pool

/ˈpuːl//puːl/

معنی: ائتلاف، ابگیر، مخزن، اب انبار، حوض، تصحیلات اشتراکی، چاله اب، کولاب، ائتلاف چند شرکت با یک دیگر، دسته زبده و کار ازموده، برکه، استخر، شریک شدن، باهم اتحاد کردن، ائتلاف کردن
معانی دیگر: مقدار کمی آب (مثلا در گودال یا کف اتاق)، مقداری آبگونه، حوضچه، در حوض (یا حوضچه یا برکه و غیره) جمع شدن، سلخ، آبگیر، چالاب، رجوع شود به: swimming pool، جای آرام و ژرف رودخانه، (نفت یا گاز در زیر زمین) حوضچه، انباره، کارمندان و تجهیزات (برای کار بخصوص)، روی هم گذاشتن (سرمایه یا کوشش یا منابع و غیره)، یک کاسه کردن، یکپارچه کردن، ادغام کردن، منبع، مجموعه، اندوخته، ذخیره، (در قمار ورق) بانک، پول وسط، (انگلیس)مسابقه ی بیلیارد سرپول، بیلیارد شرطی، (نوعی بیلیارد که گوی های آن رنگارنگ و نمره دار هستند) پول، (اسب دوانی و لاتاری و غیره) جمع مبلغ شرط بندی شده، جمع مبلغ سرمایه گذاری شده (توسط افراد یا شرکت ها)، (بازار سهام) سرمایه گذاری مشترک، شرکای این نوع سرمایه گذاری، اتحاد چند شرکت برای کنترل بازار یک کالا (trust هم می گویند)، اتحادیه، گروه، دسته، عده کارمند اماده برای انجام امری، سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any small area of liquid that has collected on a surface; puddle; pond.
مشابه: pond, puddle, wallow, water hole

(2) تعریف: a deep place in a stream or river.
مترادف: hole
مشابه: swimming hole, well

(3) تعریف: an excavated and usu. cement-lined cavity that is filled with water and used for swimming.
مترادف: swimming pool
مشابه: natatorium, swimming hole, wading pool
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pools, pooling, pooled
• : تعریف: to collect into a pool of liquid.
مشابه: collect, stand
اسم ( noun )
(1) تعریف: a grouping of businesses or individuals for the purpose of combining resources and deriving common benefit from their association.
مشابه: alliance, association, collective, combine, consortium, cooperative, force, league, syndicate

(2) تعریف: a group of competitors who secretly agree to control production and prices of something.
مترادف: trust
مشابه: cartel, combine, monopoly, syndicate

(3) تعریف: any resource used in common by many groups or people.
مشابه: bank, fund, reserve, reservoir

(4) تعریف: the total amount of money bet by all players in a game of chance such as poker.
مترادف: jackpot, kitty, pot
مشابه: ante, bank, stakes

(5) تعریف: any of several games in which sticks are used to drive balls into pockets attached to the edges and corners of a large table; billiards.
مشابه: billiards, snooker
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pools, pooling, pooled
• : تعریف: to put into a common supply to be shared by all involved.
مشابه: ally, combine, consolidate, lump, share, unite
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to join or create a pool or other shared endeavor.
مشابه: associate, chip in, combine, cooperate, league, merge

جمله های نمونه

1. a pool of experienced scientists
یک گروه ازدانشمندان پر تجربه

2. our pool is frozen over thinly
روی حوض ما یخ نازکی بسته است.

3. our pool of accountants
گروه حسابداران ما

4. car pool
چند سرنشینی (در یک اتومبیل برای سبک کردن بار ترافیک در بزرگراه ها)

5. motor pool
(به ویژه ارتش) خودروگاه،مرکز خودروها (برای استفاده افسران و غیره)

6. a deep pool
استخر گود

7. a shallow pool
استخر کم ژرفا

8. a small pool with a beautiful fountain in the middle (of it)
حوض کوچکی با فواره ای زیبا در وسط آن.

9. a swimming pool
استخر شنا

10. a swimming pool is one of the facilities planned for this building
استخر شنا یکی دیگر از تسهیلاتی است که در این ساختمان پیش بینی شده است.

11. we must pool our forces or else we shall be defeated
ما بایستی نیروهای خود را یکپارچه کنیم و الا شکست خواهیم خورد.

12. an indoor swimming pool
استخر شنای سرپوشیده

13. bottom of the pool
کف استخر

14. i drained the pool
آب حوض را کشیدم.

15. raindrops run and pool together
قطره های باران جاری می شوند و حوضچه تشکیل می دهند.

