دیکشنری
مترجم
بپرس
poke one's nose
معنی
: فضولی کردن
دنبال کنید
مترادف ها
فضولی کردن
(فعل)
interfere, blab, meddle, kibitz, interlope, intermeddle, rubberneck, poke one's nose
پیشنهاد کاربران
فضولی کردن
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها