posit

/ˈpɑːzət//ˈpɒzɪt/

معنی: فرض کردن، ثابت کردن، قرار دادن
معانی دیگر: گذاشتن، ادعا، فر­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: posits, positing, posited
(1) تعریف: to assume or set down as a fact or as a given.
مترادف: postulate

- Let's posit two lines that intersect at point A.
[ترجمه گوگل] بیایید دو خط را در نقطه A قرار دهیم
[ترجمه ترگمان] اجازه دهید دو خط را فرض کنیم که نقطه A را قطع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to propose or suggest as an account of something or as a contribution to an understanding of something.
مترادف: premise
مشابه: advance, assert, assume, aver, postulate, predicate, propound, say, submit, suppose

- In her conclusion, the researcher posits two explanations for the phenomena she observed.
[ترجمه ضحی] در برداشت و نتیجه گیری او ، محققان دو توضیح برای پدیده ای که مشاهده کردند فرض می کنند
|
[ترجمه گل] خانم پژوهشگر در نتیجه گیری خود از پدیده ای که مشاهده نموده بود دو تبیین مطرح مینماید.
|
[ترجمه گوگل] محقق در نتیجه گیری خود دو توضیح برای پدیده هایی که مشاهده کرده ارائه می کند
[ترجمه ترگمان] در نتیجه، پژوهشگر دو توضیح برای پدیده مشاهده شده در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- From these observations, the astronomer posited that the universe is expanding.
[ترجمه گل] ستاره شناسان بر اساس این مشاهدات عالم در حال انبساط را مطرح نمودند.
|
[ترجمه گوگل] از این مشاهدات، اخترشناس عنوان کرد که جهان در حال انبساط است
[ترجمه ترگمان] از این مشاهدات، ستاره شناسی فرض کرد که جهان در حال گسترش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to place or set in position.
مترادف: place, set, situate
مشابه: dispose, locate, position, put

