polity

/ˈpɑːləti//ˈpɒlɪti/

معنی: طرز حکومت، طرز اداره
معانی دیگر: سازمان سیاسی، سازمان دولتی، جامعه، انجمن، کشور (هم معنی: body politic)، سیاست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: polities
(1) تعریف: the type of governing system or process used by a state or other organized group.

(2) تعریف: an organized political body, such as a state.

جمله های نمونه

1. The greatest level of polity - political organisation - is democratic self-government.
[ترجمه گوگل]بزرگترین سطح سیاست - سازمان سیاسی - خودگردانی دموکراتیک است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین سطح سازمان سیاسی - دولتی - دولتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Individual members of the participant polity may be favorably or unfavorably oriented to the various classes of political objects.
[ترجمه گوگل]اعضای منفرد سیاست مشارکت‌کننده ممکن است جهت گیری مطلوب یا نامطلوب نسبت به طبقات مختلف اشیاء سیاسی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اعضای فردی جامعه شرکت کننده ممکن است به طور مطلوب و یا به طرز نامطلوبی به طبقات مختلف اشیا سیاسی گرایش پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They are steadily forging a distinct Kurdish polity.
[ترجمه گوگل]آنها به طور پیوسته در حال ایجاد یک سیاست متمایز کردی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور پیوسته در تضاد با نوع حکومت کردی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The civic culture and the open polity, then, represent the great and problematic gifts of the West.
[ترجمه گوگل]پس فرهنگ مدنی و سیاست باز نشان دهنده مواهب بزرگ و مشکل ساز غرب است
[ترجمه ترگمان]پس فرهنگ مدنی و جامعه باز، هدایای بزرگ و problematic غرب را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its emerging democratic polity and guided market economy are also similar.
[ترجمه گوگل]سیاست دموکراتیک در حال ظهور و اقتصاد بازار هدایت شده نیز مشابه است
[ترجمه ترگمان]در عین حال، سیاست خلق و polity و اقتصاد بازار هدایت آن نیز مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. J . Edgar Hoover: Today, the U. S. polity officially proclaimed struggle on gangs to Evangelist Dillinger.
[ترجمه گوگل]جی ادگار هوور: امروز، دولت ایالات متحده رسماً مبارزه با باندها را به انجیلیست دیلینجر اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]جی ادگار هوور: امروز، یو اس با وجود این، با ایجاد تضاد و کش مکش بر سر گروهه ای تبهکار با شخصیت دیلینجر زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The democratic polity practices democratic politics, while the centralized polity can also practice democratic politics.
[ترجمه گوگل]سیاست دموکراتیک سیاست دموکراتیک را اعمال می کند، در حالی که سیاست متمرکز می تواند سیاست دموکراتیک را نیز اعمال کند
[ترجمه ترگمان]سیاست دموکراتیک، سیاست دموکراتیک را دنبال می کند، در حالی که سیاست گذاری متمرکز نیز می تواند سیاست دموکراتیک را تمرین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Actually there are many theory and discussion about polity, humanity, ideality. in this novel.
[ترجمه گوگل]در واقع نظریه ها و بحث های زیادی در مورد سیاست، انسانیت و آرمان وجود دارد در این رمان
[ترجمه ترگمان]در واقع نظریه و بحث زیادی در مورد polity، انسانیت، ideality وجود دارد در این رمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Politics and polity are different concepts.
[ترجمه گوگل]سیاست و سیاست مفاهیم متفاوتی هستند
[ترجمه ترگمان]سیاست و polity مفاهیم متفاوتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jurisdiction independence is one important part of republic polity.
[ترجمه گوگل]استقلال صلاحیت قضایی یکی از بخش های مهم سیاست جمهوری است
[ترجمه ترگمان]استقلال قضایی یکی از بخش های مهم حکومت جمهوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This polity lifted Chinese exports of silk.
[ترجمه گوگل]این سیاست صادرات ابریشم چین را لغو کرد
[ترجمه ترگمان]این polity، صادرات ابریشم چینی را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These new rules delivered the Egyptian polity into the hands of a one-party system in which all power rested with Gamal Abdel Nasser, Egypt's president until his death in 1970.
[ترجمه گوگل]این قوانین جدید، سیاست مصر را به دست سیستم تک حزبی سپرد که در آن تمام قدرت در اختیار جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر تا زمان مرگ وی در سال 1970 بود
[ترجمه ترگمان]این قوانین جدید، دولت مصر را به دست یک سیستم تک حزبی تحویل داد که در آن تمام قدرت با جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۰ به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is a famous man is polity.
[ترجمه گوگل]او یک مرد معروف است
[ترجمه ترگمان]او مرد مشهوری است که طرز اداره آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A marked increase in their power would challenge what he surely considered his rightful position within the Yorkist polity.
[ترجمه گوگل]افزایش محسوس در قدرت آنها چیزی را که او مطمئناً موقعیت برحق خود را در سیاست یورکیست می دانست به چالش خواهد کشید
[ترجمه ترگمان]یک افزایش قابل توجه در قدرت آن ها، چیزی را که او به طور حتم جایگاه حقیقی خود را در سیاست Yorkist در نظر می گرفت، به چالش خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The electoral system appeared to form an intrinsic part of a stable polity.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که نظام انتخاباتی بخشی ذاتی از یک سیاست پایدار را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نظام انتخاباتی یک بخش ذاتی از یک جامعه باثبات را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرز حکومت (اسم)
polity

طرز اداره (اسم)
polity

انگلیسی به انگلیسی

• rule, regime, form of rule; government, administrative control
a polity is an organized society, for example a nation, city, or church, together with its government and administration; a formal word.

پیشنهاد کاربران

به عنوان ترجمه ای برای polis در عهد یونان باستان: شهرکشور ( دولت شهر ) به عنوان نوعی سامانهٔ سیاسی مستقل
حکومت
شیوه حکمرانی، حکومتداری، موجودیت سیاسی
سازمان سیاسی، طرز اداره، طرز حکومت
Definition: a form or process of civil government or constitution.
Example: They faced an enormous task of transforming their economies and polities from centralized communist control to the market economies and pluralist democracies that membership required.
...
[مشاهده متن کامل]

حکمرانی
جامعه سیاسی
موجودیت سیاسی

بپرس