pocket pinch

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
فشار مالی / خرج سنگین / ضربه به جیب / لطمه به بودجه
در زبان محاوره ای:
خرجش سنگین بود، جیبش خالی شد، فشار مالی آورد، پول ته کشید
🔸 تعریف ها:
1. ( مالی – غیررسمی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

هزینه ای که باعث فشار مالی یا کاهش محسوس در بودجه ی شخصی می شه
مثال: Buying a new phone can be a real pocket pinch these days.
خریدن یه گوشی جدید این روزها واقعاً فشار مالی میاره.
2. ( محاوره ای – روزمره ) :
اشاره به خرجی که بیشتر از انتظار بوده و باعث ناراحتی یا محدودیت مالی شده
مثال: That dinner was a pocket pinch—I didn’t expect it to be so expensive.
اون شام یه خرج سنگین بود—انتظار نداشتم این قدر گرون باشه.
3. ( استعاری – تأثیر مالی ) :
توصیف تأثیر منفی یک خرید یا هزینه بر وضعیت مالی فرد
مثال: The rent hike is going to cause a serious pocket pinch.
افزایش اجاره قراره یه فشار مالی جدی وارد کنه.
🔸 مترادف ها:
financial strain – expense – dent – blow – cost burden