16. he went to the pool for a quick dip
او برای آب تنی مختصری به استخر رفت.

17. ice had covered the pool
لایه ای از یخ استخر را پوشانیده بود.

18. it fell into the pool with a plump
با صدای تالاپ توی حوض افتاد.

19. jaffar fell into the pool
جعفر در استخر افتاد.

20. mehri dived into the pool
مهری در استخر شیرجه زد.

21. mehri jumped into the pool
مهری توی استخر پرید.

22. mehri jumped into the pool
مهری جست توی استخر.

23. the ice on the pool was three centimeters thick
یخ روی حوض سه سانتیمتر کلفتی داشت.

24. there was a decorative pool in the middle of the courtyard
یک حوض زینتی در وسط حیاط قرار داشت.

25. he fell headlong into the pool
او از سر افتاد توی استخر.

26. the children swam in the pool and stirred up the slime
بچه ها در حوض شنا کردند و لجن ها را پراکنده کردند.

27. a house complete with a swimming pool
خانه ی دارای استخر

28. the building was reflected in the pool
ساختمان در حوض منعکس شده بود.

29. the children were frolicking in the pool
بچه ها در استخر شلنگ تخته می انداختند.

30. the children were splashing in the pool
بچه ها در حوض شلپ شلوپ می کردند.

31. the quantity of water in the pool
مقدار آب موجود در استخر

32. the wounded man was lying in a pool of blood
مرد زخمی در گودالی از خون خوابیده بود.

33. we need more oil to replenish our pool
برای پر کردن ذخیره ی خود احتیاج به نفت بیشتر داریم.

34. the children puddled the water in the little pool
بچه ها آب حوض را گل آلود کردند.

35. the ice broke and ali slumped into the pool
یخ شکست و علی افتاد توی حوض.

36. he shuffled out of his clothes and jumped into the pool
با شتاب رخت های خود را کند و پرید توی استخر.

37. the cup slipped from my hand and fell into the pool
فنجان از دستم لیز خورد و افتاد توی استخر.

38. ali's foot tripped on a stone and he fell into the pool
پای علی به سنگ گرفت و افتاد توی حوض.

39. the sand that had been deposited on the bottom of the pool
شن هایی که کف استخر ته نشین شده بود

40. at the time of need for more wheat, we can use our reserve pool
هنگام نیاز به گندم بیشتر می توانیم از ذخایر خود استفاده کنیم.

مترادف ها

ائتلاف (اسم)
union, association, integration, trust, coalition, pool

ابگیر (اسم)
pool, basin, sluice, penstock, weathering

مخزن (اسم)
store, reservoir, storeroom, storehouse, repository, pool, cache, warehouse, depot, tank, storage, repertory, fount, magazine, watering place, depository, fountain, stank, wareroom

اب انبار (اسم)
reservoir, pool, cistern, watering place

حوض (اسم)
pool, tank

تصحیلات اشتراکی (اسم)
pool

چاله اب (اسم)
pool, waterhole

کولاب (اسم)
pool

ائتلاف چند شرکت با یک دیگر (اسم)
pool

دسته زبده و کار ازموده (اسم)
pool

برکه (اسم)
pool, lake

استخر (اسم)
pool, lin, linn, watering place, lake, lough, swimming pool, stank

شریک شدن (فعل)
participate, pool, partake

با هم اتحاد کردن (فعل)
pool

ائتلاف کردن (فعل)
colligate, pool, federalize, coalesce

تخصصی

[عمران و معماری] استخر - گودال - لگن - مخزن
[ریاضیات] ادغام کردن
[آمار] ادغام
[آب و خاک] استخر

انگلیسی به انگلیسی

• swimming pool, man-made tank used for swimming; pond, small lake; puddle, very small and shallow body of water
communal fund; treasury, general financial fund; any of a number of games played on a cloth covered table with cues and balls, billiards
join, attach; combine, unite; deposit into a communal fund
a pool is a small area of still water.
a pool is also a swimming pool.
a pool of liquid or light is a small area of it.
a pool of people, money, or things is a number of them that are used or shared by several people or organizations, or by the whole community.
if a group of people or organizations pool their money, knowledge, or equipment, they allow it to be used or shared by everyone in the group.
pool is a game in which players use long, thin sticks to hit coloured balls into holes around the edges of a table.
if you do the pools or the football pools, you take part in a gambling competition in which people try to win money by guessing correctly the results of football matches.

