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که مشتری نگرش مثبتی نسبت به پیشنهاد ما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor made a number of positive comments on my paper.
[ترجمه گوگل] استاد تعدادی نظرات مثبت در مورد مقاله من بیان کرد
[ترجمه ترگمان] استاد نظرات مثبتی در مورد من ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد نظرات مثبتی در مورد من ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt quite positive after taking the exam and was fairly sure she would get a high score.
[ترجمه گوگل] او بعد از شرکت در امتحان احساس مثبتی داشت و نسبتاً مطمئن بود که نمره بالایی خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان] او پس از امتحان امتحان کاملا مثبت بود و مطمئن بود که امتیاز بالایی دریافت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پس از امتحان امتحان کاملا مثبت بود و مطمئن بود که امتیاز بالایی دریافت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: not relative; absolute.
• مترادف: absolute, complete, total, unqualified, utter
• مشابه: actual, real, true
• مترادف: absolute, complete, total, unqualified, utter
• مشابه: actual, real, true
- I felt like a positive fool for asking that question.
[ترجمه گوگل] برای پرسیدن این سوال احساس می کردم یک احمق مثبت هستم
[ترجمه ترگمان] احساس حماقت کردم که از این سوال پرسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس حماقت کردم که از این سوال پرسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: of or pertaining to a quantity greater than zero. (Cf. negative.)
• متضاد: negative
• متضاد: negative
- One is a positive number.
[ترجمه Mobina] یک عددی مثبت است|
[ترجمه گوگل] یک عدد مثبت است[ترجمه ترگمان] یک عدد مثبت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: in photography, showing light, shade, and color in their natural way, in contrast to their inversion in a negative.
• (9) تعریف: of an electrical charge, opposite to that of an electron. (Cf.negative.)
• متضاد: negative
• متضاد: negative
• (10) تعریف: in grammar, denoting the form of adjectives and adverbs that shows no comparison. (Cf. comparative, superlative.)
اسم ( noun )
• (1) تعریف: something positive.
• مترادف: advantage, benefit, boon, plus
• متضاد: negative
• مشابه: asset, gain, good, profit
• مترادف: advantage, benefit, boon, plus
• متضاد: negative
• مشابه: asset, gain, good, profit
- Having a college education is a positive for finding a job.
[ترجمه گوگل] داشتن تحصیلات دانشگاهی برای یافتن شغل مثبت است
[ترجمه ترگمان] داشتن تحصیلات دانشگاهی برای یافتن شغل مثبت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داشتن تحصیلات دانشگاهی برای یافتن شغل مثبت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in photography, a positive print.
• متضاد: negative
• مشابه: print
• متضاد: negative
• مشابه: print
• (3) تعریف: a quantity greater than zero.
• مترادف: plus
• متضاد: negative
• مترادف: plus
• متضاد: negative
- After a week of freezing weather, the temperature climbed back into the positives.
[ترجمه گوگل] پس از یک هفته هوای سرد، دمای هوا دوباره به حالت مثبت رسید
[ترجمه ترگمان] پس از یک هفته یخ بندان، دما به نکات مثبت برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از یک هفته یخ بندان، دما به نکات مثبت برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید