point of sale


وابسته به محل فروش کالا، فروشگاهی (point-of-purchase هم می گویند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or at the place where a purchase is made.

- a point-of-sale advertising display
[ترجمه گوگل] نمایشگر تبلیغاتی نقطه فروش
[ترجمه ترگمان] یک صفحه نمایش تبلیغاتی در معرض فروش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. point-of-sale advertising
آگهی کردن در محل فروش (به جای آگهی کردن در روزنامه یا رادیو و غیره)

2. Some companies will help with display facilities and point of sale material, particularly for special promotions.
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت ها در زمینه امکانات نمایش و مواد فروش، به ویژه برای تبلیغات ویژه کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از شرکت ها به نمایش امکانات و نقاط فروش، به ویژه برای تبلیغات خاص، کمک خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Cash registers at the point of sale keep track of the store's stock.
[ترجمه گوگل]صندوق‌های نقدی در محل فروش، موجودی فروشگاه را پیگیری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]بسته های نقدی در محل فروش ذخیره ذخیره ذخیره را ثبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. From brand image to brainstorming, and payback to point of sale the coverage is both comprehensive and up-to-date.
[ترجمه گوگل]از تصویر برند گرفته تا طوفان فکری، و بازپرداخت تا نقطه فروش، پوشش هم جامع و هم به روز است
[ترجمه ترگمان]از تصویر برند گرفته تا طوفان فکری، و بازگشت سرمایه به نقطه فروش، هم جامع و هم تا به امروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thus, maximum exposure at the point of sale has become the manufacturer's objective.
[ترجمه گوگل]بنابراین، حداکثر قرار گرفتن در معرض در محل فروش به هدف سازنده تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، حداکثر نوردهی در نقطه فروش به هدف تولید کننده تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The biggest impact is point of sale stuff.
[ترجمه گوگل]بیشترین تأثیر آن موارد فروش است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین تاثیر، نقطه فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Carrying stock at the point of sale leads to rapid satisfaction of customer demand.
[ترجمه گوگل]حمل سهام در محل فروش منجر به ارضای سریع تقاضای مشتری می شود
[ترجمه ترگمان]حمل سهام در نقطه فروش منجر به رضایت سریع از تقاضای مشتری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Each point of sale terminal is a Subscriber to the publication, receiving schema and data as a subscription.
[ترجمه گوگل]هر پایانه فروش یک مشترک برای نشریه است که طرح و داده ها را به عنوان اشتراک دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]هر نقطه از پایانه فروش مشترک در انتشار، دریافت الگو و داده ها به عنوان اشتراک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All the point of sale without the customer wait.
[ترجمه گوگل]تمام نقاط فروش بدون مشتری منتظر بمانند
[ترجمه ترگمان]تمام نقطه فروش بدون صبر مشتری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Responsible for monthly accounting of the marketing point of sale and back - money situation.
[ترجمه گوگل]مسئول حسابداری ماهانه مرکز فروش و وضعیت برگشت پول
[ترجمه ترگمان]مسیول حسابداری ماهانه نقطه بازاریابی برای فروش و وضعیت مالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Could people do their banking at the point of sale in a village store, for example?
[ترجمه گوگل]آیا مردم می توانند به عنوان مثال در یک فروشگاه روستایی، بانکداری خود را در محل فروش انجام دهند؟
[ترجمه ترگمان]برای مثال، آیا مردم می توانند بانکداری خود را در محل فروش یک روستا انجام دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shijiazhuang is the best point of sale!
[ترجمه گوگل]Shijiazhuang بهترین نقطه فروش است!
[ترجمه ترگمان]Shijiazhuang بهترین نقطه فروش است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Could people do their banking at the point of sale in the village store, for example?
[ترجمه گوگل]آیا مردم می توانند به عنوان مثال در محل فروش در فروشگاه روستا کار بانکی خود را انجام دهند؟
[ترجمه ترگمان]برای مثال، آیا مردم می توانند بانکداری خود را در محل فروش دهکده انجام دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can you place point of sale bar codes on the items you produce?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید بارکدهای نقطه فروش را روی اقلامی که تولید می کنید قرار دهید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید کده ای بار فروش را بر روی مواردی که تولید می کنید قرار دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Under the new law, cigarette advertising will only be allowed at the point of sale.
[ترجمه گوگل]طبق قانون جدید، تبلیغات سیگار فقط در محل فروش مجاز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]براساس قانون جدید، تبلیغات سیگار تنها در زمان فروش مجاز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• actual location where the client makes the purchase; computer application which facilitates sales transactions and often helps track inventory

پیشنهاد کاربران

دستگاه کارت خوان، دستگاه نقطه فروش
ابزار ( محرک های ) تبلیغات پیشبردی نقطه فروش درون فروشگاه آنلاین یا فیزیکی
point of sale ( عمومی )
واژه مصوب: پردازه
تعریف: دستگاه یا جایگاهی برای خرید کالا و گرفتن سفارش و پرداخت و سایر خدمات مشتریان
ابزار تبلیغات پیشبردی در نقطه فروش
محرک های تبلیغات پیشبردی در نقطه فروش
به معنای محل فروشه، ولی دو مفهوم را میرسونه: 1 - محل عرضه کالا ( فروشگاه های خرده فروشی ) جهت فروش 2 - محل پرداخت هزینه کالا ( پایانه فروش یا پیش صندوقدار یا کسی که پشت دخله و پول کالاها را از خریدار میگیره )
محل فروش, محل عرضه کالا
محل فروش

بپرس