positioned

جمله های نمونه

1. he positioned himself by the window so that he could see the street
او خود را کنار پنجره مستقر کرد تا خیابان را ببیند.

2. he positioned the bottle upside down on the table
او بطری را وارونه روی میز قرار داد

3. she positioned the table right in front of the window
او میز را درست جلو پنجره قرار داد.

4. the tanks were positioned on top of the hill
تانک ها در بالای تپه مستقر شده بودند.

انگلیسی به انگلیسی

• placed, situated, located

پیشنهاد کاربران

مستقر شد
قرار گرفته
گذاشته شده
قرارداده شده
جایگاه

بپرس