policeman

/pəˈliːsmən//pəˈliːsmən/

معنی: پاسبان، مامور پلیس
معانی دیگر: (مفرد) پلیس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: policemen
• : تعریف: a male member of a police force.
مشابه: agent, bull

جمله های نمونه

1. a policeman is a limb of the law
پاسبان،عامل اجرای قانون است.

2. a policeman making his nightly rounds
پلیسی که گشت شبانه ی خود را انجام می دهد

3. the policeman grasped my hand
پاسبان دستم را محکم گرفت.

4. the policeman guided the traffic
پاسبان ترافیک را هدایت می کرد.

5. the policeman hit me on the head with his baton
پاسبان با باتون توی سرم زد.

6. the policeman ran after the thief and caught him
پاسبان دنبال دزد دوید و او را گرفت.

7. a discourteous policeman
پاسبان بی ادب

8. a neighborhood policeman
پاسبان محله

9. a uniformed policeman
پلیس اونیفورم دار

10. A policeman has the authority to arrest lawbreakers.
[ترجمه گوگل]یک پلیس این اختیار را دارد که قانون شکنان را دستگیر کند
[ترجمه ترگمان]یک پلیس قدرت دستگیری قانون شکنان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy faltered when the policeman demanded his name.
[ترجمه گوگل]وقتی پلیس نام او را خواست پسر لنگید
[ترجمه ترگمان]وقتی که پلیس نام او را پرسید، پسرک به لکنت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The policeman grasped the thief by the shoulder and swung him around.
[ترجمه گوگل]پلیس از کتف دزد گرفت و او را به اطراف چرخاند
[ترجمه ترگمان]پلیس دزد را گرفت و او را به اطراف چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The policeman ferreted around all over the house.
[ترجمه گوگل]پلیس همه جای خانه را دور زد
[ترجمه ترگمان]پلیس در سرتاسر خانه پیدایش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He repassed the street when he saw the policeman coming up.
[ترجمه زهرا] وقتی که دید پلیس دارد می آید خیابان را ترک کرد
|
[ترجمه نارین ایلین] وقتی پلیس رادید از خیابان رفت
|
[ترجمه گوگل]وقتی دید که پلیس در حال آمدن است، دوباره از خیابان عبور کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی پلیس را دید از خیابان گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Didn't that policeman give you a ticket?
[ترجمه گوگل]اون پلیس بهت بلیط نداد؟
[ترجمه ترگمان]اون پلیس بهت یه بلیط نداد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A policeman has the power to arrest a criminal.
[ترجمه گوگل]یک پلیس قدرت دستگیری یک جنایتکار را دارد
[ترجمه ترگمان]یک پلیس قدرت دستگیری یک مجرم را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The policeman seized the thief by the arm.
[ترجمه گوگل]پلیس از دست دزد گرفت
[ترجمه ترگمان]پلیس دست دزد را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاسبان (اسم)
peon, guard, bobby, constable, policeman, cop, police, gendarme, police patrol

مامور پلیس (اسم)
policeman

انگلیسی به انگلیسی

• cop, police officer, constable
a policeman is a man who is a member of the police force.

پیشنهاد کاربران

بپرس