popularize

/ˈpɑːpjələˌraɪz//ˈpɒpjʊləraɪz/

معنی: عمومی کردن، عمومیت دادن، تعمیم دادن، مورد پسند عامه کردن، معروف ومشهور کردن
معانی دیگر: محبوب کردن، همه پسند کردن، پسندیده کردن، رایج کردن، متداول کردن، شناساندن، باب کردن، رواج دادن، همه فهم کردن، غیر تخصصی کردن، قابل فهم عوام کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: popularizes, popularizing, popularized
مشتقات: popularization (n.), popularizer (n.)
• : تعریف: to make generally known, liked, or understandable.

جمله های نمونه

1. in order to popularize literacy in latin america
به منظور رواج دادن سواد آموزی در امریکای لاتین

2. the media tried to popularize him
رسانه ها کوشیدند او را محبوب کنند.

3. The programme did much to popularize little-known writers.
[ترجمه گوگل]این برنامه به محبوبیت نویسندگان کمتر شناخته شده کمک زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]این برنامه کار زیادی برای مشهور کردن نویسندگان مشهور انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The company is trying to popularize its new products.
[ترجمه گوگل]این شرکت در تلاش است تا محصولات جدید خود را محبوب کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت می کوشد تا محصولات جدیدش را ترویج دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They went on to popularize bluegrass, becoming favorites on the college circuit.
[ترجمه گوگل]آنها به محبوبیت بلوگراس ادامه دادند و در مدار کالج محبوب شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ترویج bluegrass ادامه دادند و در مدار کالج مورد علاقه خود قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To help popularize them, he was sending specimens to a few lucky customers for showroom display.
[ترجمه گوگل]برای کمک به محبوبیت آنها، او نمونه هایی را برای چند مشتری خوش شانس برای نمایش در نمایشگاه می فرستاد
[ترجمه ترگمان]برای کمک به مشهور شدن آن ها، او نمونه ها را به تعداد کمی از مشتریان خوش شانس برای نمایشگاه نمایشگاه ارسال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What Watergate did do, though, was to popularize investigative reporting and bring it into the mainstream.
[ترجمه گوگل]با این حال، کاری که واترگیت انجام داد، عمومیت بخشیدن به گزارش‌های تحقیقی و وارد کردن آن به جریان اصلی بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، کاری که واترگیت انجام داد این بود که گزارش های تحقیقی را ترویج داده و آن را به جریان اصلی بکشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Objective To popularize the use of perfluorocarbon liquids in vitrectomy and increase the cure rate of complicated retinal detachment.
[ترجمه گوگل]هدف: رایج کردن استفاده از مایعات پرفلوئوروکربن در ویترکتومی و افزایش سرعت درمان جداشدگی پیچیده شبکیه
[ترجمه ترگمان]هدف برای ترویج استفاده از مایعات perfluorocarbon در vitrectomy و افزایش میزان درمان جداسازی شبکیه پیچیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Pop culture icons, such as the Beatles(sentence dictionary), helped popularize yoga by showing interest in yogic meditation.
[ترجمه گوگل]نمادهای فرهنگ پاپ، مانند بیتلز (فرهنگ جملات)، با نشان دادن علاقه به مراقبه یوگا به محبوبیت یوگا کمک کردند
[ترجمه ترگمان]شمایل فرهنگ پاپ، از جمله گروه بیتلز (فرهنگ لغت)، به ترویج یوگا از طریق نشان دادن علاقه به مراقبه yogic کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The industry should popularize function to make the same score a window goodly energetically, reduce the use amount of push-pull window stage by stage.
[ترجمه گوگل]صنعت باید عملکرد را رایج کند تا همان امتیاز را به خوبی به پنجره تبدیل کند و میزان استفاده از پنجره فشار کش را مرحله به مرحله کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]این صنعت باید عملکرد خوبی داشته باشد تا همان نمره را با شدت روی پنجره باز کند، و میزان استفاده از پنجره کرکره ای را با مرحله کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When we popularize the petty loan on credit for the farming household, we should pay close attention to our country's policy as well as hold on to our own principle.
[ترجمه گوگل]وقتی وام خرد و اعتباری را برای خانوار کشاورز رواج می دهیم، باید به سیاست کشورمان توجه جدی داشته باشیم و به اصل خودمان هم پایبند باشیم
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما این وام کوچک را برای خانواده کشاورز ترویج می کنیم، باید به سیاست کشورمان و نیز به اصول خودمان توجه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This paper introduced why and how to popularize the checker cocooning frames to improve cocoon quality in Zhejiang Province.
[ترجمه گوگل]این مقاله به معرفی چرایی و چگونگی رایج کردن قاب های پیله چکر برای بهبود کیفیت پیله در استان ژجیانگ پرداخت
[ترجمه ترگمان]این مقاله به این مساله معرفی شد که چرا و چگونه the های checker را برای بهبود کیفیت پیله در استان Zhejiang ترویج دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That original study helped popularize such group therapy, but subsequent research produced mixed results.
[ترجمه گوگل]آن مطالعه اولیه به محبوبیت این گروه درمانی کمک کرد، اما تحقیقات بعدی نتایج متفاوتی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]این مطالعه اصلی به مشهور شدن این گروه درمانی کمک کرد، اما تحقیقات بعدی نتایج مختلفی تولید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Theater was built to popularize fine art among the Chinese people.
[ترجمه گوگل]این تئاتر برای رواج هنرهای زیبا در میان مردم چین ساخته شد
[ترجمه ترگمان]تئاتر برای ترویج هنر زیبا در میان مردم چین ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These three indicators help popularize the brands and make the advertising discourse coherent and goal-oriented.
[ترجمه گوگل]این سه شاخص به محبوبیت برندها کمک می کند و گفتمان تبلیغاتی را منسجم و هدفمند می کند
[ترجمه ترگمان]این سه شاخص به ترویج مارک های تجاری کمک می کنند و گفتمان تبلیغاتی را منسجم و هدف محور می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمومی کردن (فعل)
communalize, generalize, popularize, make public, render public, secularize

