چیزی که بیرون زده یا قابل مشاهده است، اغلب تا حدی.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
بیرون اوردن:
he poked his head out of the window
او سرش را از پنجره بیرون اورد
او سرش را از پنجره بیرون اورد
اگه بهم خیانت کردی چشماتو از حدقه درمیارم
( از حدقه ) بیرون زدن my eyes was poking out when I saw her alive
بیرون زدن؛ بر آمدن؛ نمایان شدن؛ چیزی از منفذی یا سوراخی بیرون زدن؛ ور قلمبیدن؛ پیدا شدن؛ در آمدن ( به طور مثال از شکاف بین دکمه های یک پیراهن بخشی از بدن کسی معلوم شود. )