- She posited the urn on the mantelpiece.
[ترجمه گوگل] او کوزه را روی شومینه قرار داد
[ترجمه ترگمان] او گلدان سنگی را روی طاقچه بخاری گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. If she needs salvation, she will posit a savior.
[ترجمه گوگل]اگر به رستگاری نیاز داشته باشد، ناجی را معرفی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]، اگه به رستگاری نیاز داشته باشه اون یه ناجی رو انتخاب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Those who posit a purely biological basis for this phenomenon are ignoring the class or political element.
[ترجمه گوگل]کسانی که مبنایی صرفاً بیولوژیکی برای این پدیده مطرح می کنند، عنصر طبقاتی یا سیاسی را نادیده می گیرند
[ترجمه ترگمان]کسانی که یک اساس کاملا بیولوژیکی برای این پدیده فرض می کنند، طبقه یا عنصر سیاسی را نادیده می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We do not even have to posit a genetic advantage in imitation, though that would certainly help.
[ترجمه گوگل]ما حتی مجبور نیستیم یک مزیت ژنتیکی در تقلید قائل شویم، اگرچه این قطعا کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ما حتی نیازی نداریم که یک مزیت ژنتیکی را در تقلید فرض کنیم، اگر چه این می تواند کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It does posit that individuals are inherently unequal in intelligence, in skills, and in status.
[ترجمه گوگل]این فرض می کند که افراد ذاتاً از نظر هوش، مهارت ها و موقعیت نابرابر هستند
[ترجمه ترگمان]فرض می شود که افراد ذاتا نابرابر در هوش، در مهارت ها، و در وضعیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Results The ESBLs posit ive rate of klebsiella pneumoniae was 2 8 %.
[ترجمه گوگل]ResultsThe ESBLs نرخ مثبت کلبسیلا پنومونیه 28٪ بود
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که نرخ klebsiella of ۲ % است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Coens posit a universe without order or meaning, and while Mr. Zhang does not necessarily quarrel with this view, he treats it less as a cosmic joke than as a grim folk tale.
[ترجمه گوگل]کوئن‌ها جهانی بدون نظم و معنی را مطرح می‌کنند، و در حالی که آقای ژانگ لزوماً با این دیدگاه مخالف نیست، او آن را کمتر به عنوان یک شوخی کیهانی در نظر می‌گیرد تا یک داستان عامیانه تلخ
[ترجمه ترگمان]The، جهان را بدون نظم یا معنا فرض می کند، و در حالی که آقای ژانگ ضرورتا با این دیدگاه مخالف نیست، آن را کم تر به عنوان یک شوخی کیهانی با عنوان یک داستان grim تلقی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most religions posit the existence of life after death.
[ترجمه گوگل]اکثر ادیان وجود زندگی پس از مرگ را مطرح می کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب ادیان وجود زندگی پس از مرگ را فرض می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Merzenich is also a co-founder of Posit Science, a company that makes one of the brain training programs used at Walter Reed and other military and veterans hospitals.
[ترجمه گوگل]Merzenich همچنین یکی از بنیانگذاران Posit Science است، شرکتی که یکی از برنامه های آموزشی مغز مورد استفاده در والتر رید و سایر بیمارستان های نظامی و کهنه سربازان را می سازد
[ترجمه ترگمان]Merzenich یکی از بنیانگذاران علم posit است که یکی از برنامه های آموزشی مغزی است که در والتر رید و دیگر بیمارستان های نظامی و قدیمی بکار رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Other historians posit that she died of old age around 550 BC.
[ترجمه گوگل]مورخان دیگر معتقدند که او در حدود سال 550 قبل از میلاد در اثر کهولت سن درگذشت
[ترجمه ترگمان]دیگر مورخان ادعا می کنند که او در حدود ۵۵۰ سال پیش از میلاد مرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Look for a posit as a compute programs with a mediums firm.
[ترجمه گوگل]به دنبال یک موقعیت به عنوان یک برنامه محاسباتی با یک شرکت رسانه باشید
[ترجمه ترگمان]به دنبال یک فرض بعنوان یک برنامه محاسباتی با یک شرکت واسطه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should posit unemployees, strengen the supporting system construction of laborers, employment and social security.
[ترجمه گوگل]ما باید بیکارها را ایجاد کنیم، سیستم حمایتی ساخت کارگر، اشتغال و تامین اجتماعی را تقویت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید unemployees را فرض کنیم، ساختار پشتیبانی از کارگران، استخدام و امنیت اجتماعی را تایید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And for any of these suspects to have done it, one had to posit a very unlikely set of circumstances.
[ترجمه گوگل]و برای اینکه هر یک از این مظنونان این کار را انجام داده باشند، باید مجموعه ای از شرایط بسیار بعید را مطرح می کرد
[ترجمه ترگمان]و برای هر کدام از این مظنونین که این کار را انجام داده اند، باید یک سری شرایط بسیار غیر محتمل را فرض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Or even if not wholeheartedly within this tradition, to posit some form of violent action as the only solution.
[ترجمه گوگل]یا حتی اگر از صمیم قلب در این سنت نباشد، نوعی اقدام خشونت آمیز را به عنوان تنها راه حل مطرح کنیم
[ترجمه ترگمان]یا حتی اگر با تمام وجود در این سنت وجود نداشته باشد، گونه ای عمل خشونت آمیز را به عنوان تنها راه حل فرض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Constitution, and the courts that have interpreted it, posit rights to liberty, privacy and equal protection.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی و دادگاه هایی که آن را تفسیر کرده اند، حقوقی را برای آزادی، حریم خصوصی و حمایت برابر قائل شده اند
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی، و دادگاه ها که آن را تفسیر کرده اند، حقوق آزادی، حریم خصوصی و حفاظت برابر را اثبات می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

ثابت کردن (فعل)
stable, evidence, demonstrate, prove, ascertain, freeze, clinch, immobilize, posit

قرار دادن (فعل)
lodge, place, put, fix, pose, park, row, set, mount, pack, locate, include, posture, posit, superpose

تخصصی

[ریاضیات] فرض کردن، ثابت کردن، قرار دادن، فرض

انگلیسی به انگلیسی

• assume, postulate; present a position, establish a viewpoint

پیشنهاد کاربران

از نظر ریشه شناسی به معنای قرار دادن تصور کردن یا تعریف کردن هست.
مثال:
posit: to “place” an idea before
position: how you are “placed”
positive: so sure and good that it can be “placed” in writing
...
[مشاهده متن کامل]

deposit: action when valuables are “placed” into a financial account
post: spot where “placed” for duty
opposition: state or condition of being “placed” against
supposition: a guess “placed” under a problem
proposition: a proposal “placed” forth to solve a problem
opposite: “placed” against or towards
decomposition: state or condition of being “placed” apart
apposite: a suitable idea “placed” near a problem to solve it
composite: of materials being “placed” together
composition: musical piece in which many notes have been “placed” together

عزم کردن
مطرح کردن یک فرضیه
�خیال بافی کردن� هم معنا میدهد.
As opposed to posit about the future, focus on now
فعل:
to place, put, or set.
to lay down or assume as a fact or principle; postulate.
اسم:
something that is posited; an assumption; postulate.
as a noun: فرضیه
to suggest that a particular idea should be accepted as a fact
مقرر کردن

( در مقام ) خواهان بودن_ خواستار شدن
ثابت نگه داشتن، فرض کردن، مفروض دانستن، مسلم گرفتن.
فرض گرفتن
اظهار کردن، گفتن، ادعا کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس