pocket

/ˈpɑːkət//ˈpɒkɪt/

معنی: کیسه هوایی، تشکیل کیسه در بدن، جیب، پاکت، پولی، نقدی، کوچک، جیبی، جیبدار، به جیب زدن، در جیب گذاردن، در جیب پنهان کردن، بجیب زدن
معانی دیگر: انبانک، وضع مالی، وسع، درآمد، پول، توده، انباشته، دسته، انباشتگاه، وضع ناراحت کننده، محدودیت، تنگنا، مخمصه، (زمین شناسی) حفره ی پر از ماده ی معدنی (مثلا نفت یا فلز یا زغال سنگ)، در جیب گذاشتن، بالا کشیدن، جیب دار کردن، احاطه کردن، فرا گرفتن، (فحش و توهین و غیره - خونسردانه) تحمل کردن، به روی خود نیاوردن، (خشم یا غرور و غیره) چیره شدن بر، در خود پیچیدن، نشان ندادن، بروز ندادن، (قدیمی) کیسه، (میز بیلیارد و غیره) کیسه، به کیسه انداختن، رجوع شود به: airpocket، (فوتبال امریکایی) ناحیه ی پشت خط دفاعی، بخش مصون، (به ویژه در کانگورو) کیسه (pouch هم می گویند)، پنهان کردن، نهان کردن، فرو رفتگی، پیشرفتگی، گودی، (امریکا) نفی لایحه یا مصوبه ی کنگره به خاطر خودداری رئیس جمهور از امضای آن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in one's pocket, line one's pockets
(1) تعریف: a small saclike piece of material, open at the top and sewn onto a garment to form a pouch for keeping coins and other small objects.
مشابه: bag, envelope, fold, pouch, purse

(2) تعریف: a pouch or cavity.
مترادف: cavity, hollow, pouch
مشابه: compartment, concavity, cranny, hole, hollow, nook, receptacle, recess, sac

(3) تعریف: a separate, isolated space or group.
مشابه: area, patch, spot, zone

- Pockets of resistance remained after the main fighting was over.
[ترجمه مهدی] گروه های مقاومت پس از پایان جنگ اصلی باقی ماندند.
|
[ترجمه گوگل] پس از پایان نبرد اصلی، جیب های مقاومت باقی ماندند
[ترجمه ترگمان] مقاومت در برابر مقاومت پس از پایان جنگ اصلی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a cavity in the earth that contains ore.
مشابه: deposit, lode, vein
صفت ( adjective )
• : تعریف: small enough in size or amount to carry in a pocket.
مترادف: pocket-size
مشابه: compact, diminutive, miniature, portable, vest-pocket

- a pocket watch
[ترجمه گوگل] یک ساعت جیبی
[ترجمه ترگمان] یک ساعت جیبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- pocket money
[ترجمه گوگل] پول توجیبی
[ترجمه ترگمان] پول جیب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pockets, pocketing, pocketed
مشتقات: pocketable (adj.), pocketless (adj.), pocketlike (adj.)
(1) تعریف: to put into one's pocket.
مشابه: pouch

(2) تعریف: to take possession of, esp. dishonestly.
مترادف: appropriate, misappropriate
مشابه: acquire, embezzle, grab, lift, obtain, palm, peculate, pilfer, steal, take

- He pocketed the money intended for the new school.
[ترجمه گوگل] پول در نظر گرفته شده برای مدرسه جدید را به جیب زد
[ترجمه ترگمان] او پول را در جیب گذاشت تا به مدرسه جدید برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to confine by surrounding.
مترادف: envelop, surround
مشابه: cover, encase, enclose, enfold, hem, wrap

- chocolate pocketed in flaky crust
[ترجمه گوگل] شکلات در جیب پوسته پوسته پوسته
[ترجمه ترگمان] شکلات روی پوسته پوسته پوسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a pocket calculator
ماشین حساب جیبی،حسابگر کوچک

2. a pocket civil war
جنگ داخلی کوچک

3. a pocket dictionary
فرهنگ جیبی

4. a pocket flap picked by hand
در جیب که با دست حاشیه دوزی شده بود

5. a pocket lecture
نطق کوتاه

6. a pocket of poverty
انباشتگاهی از فقر

7. a pocket watch
ساعت جیبی

8. breast pocket
جیب جلو جامه

9. the pocket edition of this book
چاپ جیبی این کتاب

10. to pocket one's pride
غرور خود را منکوب کردن

11. in pocket
1- در دست،به دست آمده،موجود،در دسترس 2- سود،فایده

12. a set-in pocket
جیب رودوزی شده

13. an empty pocket
جیب خالی

14. out of pocket
1- از پول موجود،از حساب نقدینه،از موجودی 2- ضرر،زیان

15. he pulled his pocket the wrong side out
او جیب خود را پشت و رو کرد (بیرون کشید).

16. dip into a pocket (or savings, purse, etc. )
مرتب دست کردن توی جیب (یا برداشتن از پس انداز و کیف پول و غیره)

17. he fumbled in his pocket for some coins
او در جیبش دنبال پول خرد می گشت.

18. the flap of a pocket
(کت و پالتو) در جیب

19. to be $20 in pocket
20 دلار سود بردن

20. have someone in one's pocket
کسی را کاملا تحت نفوذ خود داشتن

21. have something in one's pocket
به موفقیت خود اطمینان داشتن،صد در صد شانس کامیابی داشتن

22. the money remaining in my pocket
پول باقیمانده در جیبم

23. put one's hand in one's pocket
1- دست خود را در جیب کردن 2- پول خرج کردن،پول دادن

24. he put his hand in his pocket
دستش را در جیبش گذاشت.

