polished

/ˈpɑːlɪʃt//ˈpɒlɪʃt/

معنی: مبادی ادابی
معانی دیگر: صیقلی، براق، جلادار، صاف و براق، پرداخت شده، بی عیب و نقص، تمام و کمال، فرهیخته، مهذب، پیراسته، پرداخته، جلا داده، زدوده، اراسته، متمدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: sleek and glossy, either from buffing or from natural causes.
متضاد: dull, tarnished
مشابه: buffed, burnished, finished, glossy, lustrous, shiny, sleek

(2) تعریف: refined, elegant, or flawless.
مترادف: fine
متضاد: gauche, inexpert
مشابه: accomplished, consummate, couth, cultivated, cultured, debonair, elegant, expert, finished, flawless, genteel, graceful, impeccable, refined, sleek, smooth, urbane

- a polished actor
[ترجمه گوگل] یک بازیگر حرفه ای
[ترجمه ترگمان] یک هنرپیشه آراسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a polished speech
[ترجمه Sepeed] سخنرانی بی عیب و نقص
|
[ترجمه گوگل] یک سخنرانی صیقلی
[ترجمه ترگمان] یک سخنرانی براق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. polished silverware
ظروف نقره که برق انداخته شده است

2. a polished performance
هنر نمایی بی عیب و نقص

3. a polished surface
سطح صیقلی (شده)

4. he polished off both of his competitors
او هر دو رقیب خود را کاملا شکست داد.

5. he polished off the whole pot of rice in five minutes!
ظرف پنج دقیقه همه ی دیگ پلو را خورد!

6. his polished shoes gleamed
کفش های واکس زده اش برق می زد.

7. she polished the table with a cloth
میز را با پارچه برق انداخت.

8. the polished surface shone in the sun
سطح جلا خورده در آفتاب برق می زد.

9. his son is an educated and polished youth
پسر او جوانی تحصیل کرده و مهذب است.

10. He polished the table until it gleamed.
[ترجمه گوگل]میز را جلا داد تا برق زد
[ترجمه ترگمان]میز را تمیز کرد تا آن که برق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is polished, charming, articulate and an excellent negotiator.
[ترجمه گوگل]او صیقلی، جذاب، خوش بیان و مذاکره کننده ای عالی است
[ترجمه ترگمان]او مهذب، جذاب، فصیح و مذاکره کننده خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He polished off his work in order to see his girlfriend.
[ترجمه گوگل]او برای دیدن دوست دخترش کارهایش را جلا داد
[ترجمه ترگمان]برای دیدن دوست دخترش کارش را تمیز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Manilow gave the slick, polished performance that we've come to expect.
[ترجمه گوگل]Manilow عملکرد نرم و صیقلی را ارائه داد که ما انتظارش را داشتیم
[ترجمه ترگمان]manilow، عملکرد صاف و صیقلی را که ما انتظار داشتیم به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He polished the brass till it shone.
[ترجمه گوگل]برنج را جلا داد تا درخشید
[ترجمه ترگمان]آن قدر سکه را صیقل داد که برق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The dentist scaled and polished my teeth.
[ترجمه گوگل]دندانپزشک دندان هایم را جرم گرفت و جلا داد
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک بالا رفت و دندان هایم را به هم سایید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His shoes were always well polished.
[ترجمه گوگل]کفش هایش همیشه خوب جلا داده شده بود
[ترجمه ترگمان]کفش هایش همیشه صیقل یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبادی ادابی (صفت)
polished

تخصصی

[نساجی] براق - جلادار - درخشان - صیقلی

انگلیسی به انگلیسی

• shiny, glossy; improved, refined; brushed, buffed
someone who is polished shows confidence and sophistication.
if you describe an ability, skill, or piece of work as polished, you mean that it is sophisticated and of a high standard.
see also polish.

پیشنهاد کاربران

صیقلی. . .
He dressed polished.
او اتوکشیده لباس پوشیده بود.
1 -
showing great skill
صفت/ نشان دادن مهارت زیاد، حرفه ای
The Fall of the House of Usher is regarded as one of Mike Flanagan's smartest and most polished works.
The dancers gave a polished performance.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
A polished person has style and confidence
صفت/ یک فرد شیک دارای سبک و اعتماد به نفس
He's suave, polished, and charming.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/polished?q=polished
تر و تمیز و حرفه ای
برق انداختن
polished ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: براق‏شده
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی یا دانه‏های برنج که تحت فرایند براق‏سازی قرار گرفته باشند|||متـ . برّاق 3
با کلاس - شیک - حرفه ای
براق و درخشان و صیقل داده شده
شسته و رفته

بپرس