poisonous

/ˌpɔɪzənəs//ˈpoɪzənəs/

معنی: سمی، زهردار، سم دار
معانی دیگر: دارای سم، زهرین، زهر آگین، زهر آلود، (مجازی) مسموم کننده، زهرآمیز، زیانبار، مخرب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: poisonously (adv.), poisonousness (n.)
(1) تعریف: filled with or containing poison.
متضاد: antidotal
مشابه: mephitic, toxic, venomous, virulent

(2) تعریف: injurious; destructive; deadly.
مترادف: lethal, noxious, toxic, virulent
متضاد: antidotal, harmless
مشابه: baneful, deadly, deleterious, destructive, fell, inimical, pernicious, pestilent

- poisonous to root crops
[ترجمه گوگل] برای گیاهان ریشه سمی است
[ترجمه ترگمان] برای ریشه گیاهان سمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: full of malice; vicious; venomous.
مترادف: malicious, venomous, vicious
مشابه: baleful, cruel, malevolent, malign, pernicious, spiteful, vindictive, viperous, virulent

- She wrote a poisonous letter but decided not to send it.
[ترجمه گوگل] او نامه ای سمی نوشت اما تصمیم گرفت آن را نفرستد
[ترجمه ترگمان] او یک نامه سمی نوشت، اما تصمیم گرفت آن را نخواهد فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. poisonous fumes
دود و بخار زهر آلود

2. poisonous fumes have invaded half of the building
گازهای زهرین نیمی از ساختمان را فراگرفته است.

3. poisonous fumes leaked out of the tank and caused the death of two workers
دود و بخار زهرین از تانک درز کرد و موجب مرگ دو کارگر شد.

4. a poisonous drink
مشروب مسموم کننده

5. a poisonous snake
مار زهری

6. a poisonous substance
یک ماده زهرآگین

7. the poisonous effects of prostitution in our society
اثرات زیانبار فحشا در جامعه ی ما

8. the poisonous propaganda of foreign radio stations
تبلیغات مسموم کننده ی رادیوهای بیگانه

9. never touch a poisonous snake!
هرگز به مار سمی دست نزن !

10. a pit full of poisonous snakes
یک چاله پر از مارهای سمی

11. she gave me a poisonous look
نگاه زهر آمیزی به من کرد.

12. some frogs exude a poisonous liquid from their skins
برخی وزغ ها آبگونه ی زهرینی از پوست خود ترشح می کنند.

13. the tip of the arrow was poisonous
نوک پیکان زهرین بود.

14. He was bitten by a poisonous snake.
[ترجمه زهرا] او توسط یک مار زهری گاز گرفته شد
|
[ترجمه گوگل]او توسط یک مار سمی گزیده شد
[ترجمه ترگمان] اون توسط یه مار سمی گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These chemicals can emanate certain poisonous gases.
[ترجمه گوگل]این مواد شیمیایی می توانند گازهای سمی خاصی تولید کنند
[ترجمه ترگمان]این مواد شیمیایی می توانند از گازهای سمی استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Poisonous vapours burst out of the factory during the accident, causing several hundred deaths.
[ترجمه گوگل]در این حادثه بخارات سمی از کارخانه خارج شد و باعث مرگ چند صد نفر شد
[ترجمه ترگمان]بخارات سمی در حین تصادف از کارخانه خارج شدند و باعث مرگ صدها تن شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The chemicals can be poisonous if ingested.
[ترجمه گوگل]مواد شیمیایی در صورت مصرف می توانند سمی باشند
[ترجمه ترگمان]مواد شیمیایی می توانند در صورت بلعیدن سمی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He gave her a poisonous look.
[ترجمه گوگل]نگاهی مسموم به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه سمی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It gives off a poisonous gas as it rots down.
[ترجمه گوگل]با پوسیدگی گاز سمی از خود خارج می کند
[ترجمه ترگمان]گاز سمی را که از بین می رود از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He was given an emetic after eating poisonous berries.
[ترجمه گوگل]پس از خوردن توت های سمی به او قی آور داده شد
[ترجمه ترگمان]پس از خوردن تمشک سمی به آن دوای ضد تهوع داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. This gas is highly poisonous.
[ترجمه گوگل]این گاز بسیار سمی است
[ترجمه ترگمان]این گاز بسیار سمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سمی (صفت)
noxious, toxicant, venomous, toxic, poisonous, pestilent

زهردار (صفت)
venomous, poisonous, viperish, viperous

سم دار (صفت)
poisonous, ungulate

انگلیسی به انگلیسی

• venomous; toxic, containing a toxin; malicious, bad, evil (slang)
poisonous substances will kill you or make you ill if you swallow or absorb them.
a poisonous animal produces a poison that will kill you or make you ill if the animal bites you.

پیشنهاد کاربران

بیش ترسمی معنی میده
for example
full of poisonous snakes:پرازمارهای سمی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : poison
✅️ اسم ( noun ) : poison / poisoning / poisoner
✅️ صفت ( adjective ) : poisonous
✅️ قید ( adverb ) : poisonously
آزارنده، موذی، نیشدار
poisonous سمی ( حیوان سمی که از طریق جذب پوست یا استشمام و یا دهان قربانی سم را پخش میکند )
Venomous سمی ( حیوانی که از طریق نیش در بدن قربانی سم پخش میکند )
as in poisonous look:
spiteful, malicious
some mushrooms are poisonous
سمی
Meaning:causing death or illness if taken into the body
For example:some mushrooms are poisonous

بپرس