portray

/pɔːrˈtreɪ//pɔːˈtreɪ/

معنی: مجسم کردن، توصیف کردن، تصویر کشیدن
معانی دیگر: تصویر کردن، (رخساره) کشیدن، فرتور کردن، رخ نگاشت کردن، شرح دادن، باز نمود کردن، نشان دادن، وصف کردن، (فیلم و تئاتر و غیره) نقش کسی را بازی کردن، در نقش کسی ظاهر شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: portrays, portraying, portrayed
مشتقات: portrayable (adj.), portrayer (n.)
(1) تعریف: to depict visually or verbally; make a portrait of.
مترادف: depict, figure, limn, picture, render, represent
مشابه: caricature, characterize, delineate, describe, detail, flesh out, illustrate, image, paint, profile

- The media portrayed the mayor as a hero for his efforts to battle the disaster.
[ترجمه گوگل] رسانه‌ها شهردار را به‌خاطر تلاش‌هایش برای مبارزه با فاجعه قهرمان به تصویر کشیدند
[ترجمه ترگمان] رسانه ها این شهردار را به عنوان یک قهرمان برای تلاش هایش برای مبارزه با این فاجعه به تصویر کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The stepmother is often portrayed as an evil character in fairy tales.
[ترجمه گوگل] نامادری اغلب به عنوان یک شخصیت شیطانی در افسانه ها به تصویر کشیده می شود
[ترجمه ترگمان] این نامادری اغلب به عنوان شخصیت شیطانی در قصه های پریان نقاشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to represent in a dramatic presentation.
مترادف: enact, play
مشابه: depict, impersonate, perform, personify, re-create, render

- Young boys portrayed women in Shakespeare's plays.
[ترجمه گوگل] پسران جوان زنان را در نمایشنامه های شکسپیر به تصویر می کشیدند
[ترجمه ترگمان] پسران جوان تصویر زنان را در نمایشنامه های شکسپیر به تصویر کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Various actors have portrayed Julius Caesar in films.
[ترجمه گوگل] بازیگران مختلفی نقش ژولیوس سزار را در فیلم ها ایفا کرده اند
[ترجمه ترگمان] هنرمندان مختلف ژولیوس سزار را در فیلم ها به تصویر کشیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It's grotesque to portray peace campaigners as unpatriotic.
[ترجمه گوگل]ترسناک است که مبارزان صلح را غیر وطن پرست نشان دهیم
[ترجمه ترگمان]برای به تصویر کشیدن مبارزان صلح به عنوان یک unpatriotic مضحک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was one of the first to portray animals from the New World.
[ترجمه گوگل]او یکی از اولین کسانی بود که حیوانات دنیای جدید را به تصویر کشید
[ترجمه ترگمان]او یکی از اولین کسانی بود که حیوانات را از دنیای جدید به تصویر کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In his trial, he tried to portray himself as the victim of an uncaring society.
[ترجمه گوگل]او در محاکمه اش سعی کرد خود را قربانی یک جامعه بی اهمیت جلوه دهد
[ترجمه ترگمان]در محاکمه وی، سعی کرد خود را قربانی یک جامعه بی تفاوت نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That's what we tried to portray in the book, this feeling of opulence and grandeur.
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که ما سعی کردیم در کتاب به تصویر بکشیم، این احساس مجلل و عظمت
[ترجمه ترگمان]این همان چیزی است که ما سعی کردیم در کتاب به تصویر کشیده شویم، این احساس of و شکوه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The party try to portray the prime minister as a man of the people .
[ترجمه گوگل]حزب سعی می کند نخست وزیر را مرد مردم نشان دهد
[ترجمه ترگمان]این حزب سعی دارد نخست وزیر را به عنوان مردی از مردم به تصویر بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He frowned and stamped his feet to portray anger.
[ترجمه گوگل]اخم کرد و پاهایش را کوبید تا خشم را به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]اخم کرد و پاهایش را روی زمین کوبید تا خشم را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The media portray her as happy and successful, but in reality she has a difficult life.
[ترجمه گوگل]رسانه ها او را شاد و موفق معرفی می کنند، اما در واقعیت زندگی سختی دارد
[ترجمه ترگمان]رسانه ها او را شاد و موفقیت آمیز توصیف می کنند، اما در واقع او زندگی دشواری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has worked hard in recent months to portray New York in a better light.
[ترجمه گوگل]او در ماه های اخیر سخت کار کرده است تا نیویورک را در نور بهتری به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]او در ماه های اخیر سخت کار کرده است تا نیویورک را به عنوان یک نور بهتر به تصویر بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The President likes to portray himself as a friend of working people.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور دوست دارد خود را به عنوان دوست مردم کارگر نشان دهد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور دوست دارد خود را به عنوان دوست افراد شاغل به تصویر بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is still not considered proper to portray Christ in a play or film.
[ترجمه گوگل]هنوز هم به تصویر کشیدن مسیح در نمایشنامه یا فیلم مناسب تلقی نمی شود
[ترجمه ترگمان]تصویر مسیح در نمایش یا فیلم به صورت مناسبی در نظر گرفته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many fairy tales portray women as victims.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افسانه ها زنان را به عنوان قربانی به تصویر می کشند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قصه های پریان، زنان را به عنوان قربانی به تصویر می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her films portray nature in the raw.
[ترجمه گوگل]فیلم های او طبیعت را به صورت خام به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]فیلم های او طبیعت را خام به تصویر می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prophets they portray were at once more civilized than their masters and more closely in touch with the divine will.
[ترجمه گوگل]پیامبرانی که آنها به تصویر می‌کشند در عین حال متمدن‌تر از اربابان خود بودند و ارتباط نزدیک‌تری با اراده الهی داشتند
[ترجمه ترگمان]پیامبران که آن را به تصویر می کشند، در روزگاری بسیار متمدن از اربابان خود بودند و با اراده الهی بیش از پیش در تماس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ads portray women as stupid but sexy playthings.
[ترجمه گوگل]تبلیغات زنان را به عنوان اسباب بازی احمق اما سکسی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ زنان را به عنوان playthings احمقانه اما جذاب به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجسم کردن (فعل)
epitomize, character, figure, depict, image, picture, embody, portray, depicture, incarnate

توصیف کردن (فعل)
qualify, portray, characterize, describe

تصویر کشیدن (فعل)
portray

انگلیسی به انگلیسی

• describe, depict; paint, draw; personify, act as (in a play or movie)
when an actor or actress portrays someone, he or she plays that person in a play or film.
to portray someone or something in a particular way means to represent them in that way, for example in a book or film.

پیشنهاد کاربران

شرح دادن، توصیف کردن
در نقش کسی یا چیزی ظاهر شدن
به تصویر کشیدن/ مجسم کردن
1. کشیدن. نقاشی کردن 2. نشان دادن. نمایش دادن 3. وصف کردن. توصیف کردن. تصویر کردن 4. ( در نمایش ) نقش کسی را ایفا کردن
نمایش دادن، تصویر کشیدن
The actor portrayed a troubled artist in the movie.
بازیگر در فیلم یک هنرمند مشکل دار را نمایش داد.
portray ( v ) ( pɔrˈtreɪ ) =to show sth sb in a picture, e. g. The painting portrays the duke's third wife. portrait ( n ) =a painting, drawing, or photograph of a person
portray
به جای به تصویر کشیدن، به دیم کشیدن را پیشنهاد می کنم
Portray = به دیم کشیدن
Portrait = دیم نگاره
ارمنی ها به پرتره demnkar/dimnkar می گویند که هر دو بخش آن وام واژه ای از پارسی است
Depict
portray ( verb ) = در نقش کسی ظاهر شدن، نقش کسی را بازی کردن/به تصویر کشیدن، مجسم کردن، نشان دادن، توصیف کردن/چهر ه کشیدن، پرتره کشیدن/
Definition = برای نشان دادن یا توصیف کسی یا چیزی در یک نقاشی ، فیلم ، کتاب یا کار هنری دیگر/کسی را به عنوان چیزی نشان یا نمایش دادن/برای نشان دادن یا توصیف کسی یا چیزی در یک کتاب ، فیلم و غیره/به تصویر کشیدن همچنین بازی در نقش شخصی در یک فیلم یا نمایش است/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه : Depict ( verb )
examples :
1 - Her father will be portrayed by Sean Connery.
نقش پدر او را "شان کانری" بازی خواهد کرد.
2 - The girl portrayed an orphan.
دختر نقش یک یتیم را بازی کرد.
3 - The lawyer portrayed her client as an honest family man.
وکیل موکل خود را یک مرد خانواده دار صادق توصیف کرد.
4 - The painting portrays the duke’s third wife.
این نقاشی همسر سوم دوک را به تصویر می کشد.
5 - . A picture of the general portraying him as a german hero
تصویری از این ژنرال که او را به عنوان یک قهرمان آلمانی نشان می دهد.
6 - The painting portrays a beautiful young woman in a blue dress.
این نقاشی زن جوان و زیبایی را با لباس آبی به تصویر می کشد.
7 - The father in the film is portrayed as a fairly unpleasant character.
شخصیت پدر در این فیلم به عنوان یک شخصیت نسبتاً ناخوشایند به تصویر کشیده شده است.
8 - The book portrayed him as somebody who was uncaring, even bigoted.
این کتاب او را کسی توصیف می کند که بی احتیاط ، حتی متعصب بود.
9 - Michael Douglas portrays the president of the United States.
مایکل داگلاس در نقش رئیس جمهور ایالات متحده بازی می کند.

نقش کسی را بازی کردن.
یاد کردن، نشان دادن، برداشت کردن
به تصویر کشیدن، مجسم کردن

بپرس