• : تعریف: the headquarters of the police of a certain area or precinct; station house.
جمله های نمونه
1. He was taken to the police station for questioning.
[ترجمه SHIVA] او برای بازجویی به کلانتری منتقل شد.
|
[ترجمه گوگل]او برای بازجویی به کلانتری منتقل شد [ترجمه ترگمان]او را برای بازجویی به کلانتری بردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The suspect is detained at the police station.
[ترجمه سااا] دزدی در کلانتری دستگیر شده است
|
[ترجمه گوگل]مظنون در کلانتری بازداشت شد [ترجمه ترگمان]این مظنون در پاسگاه پلیس دستگیر شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The pickpocket was brought to the nearby police station.
[ترجمه .] جیب بر به نزدیک ترین ایستگاه پلیس برده شد
|
[ترجمه گوگل]جیب بر را به کلانتری مجاور آوردند [ترجمه ترگمان]این جیب بر به پاسگاه پلیس نزدیک برده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. You'll have to go to the police station to reclaim your wallet.
[ترجمه گوگل]برای پس گرفتن کیف پول خود باید به ایستگاه پلیس بروید [ترجمه ترگمان]باید به اداره پلیس بری تا کیف پولت رو پس بگیری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He works in the nearby police station.
[ترجمه گوگل]او در کلانتری مجاور کار می کند [ترجمه ترگمان]او در پاسگاه پلیس نزدیک کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She was taken to the police station in handcuffs.
[ترجمه گوگل]او را با دستبند به کلانتری بردند [ترجمه ترگمان] اون با دست بند به اداره پلیس برده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Your car was stolen at the police station! How ironic!
[ترجمه گوگل]ماشین شما را در کلانتری دزدیدند! چقدر طعنه آمیز! [ترجمه ترگمان]ماشینت تو اداره پلیس دزدیده شده بو چه خنده دار! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His apartment is three blocks away from the police station.
[ترجمه گوگل]آپارتمان او سه بلوک با کلانتری فاصله دارد [ترجمه ترگمان]آپارتمان او سه بلوک از پاسگاه پلیس فاصله دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The terrorists blew up the police station.
[ترجمه گوگل]تروریست ها ایستگاه پلیس را منفجر کردند [ترجمه ترگمان]تروریست ها پاسگاه پلیس را منفجر کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. At the police station, I was charged with assault.
[ترجمه گوگل]در اداره پلیس، من را به ضرب و جرح متهم کردند [ترجمه ترگمان]در کلانتری، من متهم به حمله شدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They dragged him off to the police station.
[ترجمه گوگل]او را به کلانتری کشاندند [ترجمه ترگمان]او را به کلانتری بردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Policemen and policewomen work at a police station.
[ترجمه گوگل]پلیس و زنان پلیس در یک ایستگاه پلیس کار می کنند [ترجمه ترگمان]ماموران پلیس و ماموران پلیس در یک پاسگاه پلیس کار می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The terrorists had planted a bomb near the police station.
[ترجمه گوگل]تروریست ها بمبی را در نزدیکی ایستگاه پلیس کار گذاشته بودند [ترجمه ترگمان]تروریست ها یک بمب را در نزدیکی پاسگاه پلیس کار گذاشته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. At the police station a charge sheet was made out.
[ترجمه گوگل]در کلانتری یک برگه اتهام تهیه شد [ترجمه ترگمان]در اداره پلیس یک برگه شارژ شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He was sent over to the police station.
[ترجمه گوگل]او را به کلانتری فرستادند [ترجمه ترگمان]او را به کلانتری فرستادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
کلانتری (اسم)
commissariat, police station, police court
مرکز پلیس (اسم)
police station
انگلیسی به انگلیسی
• police headquarters a police station is the local office of the police force in a particular area.
پیشنهاد کاربران
پاسگاه، کلانتری
police station ( n ) ( pəˈlis steɪʃn ) ( also station house ) =the office of a local police force, e. g. The suspect was taken to the nearest police station for questioning.
مرکز پلیس، اداره پلیس
اداره ی پلیس کلانتری بعضی ها درست گفتن😜😜😛😛
the office or headquarters of a local police force دفتر ، مقر یا مرکز پلیس @لَنگویچ