pointy

/ˌpɔɪnti//ˈpɔɪnti/

معنی: نوک دار، تیز، گوشه دار
معانی دیگر: نوک تیز، سرنازک، سرتیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: pointier, pointiest
(1) تعریف: having a relatively sharp point.
مترادف: pointed
مشابه: acuminate, cuspidate, jagged, peaked, sagittal, sharp

- a pointy brush
[ترجمه گوگل] یک برس نوک تیز
[ترجمه ترگمان] یه برس تیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: covered with or having many points.
مشابه: bristly, jagged, prickly, ragged, serrated, sharp, spiny, thorny

جمله های نمونه

1. The devil riding my back dug his hard pointy heels into my flesh, but I stayed my ground.
[ترجمه گوگل]شیطان سوار بر پشت من، پاشنه های نوک تیز سختش را در گوشتم فرو کرد، اما من روی زمین ماندم
[ترجمه ترگمان]شیطان پشت سر من پاشنه های بلندش را در گوشت من فرو کرد، اما من زمین را ماندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I loved the pointy beard and razor-sharp eyes, the pearl earring fixed in his left lobe.
[ترجمه گوگل]من ریش نوک تیز و چشمان تیغی را دوست داشتم، گوشواره مرواریدی که در قسمت چپ او ثابت شده بود
[ترجمه ترگمان]من عاشق ریش تیز و چشمان تیز و تیز و گوشواره مروارید بود که در قسمت چپش نصب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She wore sunglasses with pointy black frames.
[ترجمه گوگل]عینک آفتابی با فریم مشکی نوک تیز زده بود
[ترجمه ترگمان]عینک آفتابی به چشم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A shower of hail bounced off Granny's pointy hat and Oats's wide brim.
[ترجمه گوگل]بارانی از تگرگ از روی کلاه نوک تیز ننه و لبه پهن اوتس رد شد
[ترجمه ترگمان]یک قطره باران از کلاه نوک تیز ذرت و لبه پهن او پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was so pointy that I feared he would leave his wooden perch and anoint my head with his beak.
[ترجمه گوگل]او آنقدر تیز بود که می ترسیدم نشیمنگاه چوبی اش را رها کند و با منقارش سرم را مسح کند
[ترجمه ترگمان]آنقدر تیز و تیز بود که ترسیدم از جایگاهش بیرون برود و با منقارش صورتم را نوازش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has a pointy head.
[ترجمه گوگل]او سر نوک تیز دارد
[ترجمه ترگمان]کله تیزی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was a girl who liked my mountains pointy, so I foolishly and ignorantly snubbed the Cairngorms.
[ترجمه گوگل]من دختری بودم که از کوه های نوک تیز خود خوشم می آمد، بنابراین احمقانه و نادانانه کایرنگورمز را نادیده گرفتم
[ترجمه ترگمان]من دختری بودم که با نوک تیزی mountains را دوست داشت، بنابراین ابلهانه و با بی اعتنایی به Cairngorms رفتار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. High slung, low slung, wobbly, pointy, pert, pigeon or pachyderm.
[ترجمه گوگل]آویزان بلند، کم آویزان، لرزان، نوک تیز، پرت، کبوتر یا پاکیدرم
[ترجمه ترگمان]slung بلند، نازک، تیز، تیز، تیز، کبوتر یا pachyderm
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When do we sprout hair and pointy ears?
[ترجمه گوگل]چه زمانی موها و گوش های نوک تیز را جوانه می زنیم؟
[ترجمه ترگمان]کی موهای sprout و گوش های نوک تیز داریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Forget the pointy black hat and warty nose.
[ترجمه گوگل]کلاه سیاه نوک تیز و بینی زگیل را فراموش کنید
[ترجمه ترگمان]کلاه نوک تیز و بینی نوک تیز رو فراموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The second is getting all the 'very pointy spears' to talk to each other in real time.
[ترجمه گوگل]دوم این است که تمام " نیزه های بسیار نوک تیز " را برای صحبت با یکدیگر در زمان واقعی انجام دهید
[ترجمه ترگمان]دومی همه the نوک تیزش را می گیرد تا در زمان واقعی با هم حرف بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He wears a pointy mask and an animal-skin loincloth.
[ترجمه گوگل]او یک ماسک نوک تیز و یک کمربند از پوست حیوانات می پوشد
[ترجمه ترگمان]او یک ماسک نوک تیزش و یک loincloth پوستی - پوستی به تن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stranger things have happened just look at pointy shoes.
[ترجمه گوگل]فقط به کفش های نوک تیز نگاه کنید، اتفاقات عجیبی افتاده است
[ترجمه ترگمان]اتفاق های عجیب تر هم افتاده فقط به کفش های نوک تیز نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The changes are not just at the pointy end of the plane.
[ترجمه گوگل]تغییرات فقط در انتهای نقطه ای هواپیما نیست
[ترجمه ترگمان]این تغییرات تنها در نوک نوک تیز هواپیما نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوک دار (صفت)
picked, sharp, acuminate, pointed, pointy, rostral, cuspidate, headed, fastigiate

تیز (صفت)
caustic, sharp, pointed, pointy, acute, hot, keen, shrill, brisk, spiky, poignant, biting, bitter, incisive, trenchant, pungent, mordacious, sharp-pointed, snippy

گوشه دار (صفت)
pointy, square, angular, cant, mordant, piquant, poignant, pungent

انگلیسی به انگلیسی

• sharp, acute, shrill; pointed, sharpened

پیشنهاد کاربران

بپرس