اسم ( noun )
• (1) تعریف: a state or position of equilibrium; balance.
• مترادف: balance, equilibrium, equipoise
• مشابه: stasis, symmetry
• مترادف: balance, equilibrium, equipoise
• مشابه: stasis, symmetry
• (2) تعریف: the ability to conduct oneself confidently and comfortably; self-possession.
• مترادف: aplomb, composure, equanimity, sang-froid, self-assurance, self-confidence, self-possession
• مشابه: assurance, confidence, ease, equilibrium, grace, possession, savoir-faire, temper
• مترادف: aplomb, composure, equanimity, sang-froid, self-assurance, self-confidence, self-possession
• مشابه: assurance, confidence, ease, equilibrium, grace, possession, savoir-faire, temper
• (3) تعریف: the way one carries oneself; posture.
• مترادف: attitude, carriage, posture
• مشابه: bearing, comportment, mien, set
• مترادف: attitude, carriage, posture
• مشابه: bearing, comportment, mien, set
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: poises, poising, poised
حالات: poises, poising, poised
• : تعریف: to put or hold in a position of equilibrium or readiness.
• مترادف: balance, equilibrate
• مشابه: counterbalance, counterpoise, stabilize
• مترادف: balance, equilibrate
• مشابه: counterbalance, counterpoise, stabilize
- He poised his hat on his knee.
[ترجمه گوگل] کلاهش را روی زانویش گذاشت
[ترجمه ترگمان] کلاهش را روی زانویش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلاهش را روی زانویش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fisherman poised his rod and waited before casting.
[ترجمه گوگل] ماهیگیر عصای خود را دراز کرد و قبل از ریخته گری منتظر ماند
[ترجمه ترگمان] ماهیگیر عصایش را جلو برد و قبل از اینکه به زمین بیفتد منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماهیگیر عصایش را جلو برد و قبل از اینکه به زمین بیفتد منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to be in a balanced state.
• مترادف: balance, equilibrate, even
• مشابه: stabilize
• مترادف: balance, equilibrate, even
• مشابه: stabilize
• (2) تعریف: to be in position and at rest before use or change.
• مترادف: hang
• مشابه: hover, suspend, teeter
• مترادف: hang
• مشابه: hover, suspend, teeter
- Her pen poised over the paper.
[ترجمه Edris nozari] قلمش آماده باش روی کاغذ بود|
[ترجمه گوگل] قلمش روی کاغذ نشست[ترجمه ترگمان] قلمش بر روی کاغذ نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The countries were poising on the brink of war.
[ترجمه گوگل] کشورها در آستانه جنگ قرار داشتند
[ترجمه ترگمان] دو کشور در آستانه جنگ کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو کشور در آستانه جنگ کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید