poise

/ˌpɔɪz//poɪz/

معنی: وضع، توازن، ثبات، وقار، نگاهداری، وزنه متحرک، بحالت موازنه دراوردن، ثابت واداشتن
معانی دیگر: هم سنگی، هم ترازی، میزان، حالت تعادل (فکری یا روحی و غیره)، متانت، سنگینی، فرهمندی، آرامی، بزرگواری، آرامش، آسودگی، (به حالت تعادل) نگهداشتن، معلق ماندن یا شدن، ساکن نگهداشتن، اندر واکردن یا شدن، به حالت آماده باش در آوردن، مترصد کردن یا شدن، کمین کردن، آماده شدن یا کردن، تعلیق، بلاتکلیفی، تردید، اندروایی، (نادر) وزن کردن، (شیمی) پواز، (معیار cgs برای سنجش چسبندگی یا viscosity) پواز (مخفف: p)، اونگ یا وزنه ساعت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a state or position of equilibrium; balance.
مترادف: balance, equilibrium, equipoise
مشابه: stasis, symmetry

(2) تعریف: the ability to conduct oneself confidently and comfortably; self-possession.
مترادف: aplomb, composure, equanimity, sang-froid, self-assurance, self-confidence, self-possession
مشابه: assurance, confidence, ease, equilibrium, grace, possession, savoir-faire, temper

(3) تعریف: the way one carries oneself; posture.
مترادف: attitude, carriage, posture
مشابه: bearing, comportment, mien, set
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: poises, poising, poised
• : تعریف: to put or hold in a position of equilibrium or readiness.
مترادف: balance, equilibrate
مشابه: counterbalance, counterpoise, stabilize

- He poised his hat on his knee.
[ترجمه گوگل] کلاهش را روی زانویش گذاشت
[ترجمه ترگمان] کلاهش را روی زانویش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fisherman poised his rod and waited before casting.
[ترجمه گوگل] ماهیگیر عصای خود را دراز کرد و قبل از ریخته گری منتظر ماند
[ترجمه ترگمان] ماهیگیر عصایش را جلو برد و قبل از اینکه به زمین بیفتد منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be in a balanced state.
مترادف: balance, equilibrate, even
مشابه: stabilize

(2) تعریف: to be in position and at rest before use or change.
مترادف: hang
مشابه: hover, suspend, teeter

- Her pen poised over the paper.
[ترجمه Edris nozari] قلمش آماده باش روی کاغذ بود
|
[ترجمه گوگل] قلمش روی کاغذ نشست
[ترجمه ترگمان] قلمش بر روی کاغذ نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The countries were poising on the brink of war.
[ترجمه گوگل] کشورها در آستانه جنگ قرار داشتند
[ترجمه ترگمان] دو کشور در آستانه جنگ کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. poise of mind
تعادل فکری

2. a poise between conflicting impulses
همسنگی میان امیال متضاد

3. a woman of poise and charm
زنی متین و جذاب

4. knowledge gives one poise and independence
دانش به انسان وقار و استقلال می دهد.

5. to lose one's poise
خونسردی و متانت خود را از دست دادن

6. her arrival disturbed the poise of the meeting
ورود او آرامش جلسه را به هم زد.

7. a watch spring in perfect poise
فنر ساعت که کاملا میزان است

8. rest is needed to give poise to the nerves
استراحت برای آرامش اعصاب لازم است.

9. She never lost her social poise, however awkward the situation.
[ترجمه گوگل]او هرگز اقتدار اجتماعی خود را از دست نداد، هر چند وضعیت نامناسب
[ترجمه ترگمان]به هر حال، او تعادل اجتماعی خود را از دست نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His performance was full of maturity and poise.
[ترجمه گوگل]اجرای او سرشار از پختگی و متانت بود
[ترجمه ترگمان]عملکرد او پر از بلوغ و وقار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They felt that he lacked sufficient poise and confidence for the job.
[ترجمه گوگل]آن‌ها احساس می‌کردند که او برای این کار فاقد وقار و اعتماد به نفس کافی است
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس می کردند که برای این کار به اندازه کافی آرامش و اعتماد به نفس ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new studded boots gave his players poise and confidence and were a vital factor in their 3-1 win.
[ترجمه گوگل]کفش های میخ دار جدید به بازیکنانش آرامش و اعتماد به نفس می داد و عاملی حیاتی در پیروزی 3-1 آنها بود
[ترجمه ترگمان]چکمه های studded جدید به بازیکنان خود آرامش و اعتماد به نفس داد و یک عامل حیاتی در برد ۳ - ۱ خود بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Anne is tall and thin, but lacks poise.
[ترجمه گوگل]آن قد بلند و لاغر است، اما وقار ندارد
[ترجمه ترگمان]آن بلند و لاغر است، اما فاقد آرامش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And yet this gangsta poise coexists with a weirdly playful quality.
[ترجمه گوگل]و با این حال این پوز گانگستایی با کیفیتی عجیب و غریب بازیگوش همزیستی دارد
[ترجمه ترگمان]و با این حال، این gangsta با کیفیت عجیب و غریبی سرزنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Isabelle Huppert dominates the film with slightly frigid poise.
[ترجمه گوگل]ایزابل هوپر با حالتی کمی سرد بر فیلم مسلط است
[ترجمه ترگمان]ایزابل Huppert در حالت سرد و سردی بر این فیلم تسلط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

توازن (اسم)
harmony, balance, parity, poise, equipoise

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

وقار (اسم)
gravity, elegance, dignity, solemnity, poise, serenity, solemnization

نگاهداری (اسم)
support, hold, keep, subsistence, internment, poise, retention

وزنه متحرک (اسم)
poise

بحالت موازنه دراوردن (فعل)
stabilize, poise

ثابت واداشتن (فعل)
poise

تخصصی

[نساجی] ثبات - توازن - وضع - نگهداری -آونگ
[ریاضیات] ثبات، توازن، آونگ، وزنه ی ساعت
[خودرو] پواز-واحد گرانروی مطلق

انگلیسی به انگلیسی

• stability; balance, equilibrium; composure, confidence; reasoning, discretion; erectness, uprightness
balance; stabilize; hang, suspend
if you behave with poise, you behave in a calm and dignified manner.

پیشنهاد کاربران

تعادل
خونسردی
آرامش
متانت
کرامت
۱. وقار. متانت ۲. ( بدن ) حالت / ۱. معلق ماندن. ماندن ۲. نگهداشتن. به حالت تعادل نگهداشتن ۳. قرار دادن. گذاشتن
مثال:
He poised his hat on his knee.
او کلاهش را بر روی زانویش گذاشت.
to stand
to perch
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : poise
✅️ اسم ( noun ) : poise
✅️ صفت ( adjective ) : poised
✅️ قید ( adverb ) : _
خونسرد بودن
آرام بودن
( به عنوان اسم ) حالت ( بدن )
سبک و سنگین کردن
✔️به حالت آماده باش در آوردن، مترصد کردن یا شدن، کمین کردن، آماده شدن یا کردن
👈🏻The local economy is poised for take - off
👈🏻continent of Africa has over 1. 3 billion people _many of them of young working age
And its economies are poised for more growth
House Democrats poised for the second impeachment
Balance , a calm and confident way of behaving
تعادل، آرامش و سنگینی
نگه داشتن یه چیزی روی یه چیز دیگه با حفظ تعادل
مثلا روی سرت یه توپ نگه داری
وقار، متانت، توازن بین روح و جسم
حالت آماده باش، آماده شدن
باوقار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس