• : تعریف: a member of a police force; policeman or policewoman.
جمله های نمونه
1. As a police officer you are expected to uphold the law whether you agree with it or not.
[ترجمه صغري] به عنوان یک افسر پلیس از شما انتظار می رود که قانون را حمایت کنید چه با آن موافق باشید یا نه.
|
[ترجمه گوگل]به عنوان یک افسر پلیس، از شما انتظار می رود که قانون را رعایت کنید، خواه با آن موافق باشید یا نه [ترجمه ترگمان]به عنوان یک افسر پلیس باید از قانون حمایت کنید که آیا با آن موافق هستید یا خیر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He was arrested for obstruction of a police officer in the execution of his duty.
[ترجمه Abolfazl Shahed] او به جرم سرپیچی از یک افسر پلیس در حین انجام وظیفه بازداشت شد
|
[ترجمه گوگل]وی به دلیل ممانعت از ماموران نیروی انتظامی در اجرای وظیفه دستگیر شد [ترجمه ترگمان]او به جرم ممانعت از یک افسر پلیس در حین انجام وظیفه بازداشت شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The police officer said the attack was the most horrendous he had ever seen.
[ترجمه خ] پلیس گفت که تا به حال حمله وحشتناک تر از آن ندیده بود
|
[ترجمه 🙂🙂] افسر پلیس اعلام کرد حمله وحشتناک تر از اون چیزی بوده که تا به حال دیده
|
[ترجمه Ali] افسر پلیس گفت که حمله وحشتناک ترین حمله بو که تا به حال او دیده است
|
[ترجمه گوگل]افسر پلیس گفت این حمله وحشتناک ترین حمله ای بود که او تا به حال دیده بود [ترجمه ترگمان]افسر پلیس گفت که حمله most است که تا به حال دیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He gave up his job as a police officer after his partner was killed.
[ترجمه گوگل]او پس از کشته شدن شریک زندگی اش، کار خود را به عنوان افسر پلیس رها کرد [ترجمه ترگمان]او شغل خود را به عنوان یک افسر پلیس پس از کشته شدن همدستش داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He realised that it was improper for a police officer to accept gifts.
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که پذیرش هدایا برای افسر پلیس ناشایست است [ترجمه ترگمان]وی دریافت که برای یک افسر پلیس نادرست است که هدایا را بپذیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The police officer said that he had placed the man under arrest and that a scuffle had ensued.
[ترجمه گوگل]افسر پلیس گفت که این مرد را بازداشت کرده و درگیری رخ داده است [ترجمه ترگمان]افسر پلیس گفت که او مرد را بازداشت کرده و درگیری برقرار شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A police officer who takes to crime is likely to be more successful at it than most. The gamekeeper turned poacher has everything going for him.
[ترجمه گوگل]افسر پلیسی که به جرم و جنایت دست می زند، احتمالاً در این امر موفق تر از بسیاری دیگر است شکارچی که تبدیل به شکارچی غیرقانونی شده است همه چیز را دارد [ترجمه ترگمان]یک افسر پلیس که به جرم نیاز دارد بیشتر از بقیه موفق تر است شکاربان از شکار دور شد و همه چیز برایش پیش رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The police officer clicked a pair of handcuffs around his wrists.
[ترجمه queen 22] افسر پلیس یک دستبند را در اطراف دستانش قرار داد.
|
[ترجمه مهدی] افسر پلیس یک جفت دستبندرا در کنار دستانه خود قرار داد
|
[ترجمه گوگل]افسر پلیس یک جفت دستبند را دور مچ دستش زد [ترجمه ترگمان]افسر پلیس یک جفت دست بند را دور مچ او قفل کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He claimed that a police officer had threatened to stitch him up and send him to prison.
[ترجمه گوگل]او مدعی شد که یک افسر پلیس او را تهدید به بخیه زدن و فرستادن او به زندان کرده است [ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که یک افسر پلیس او را تهدید کرده بود که او را کوک کند و به زندان بفرستد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The police officer motioned for me to pull over.
[ترجمه گوگل]افسر پلیس به من اشاره کرد که خود را کنار بکشم [ترجمه ترگمان]افسر پلیس به من اشاره کرد که بروم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He breezed up to the police officer and asked for directions.
[ترجمه گوگل]او به سمت افسر پلیس رفت و راهنمایی خواست [ترجمه ترگمان]به سرعت به سمت افسر پلیس رفت و پرسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Which police officer has been assigned to this case?
[ترجمه گوگل]کدام افسر پلیس برای این پرونده تعیین شده است؟ [ترجمه ترگمان]کدام افسر پلیس به این پرونده اختصاص داده شده است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The police officer was accused of neglecting his duty .
[ترجمه گوگل]افسر پلیس متهم به سهل انگاری در انجام وظیفه شده است [ترجمه ترگمان]افسر پلیس به چشم پوشی از وظیفه اش متهم شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The police officer took my name and address.
[ترجمه گوگل]افسر پلیس نام و آدرس مرا گرفت [ترجمه ترگمان]افسر پلیس نام و آدرس مرا گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The police officer took down all the particulars of the burglary.
[ترجمه گوگل]افسر پلیس تمام مشخصات سرقت را حذف کرد [ترجمه ترگمان]افسر پلیس تمام جزئیات دزدی را از نظر گذراند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• cop, constable, policeman a police officer is a policeman or policewoman.
پیشنهاد کاربران
police officer ( n ) ( pəˈlis ɑfəsər ) ( also officer ) =a member of the police
مامور پلیس - افسر پلیس - پلیس شهربانی
افسر پلیس درست ترین هست
girls in blue Female police officers. ( The phrase "boys in blue" is used to refer to police officers or the police force in general. )
Police officerپلیس خیابان
Someone who provides security
افسر پلیس
افسر پلبس
1 ) As a police officer you are expected to uphold the law whether you agree with it or not. 2 ) He was arrested for obstruction of a police officer in the execution of his duty. 3 ) The police officer said the attack was the most horrendous he had ever seen. ... [مشاهده متن کامل]
4 ) He gave up his job as a police officer after his partner was killed. 5 ) He realised that it was improper for a police officer to accept gifts. 6 ) The police officer said that he had placed the man under arrest and that a scuffle had ensued. 7 ) A police officer who takes to crime is likely to be more successful at it than most. The gamekeeper turned poacher has everything going for him. 8 ) The police officer clicked a pair of handcuffs around his wrists. 9 ) He claimed that a police officer had threatened to stitch him up and send him to prison. 10 ) The police officer motioned for me to pull over. 11 ) He breezed up to the police officer and asked for directions. 12 ) Which police officer has been assigned to this case? 13 ) The police officer was accused of neglecting his duty . 14 ) The police officer took my name and address. 15 ) The police officer took down all the particulars of the burglary. استفاده کنید
افسر پلیس خوشتیپ
مامور پلیس
پلیس شهر
افسر شهربانی و نگهبان غلطه افسر پلیس و مامور پلیس درسته