pointless

/ˌpɔɪntləs//ˈpoɪntlɪs/

معنی: بی معنی، بیهوده، بی جا
معانی دیگر: بی فایده، بی نتیجه، احمقانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pointlessly (adv.), pointlessness (n.)
(1) تعریف: useless to pursue; without meaning.
مترادف: futile, idle, meaningless, senseless, stupid, unavailing, useless, vain, void
متضاد: valuable
مشابه: bootless, fruitless, inane, needless, otiose, unprofitable

- This is a pointless argument.
[ترجمه گوگل] این یک استدلال بیهوده است
[ترجمه ترگمان] این بحث بی نتیجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His life seemed pointless.
[ترجمه گوگل] زندگی او بیهوده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] زندگیش بی هدف به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having no tapered end; blunt.
مترادف: blunt, dull, obtuse
مشابه: rounded, worn

(3) تعریف: in sports, having scored no points.
مترادف: scoreless

جمله های نمونه

1. it is pointless to call, he isn't home
تلفن زدن به او بی فایده است چون منزل نیست.

2. He asked them all kinds of pointless questions, stalling for time.
[ترجمه گوگل]او انواع سؤالات بیهوده را از آنها می پرسید و در زمان معطل مانده بود
[ترجمه ترگمان]او از آن ها انواع سوالات بی هوده و وقت کشی را پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The programme was bitty and pointless.
[ترجمه گوگل]برنامه تلخ و بی معنی بود
[ترجمه ترگمان]این برنامه bitty و بی هدف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Life just seemed pointless to me.
[ترجمه گوگل]زندگی فقط برای من بی معنی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]زندگی به نظرم بی معنی می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The demonstration is a pointless act/gesture of defiance against the government.
[ترجمه گوگل]تظاهرات یک اقدام بیهوده / ژست مخالفت با دولت است
[ترجمه ترگمان]تظاهرات یک اقدام یا حرکتی بی هوده علیه دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They made it perfectly clear that it was pointless to go on.
[ترجمه گوگل]آنها کاملاً روشن کردند که ادامه دادن بیهوده است
[ترجمه ترگمان]کاملا مشخص کردند که کار بی هوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Blind faith sent thousands of people to a pointless war.
[ترجمه گوگل]ایمان کور هزاران نفر را به جنگی بیهوده فرستاد
[ترجمه ترگمان]ایمان کور هزاران نفر را به یک جنگ بی هدف فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Violence is always pointless.
[ترجمه گوگل]خشونت همیشه بیهوده است
[ترجمه ترگمان]خشونت همیشه بی هوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's pointless trying to keep your friendship secret it's common knowledge already.
[ترجمه گوگل]تلاش برای مخفی نگه داشتن دوستی بیهوده است
[ترجمه ترگمان]بی هوده است که سعی کنید راز friendship را پنهان نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She considered it pointless to plan in too much detail.
[ترجمه گوگل]او برنامه ریزی بیش از حد با جزئیات را بیهوده می دانست
[ترجمه ترگمان]او این موضوع را بی هوده در نظر گرفته بود که با جزییات زیاد نقشه بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is pointless to have a car if you cannot drive it!
[ترجمه گوگل]اگر نتوانی ماشین داشته باشی بی معنی است!
[ترجمه ترگمان]اگر نمی توانی رانندگی کنی بی هوده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's pointless telling her to clean her room - she'll never do it.
[ترجمه گوگل]بیهوده است که به او بگویید اتاقش را تمیز کند - او هرگز این کار را نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]بی فایدست که به او بگوید اتاقش را تمیز کند - او هرگز این کار را نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the end it proved a pointless exercise.
[ترجمه گوگل]در پایان ثابت شد که یک تمرین بیهوده است
[ترجمه ترگمان]در پایان، ورزش بی هوده به اثبات رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We searched until we knew it would be pointless to continue.
[ترجمه گوگل]ما آنقدر جستجو کردیم که فهمیدیم ادامه دادن بیهوده است
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که می دانستیم این کار بی فایده است، به جستجو ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Life seemed grey and pointless after she'd gone.
[ترجمه گوگل]زندگی پس از رفتن او خاکستری و بیهوده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بعد از رفتن او زندگی خاکستری و بی هدف به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی معنی (صفت)
absurd, irrational, meaningless, pointless, senseless, vacuous, dumb, inept, witless, unmeaning, frothy, insensate

بیهوده (صفت)
unfruitful, ineffective, ineffectual, futile, useless, impracticable, vain, trifling, pointless, jejune, trivial, trashy, idle, bootless, inutile, thankless

بی جا (صفت)
improper, pointless, inappropriate, unseasonable, inopportune, indecorous, inapt, inapposite, impolitic, unwarranted, unwarrantable, placeless

انگلیسی به انگلیسی

• useless, futile; senseless; needless, unnecessary
something that is pointless has no sense or purpose.

پیشنهاد کاربران

بی حکمت
بیهوده , بی معنی
– This is a pointless argument
– It's pointless arguing with him
– Life seems grey and pointless without her
بی فایده ست
بی هدف
بی ارزش
بی خود

بپرس