عمومیت دادن (فعل)
communalize, generalize, popularize, make public, render public

تعمیم دادن (فعل)
distribute, generalize, popularize

مورد پسند عامه کردن (فعل)
popularize

معروف ومشهور کردن (فعل)
popularize

انگلیسی به انگلیسی

• make popular; simplify, remove unnecessary details; explain in a manner suited to the general public (also popularise)
to popularize something means to make a lot of people interested in it and able to enjoy it.
to popularize an academic subject or idea means to make it more easily understandable to ordinary people; a formal use.

پیشنهاد کاربران

مقبولیت/ محبوبیتِ عام دادن به . . .
محبوب سازی - مقبول سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : popularize
✅️ اسم ( noun ) : popularity / popularization
✅️ صفت ( adjective ) : popular
✅️ قید ( adverb ) : popularly
آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن.
popularis ( z ) e: آمپسندیدن ( فعل )
popular: آمپسند
popularized: آمپسندیده
popularity: آمپسندی
populariser : آمپسندگر
...
[مشاهده متن کامل]

popularly: آمپسندانه
popularness: آمپسندبودگی
antipopular: پادآمپسند
unpopular : ناآمپسند
چند نمونه:
- من هشتگ فلان را آمپسندیدم/ آمپسند کردم
- ما پنج روز زمان داریم که آمپسندی فلان سیاستمدار را بیافزاییم.
- لیست آهنگ های آمپسندیده/آمپسندشده را در تارگاه ما ببینید.
- در حکومت های دیکتاتوری آمپسندبودگی یک سیاست مهم نیست.
- کورش سیاستمداری بود آمپسند در . . . . .
- هشتگ من در با دریافت فلان تومان بآمپسند/ آمپسندکن.
- در سال فلان نخبه های تازی پرست با تحمیل عربیث، واژه های عربی را در نثر فارسی آمپسندیدند.

افزایش مقبولیت
The American psychologist B. F. Skinner refined and popularized behaviorism.

بپرس