پیشنهاد کاربران

استخر
خزانه، مجموعه
اتحاد، یکپارچگی، همکاری
روی هم گذاشتن، یک کاسه کردن، تجمیع کردن ( پول، فکر، منابع و. . . )
استخر، انباشتن، اشتراک گذاشتن
مثال: They decided to go for a swim in the pool.
آن ها تصمیم گرفتند که به استخر بروند و شنا کنند.
Little pools
میشه گفت تشت یا سطل
چیزای کوچیکی که باهاش اب جمع میکنن
زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊
نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند
🎗
tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁
به زمینی که مسطح باشد و در آن ورزش های توپی انجام شود گفته میشود
...
[مشاهده متن کامل]

🎗
soccer / baseball / football / rugby 𝗳𝗶𝗲𝗹𝗱
به زمینی که سر سبز باشد و دارای فضای باز باشد گفته میشود ( چمن )
🎗
swimming / diving / water polo 𝗽𝗼𝗼𝗹
به زمینی که دارای محوطه آبی سر بسته باشد گفته میشود ( استخر )
🎗
running / horse racing / pole vault / javelin / discus hurdles /shot put / sprints / race walking/ relays / marathon / middle - distance running / hammer throw / long jump / long - distance running 𝘁𝗿𝗮𝗰𝗸
به زمین های خاکی گفته میشود ( پیست خاکی )
🎗
golf 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘀𝗲
به زمین سر سبزِ دارای فضای باز گفته میشود
🎗
ski / snowboard 𝘀𝗹𝗼𝗽𝗲
به زمینی که به طور یکنواخت به سمت بالا یا پایین تمایل دارد و سرپوشیده از برف است

I Felt my tears pool again
احساس کردم دوباره اشک در چشمانم جمع شد ( تکه ای از کتاب the light we lost )
pool :استخر 🗻
pool: استخر
[علوم رایانه] خزینه
مخزن داده آماده استفاده در RAM
Pool
استخر
فرم کوتاه شده liverpool
فقط در انگلستان استفاده میشود.
استخر
اب انبار
در حالت فعلی به معنی: آمیختن
شرطبندی در بازی بیلیارد
بیلیارد شرطی: )
اگه قبل از pool کلمه swimming بیاد به معنی استخر و شنا کردن میشه
اما pool به معنی بیلیارده
به فارسی: استخر، کول
Pool meaning is استخر
For example
Ivy is swimming in the pool
Or
I like to swim in the pool
Or
Do you like to swim in the pool ??
( What do you know about pool meaning??? )
جمع شدن مثلا :
Prevent the blood from pooling
pool ( ورزش )
واژه مصوب: گوی میزک
تعریف: گونه ای گوی میز که با گوی و چوب روی میزی مشابه میز گوی میز، اما کوچک تر از آن، بازی می شود
A pool of people, money, or things is a quantity or number of them that is available for an organization or group to use.
The available pool of healthy manpower was not as large as military officials had expected.
The new proposal would create a reserve pool of cash
یکجا جمع کردن
مجموعه
تجمیع کردن ( پول، منابع، . . . )
دوستان clean the pool اصطلاحه به معنی خود ارضایی کردن
فراوان، بی شمار، خروار
تالاب
استخر ، ، ، مخزن آب
خزانه
خزینه

ب غیر از معانی بالا معنی حوضچه، آبگیر، چاله و امثال اینها رو هم داره
Water stood in pools on the gravel paths
آب در چاله هایی در مسیرهای شنی جمع شده بود.
معنی به فارسی : استخر
کلمه ی مشابه : swiming pool
مثال : The hotel has two outdoor pools
هتل دوتا استخر روباز داره

معنی هفتم لانگمن :
7. Shared money / things
پول مشترکی
a small amount of liquid or light lying on a surface :
THOSE POOLS OF LIGHT

یک کاسه کردن،
جمع کردن در یک جای مشترک
پول وسط،
روی هم گذاشتن پول از منابع مختلف
جمع آوری کردن
یکپارچه سازی کردن
ادغام کردن
دسته یا گروه یا ائتلافی که اعضای هیئت منصفه باید از بینِ آنان انتخاب شود ( حقوق )
ادغام
یکی کردن یا شدن
استخر ، حوض، آبگیر
اعضا
بازی بیلیارد
به معنی استخر ، حوض، آبگیر، آب انبار می باشد=Poll
حوض - استخر
جمع اوری شده
loan pool صندوق وام دهی
شریک شدن چیزی مثل اطلاعات یا سرمایه با یکدیگر
ابگیر
استخر
پول شرط بندی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس