poke

/poʊk//pəʊk/

معنی: اماس، حرکت، فشار با نوک انگشت، بهم زدن اتش بخاری، سقلمهزدن، زدن، بهم زدن، کنجکاوی کردن، سیخ زدن، هل دادن
معانی دیگر: سیخونک، سقلمه، ضربه (با آرنج یا هر چیز مشابه آن)، سیخونک زدن، ضربه زدن (با آرنج یا هر چیز مشابه آن)، (آتش) سیخونک زدن، زیر و رو کردن، به هم زدن، فرو کردن، داخل کردن، سنبیدن، خلانیدن، (مجازی) فضولی کردن، پیدا بودن، بیرون آمدن، در آوردن، کندن، بیرون آوردن، رجوع شود به: cowboy، (محلی) کیسه، انبان، (قدیمی) جیب، (خودمانی) کیف پول، مخفف: رجوع شود به: pokeweed، ضربت با چیز نوک تیز، سکه، سکه زدن، فضولی در کار دیگران، سی  زدن، بهم زدن اتش بخاری با سی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pokes, poking, poked
(1) تعریف: to jab or prod, esp. with a slender or sharp object.
مترادف: goad, jab, prod, stick
مشابه: dig, obtrude, prick, punch, stab

(2) تعریف: to cause or make by jabbing or pushing.
مترادف: dig, push
مشابه: drive, force, shove, thrust

- The pencils poked holes in the bag.
[ترجمه YN] مداد ها کیف ( جامدادی ) را سوراخ سوراخ کرده اند
|
[ترجمه گوگل] مدادها در کیسه سوراخ کردند
[ترجمه ترگمان] مداد توی کیف سوراخ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They poked their way through the underbrush.
[ترجمه گوگل] آنها راه خود را از زیر برس رد کردند
[ترجمه ترگمان] از میان بوته ها به راه خود ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to project, esp. suddenly; thrust.
مترادف: butt, shoot
مشابه: project, protrude, push, stab, thrust

- The groundhog poked his head out of the hole.
[ترجمه گوگل] خوک خاکی سرش را از سوراخ بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] موش خرما سرش را از سوراخ بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to use a poker to stir up (a fire).
مشابه: stir

(5) تعریف: (informal) to hit (someone) with the fist.
مترادف: belt, clout, hit, jab, punch, sock
مشابه: bop, clip, paste
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: poke fun at
(1) تعریف: to make a jabbing or prodding motion with something slender or pointed.
مترادف: jab, stab

(2) تعریف: to stick out; protrude.
مترادف: butt, project, protrude, stick out
مشابه: jut, pouch

- Several heads poked out of the windows.
[ترجمه گوگل] چند سر از پنجره بیرون زدند
[ترجمه ترگمان] چند سر از پنجره بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to involve oneself unasked in another's affairs.
مترادف: butt in, interfere, intrude, meddle
مشابه: interlope, pry

- Don't poke into my business.
[ترجمه گوگل] وارد کار من نشو
[ترجمه ترگمان] تو کار من دخالت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to move at a slow pace; dawdle.
مترادف: dawdle, dilly-dally, linger, loiter, piddle
مشابه: dally, delay, fiddle, idle, lollygag, trail

(5) تعریف: to explore or examine something in a leisurely manner.
مترادف: dig, rummage
مشابه: forage, root

- They spent hours poking around in old bookshops.
[ترجمه گوگل] آن‌ها ساعت‌ها در کتاب‌فروشی‌های قدیمی به گشت و گذار پرداختند
[ترجمه ترگمان] ساعت ها در bookshops پیر پرسه می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a pushing motion or jab.
مترادف: butt, dig, jab, punch, push, stick
مشابه: drive, nudge, shove, thrust

(2) تعریف: (informal) a blow with the fist.
مترادف: bop, clip, clout, jab, punch, sock
مشابه: bash, belt, blow, hit, paste, whack

جمله های نمونه

1. poke the fire with this stick so that it burns better
آتش را با این چوب زیر و رو کن تا بهتر بسوزد.

2. poke about (or around)
(برای یافتن چیزی) جابه جا کردن،سرچیزی رفتن،دنبال چیزی گشتن

3. poke fun at
مسخره کردن،دست انداختن،مورد تمسخر قرار دادن

4. poke one's nose into (something)
(درباره ی چیز) کنجکاوی بیجا به خرج دادن،فضولی کردن

5. poke one's nose into someone's affairs
در کار دیگران فضولی کردن،دخالت بی جا کردن

6. don't poke your nose into other people's business
در کار دیگران فضولی نکن.

7. never poke a pencil into your ear!
هرگز مداد را در گوش خود فرو نکن !

8. he likes to poke fun at his students
او دوست دارد شاگردان خود را مچل کند.

9. buy a pig in a poke
ندیده خریدن (یا ازدواج کردن و غیره)،با بی اطلاعی کاری را انجام دادن

10. since she was laughing too loud, i gave her a poke
چون خیلی بلند می خندید به او یک سقلمه زدم.

11. I prefer something with a bit more poke.
[ترجمه گوگل]من چیزی را ترجیح می دهم که کمی پوک بیشتری داشته باشد
[ترجمه ترگمان] من یه چیزی رو با یه ذره بیشتر ترجیح میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then he took a poke at my hair, telling me I looked like a scarecrow!
[ترجمه گوگل]بعد یه نیش به موهام زد و گفت شبیه مترسکم!
[ترجمه ترگمان]سپس به موهای من سیخونک زد و گفت که من مثل مترسکی به نظر می رسم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We don't like strangers who poke their noses into our affairs.
[ترجمه گوگل]ما از غریبه هایی که دماغ خود را در امور ما فرو می کنند خوشمان نمی آید
[ترجمه ترگمان]ما از غریبه ها خوشمان نمی آید که در کاره ای ما فضولی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All he had ever done was poke a team or explore the trail or push cattle along.
[ترجمه گوگل]تنها کاری که او تا به حال انجام داده بود این بود که یک تیم را به صدا درآورد یا مسیر را کاوش کرد یا گاوها را کنار زد
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که انجام داده بود این بود که به یک تیم ضربه بزند یا به دنبال رد پا بگردد یا گاوها را هل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I woke him up with a poke in the ribs.
[ترجمه گوگل]با یک نوک دنده او را بیدار کردم
[ترجمه ترگمان]با یه سوراخ تو دنده از خواب بیدارش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اماس (اسم)
inflammation, tumidity, edema, dilation, turgescence, poke, tumefaction, turgidity, tumescence

حرکت (اسم)
departure, stroke, progress, action, stir, move, movement, motion, travel, gesture, behavior, demeanor, locomotion, poke, gest, stirabout

فشار با نوک انگشت (اسم)
poke

بهم زدن اتش بخاری (اسم)
poke

سقلمه زدن (فعل)
poke

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

کنجکاوی کردن (فعل)
poke, ferret

سیخ زدن (فعل)
prod, prick, jab, gig, stab, poke

هل دادن (فعل)
jog, hitch, hustle, shoulder, haul, poach, push, shove, poke

تخصصی

[عمران و معماری] سیخ زدن
[کامپیوتر] فرمان ذخیره قسمتی از اطلاعات در یک مکان بخصوص - نشاندن - دستور العمل بیسیک که امکان قرار دادن مقدار خاصی را در محلی خاص از حافظه قرار می دهد . دستور POKE در آغاز دهه ی 80 به طور گسترده بر روی ریز کامپیورهای کوچک استفاده می شد . تدثیر آن به جزئیات سخت افزار و محیط نرم افزاری بستگی دارد .

انگلیسی به انگلیسی

• push, thrust; insertion, act of sticking in; strike from a fist; pokeweed, perennial tall plant that bears juicy purple berries and poisonous root (used in medicine for treating rheumatic conditions)
push, thrust; insert, stick in; hit with a fist
if you poke someone or something, you quickly push them with your finger or a sharp object. verb object here but can also be used as a count noun. e.g. len gave him an affectionate poke.
if you poke one thing into another, you push the first thing into the second thing.
if something pokes out of or through another thing, you can see part of it appearing from behind or underneath the other thing.
if you poke your head through an opening, you push it through, often so that you can see something more easily.
to poke fun at: see fun.
if you poke about or poke around for something, you search for it, usually by moving lots of objects around; used in informal english.
if you poke at something, you make lots of little pushing movements at it with a sharp object.

پیشنهاد کاربران

ضربه راه دور در گلف
فرد کند ( از لحاظ حرکت کردن ) یا فرد علاف
To inject drugs into the body using a needle. “Poke” is a slang term commonly used to describe the act of injecting drugs.
تزریق ( کردن ) دارو به بدن با استفاده از سوزن. "Poke" یک اصطلاح عامیانه است که معمولاً برای توصیف عمل تزریق مواد مخدر استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

I need to find a safe place to poke.
How often do you poke?
I’ve been clean for years, but I still remember the rush of the poke

poke
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-shooting-up/
معنی کیسه و کیف هم میدهد.
مثلا در اصطلاح ، buy a pig in a poke
واژه poke به معنای کیسه یا کیف است. در گذشته وقتی مردم می خواستند گوشت خوک بخرند، فروشنده آن را در کیسه می گذاشت. بهتر بود که قبل از خرید خوک را ببینند چون ممکن بود فروشنده گوشت حیوانی دیگر را جایگزین خوک کند.
به این مثال توجه کنید:
He was fond of poking his head through John's doorway to ask for a paper.
در این جا poke یعنی سر را وارد کردن.
ترجمه: دوست داشت سرش را از در دفترِ جان بیاورد داخل تا از او کاغذ بخواهد.
...
[مشاهده متن کامل]

این معنا را کاربر طبیبی هم توضیح دادند، اما احساس کردم به اندازه کافی ذیل این واژه توضیح داده نشده است.
اگر مفید بود خوشحال می شوم لایک بفرمایید. متشکرم.

. e. g
Trump ⭐pokes at⭐ Netanyahu, says Biden doesn't like you in speech to pro - Israel group
بشکون گرفتن
سیخونک، سقلمه
وقتی می خواهیم توجه کسی رابه نکته و مطلب مهمی جلب کنیم به او سیخونک یا سقلمه می زنیم.
فرو کردن
بیرون آوردن
فرو کردن
He poked his finger into the hole
پتروس فداکار
به معنی گشتن، جستجو و دنبال چیزی گشتن هم میاد
INFORMAL
a look or search around a place.
"his mother comes into his room sometimes and has a poke round"
اذیت کردن
در جایگاه فعل دو تا معنی ( چَم ) دارد:
۱_ضربه یا تحریک یک جسم به وسیله ی انگشت و یا شیء تیز
۲ - تکان دادن و رانش سر به یک سمت و سوی خاص
"I poked my head around the door to see what was going on"
*البته گاهی در موقعیت noun هم استفاده می شود به معنی" انگشت زدن" و یا "سرک کشیدن"
ترکاندن ، انگشت کردن
Poke my heart :تاثیر بر احساسات - منقلب شدن
با انگشت فشار دادن
اذیت کردن

چای معطر
سرک کشیدن
ناخونک زدن
چیز نوک تیز فرو کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس