politely

/pəˈlaɪt.li//pəˈlaɪtli/

مودبانه، با ادب

جمله های نمونه

1. he received us politely
مودبانه ما را پذیرفت.

2. you want to act politely in all situations
باید در تمام مواقع مودبانه رفتار کنی.

3. The children smiled politely at the visitor's pleasantries.
[ترجمه گوگل]بچه ها به خوشی های میهمان لبخند مؤدبانه ای زدند
[ترجمه ترگمان]بچه ها مودبانه لبخند می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He cannot refuse if you ask politely.
[ترجمه امیرحسین فرهادی] اگر مودبانه سوال کنید رد نمیکند
|
[ترجمه گوگل]اگر شما مودبانه بپرسید نمی تواند امتناع کند
[ترجمه ترگمان]اگر مودبانه سوال کنید نمی تواند رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's difficult to contradict someone politely.
[ترجمه گوگل]سخت است که مودبانه با کسی مخالفت کنی
[ترجمه ترگمان]انکار کردن با کسی که مودبانه است مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The audience are strangely subdued, clapping politely after each song.
[ترجمه گوگل]تماشاگران به طرز عجیبی رام شده اند و بعد از هر آهنگ مودبانه دست می زنند
[ترجمه ترگمان]حضار به طرز عجیبی آرام شده اند و بعد از هر آواز مودبانه دست می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Adam enquired politely whether they had enjoyed the show.
[ترجمه گوگل]آدام مودبانه پرسید که آیا از نمایش لذت برده اند یا خیر
[ترجمه ترگمان]ادم با ادب پرسید که آیا از نمایش لذت برده اند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He asked me politely for the book.
[ترجمه گوگل]او با ادب از من کتاب را خواست
[ترجمه ترگمان]مودبانه از من تقاضای کتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Both boys had good manners, politely shaking hands.
[ترجمه گوگل]هر دو پسر اخلاق خوبی داشتند و مودبانه دست می دادند
[ترجمه ترگمان]هر دو پسرها رفتار خوبی داشتند و مودبانه دست می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They try to deal politely with angry customers.
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند با مشتریان خشمگین مودبانه برخورد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی می کنند مودبانه با مشتریان خشمگین سر و کار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "Your home is beautiful," I said politely.
[ترجمه گوگل]مودبانه گفتم: خانه ات زیباست
[ترجمه ترگمان]من مودبانه گفتم: خانه شما زیبا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She inquired of me most politely whether I wished to continue.
[ترجمه گوگل]او مؤدبانه‌ترین سؤال را از من پرسید که آیا می‌خواهم ادامه دهم یا نه
[ترجمه ترگمان]از من بسیار مودبانه پرسید که آیا میل دارم ادامه دهم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He told them politely to leave him in peace.
[ترجمه گوگل]او با ادب به آنها گفت که او را در آرامش رها کنند
[ترجمه ترگمان]مودبانه به آن ها گفت که او را در آرامش رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The girl bobbed politely at him.
[ترجمه گوگل]دختر مودبانه به او بوق زد
[ترجمه ترگمان]دخترک مودبانه به او اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• courteously, with good manners; genially, gently, nicely

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : politeness
✅️ صفت ( adjective ) : polite
✅️ قید ( adverb ) : politely
She waited politely for them
این جا دیگه نمی شه مودبانه و با احترام
از روی ادب منتظر آن ها ماند
Politely:با احترام🌼مودبانه
از روی ادب - به حکم ادب
مودبانه
E. g. Her attitude turned from politely interested to enthusiastic during the course of our conversation
از یه فرد علاقمندِ مؤدب تبدیل شد به یه آدم مشتاق/پر ذوق وشوق/ذوق زده و پیگیر
با ادبانه
محترمانه
درکمال احترام

بپرس