25. he reached for money in his pocket
برای پول در آوردن دست توی جیبش کرد.

26. he returned the handkerchief to his pocket
دستمال را دوباره در جیبش گذاشت.

27. he shoved the papers into his pocket
کاغذها را توی جیبش چپاند.

28. he slipped the bill into his pocket
یواشکی صورتحساب را گذاشت توی جیبش.

29. he stuck the money in his pocket
پول را در جیبش گذاشت.

30. he stuffed the coins into his pocket
سکه ها را توی جیبش ریخت.

31. he thrust his gloves into his pocket
دستکش های خود را در جیبش چپاند.

32. the revolver's barrel protruded from his pocket
لوله ی هفت تیر از جیبش بیرون زده بود.

33. to be 20 dollars out of pocket
20 دلار زیان کردن

34. to take a pencil from the pocket
مدادی را از جیب در آوردن

35. a range of products to suit every pocket
یک سری محصولاتی که هر کسی استطاعت خرید آنها را دارد.

36. he pulled the knife out of his pocket with a flourish
با ژست چاقو را از جیبش درآورد.

37. his enemies caught him in a terrible pocket
دشمنان او را در تنگنای وحشتناکی گرفتار کردند.

38. i found a black object in his pocket
یک شی سیاه رنگ در جیب او پیدا کردم.

39. i put the key in your coat pocket
کلید را در جیب کت شما گذاشتم.

40. when he moved, keys jingled in his pocket
وقتی که تکان می خورد دسته کلیدها در جیبش جرنگ جرنگ می کرد.

41. he diverted the tax money to his own pocket
او پول های مالیاتی را به جیب خود ریخت.

42. he fished a crumpled receipt out of his pocket
گشت و یک رسید مچاله شده را از جیب خود در آورد.

43. his hand slipped in and out of his pocket
دستش از جیبش داخل و خارج می شد.

44. i put the magazine in the airplane's seat pocket
مجله را در جیب صندلی هواپیما گذاشتم.

45. the republicans have next year's elections in their pocket
موفقیت جمهوری خواهان در انتخابات سال آینده قطعی است.

46. he fished some old cigarettes out of his shirt pocket
چند تا سیگار کهنه از جیب پیراهن خود در آورد.

47. she will pay the cost out of her own pocket
هزینه را از پول خودش خواهد داد.

48. they are making a lot of demands on my pocket
آنها انتظارات مالی زیادی از من دارند.

49. he glanced at the letter and put it in his pocket
نظری به نامه افکند و آنرا در جیب گذاشت.

50. he was persumptuous enough to put his hand in my pocket
آنقدر پررو بود که دستش را در جیبم کرد.

51. over ten million tons of ore were excavated from that pocket
بیش از ده میلیون تن خاک معدنی از آن حفره خارج شد.

مترادف ها

کیسه هوایی (اسم)
pocket

تشکیل کیسه در بدن (اسم)
pocket

جیب (اسم)
collar, pocket, sinus

پاکت (اسم)
cover, envelope, pocket

پولی (صفت)
venal, pocket, pecuniary, monetary

نقدی (صفت)
pocket, pecuniary

کوچک (صفت)
small, short, little, fractional, tiny, minute, bantam, miniature, pocket, diminutive, petty, dinky, puny, runty, gracile, teeny, pint-size, pint-sized, small-fry, weeny

جیبی (صفت)
pocket, vest pocket

جیبدار (صفت)
pocket

به جیب زدن (فعل)
pocket

در جیب گذاردن (فعل)
pouch, pocket

در جیب پنهان کردن (فعل)
pocket

بجیب زدن (فعل)
pocket

تخصصی

[برق و الکترونیک] جیب
[] حفره، گیرة حفره ای

انگلیسی به انگلیسی

• pouch used to carry objects; sac; saccule; underground deposit of oil
steal from a pocket; put into a pocket; profit; roll a ball into a hole (billiards)
small; of a pocket, of a pouch
a pocket is a small bag or pouch that forms part of a piece of clothing.
you use pocket to describe something that is small enough to fit into a pocket.
if you say that something will affect someone's pocket, you mean that it will affect the amount of money that they have.
a pocket of something is a small area where something is happening or which has a particular quality, in contrast to surrounding areas.
if you pocket something, you put it in your pocket.
if someone pockets money or something that is valuable, they take it, especially when they do not have the right to do so; an informal use.
see also air pocket.
if someone picks your pocket, they steal something from it or from something you are carrying.
if you are out of pocket, you have less money than you should have, usually because you have paid for something for someone else.
if people line their pockets, they make money in an unacceptable or dishonest way.

پیشنهاد کاربران

This term refers to a small, defined area within a larger region or neighborhood. It is often used to describe a specific section or enclave with its own distinct characteristics.
یک ناحیه کوچک و مشخص در یک منطقه یا محله بزرگتر.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای توصیف یک بخش یا منطقه خاص با ویژگی های متمایز خود استفاده می شود.
مثال؛
I live in the artsy pocket of the city.
When discussing a hidden gem or secret spot, a person might say, “There’s a little pocket park behind the library. ”
Another might mention, “This neighborhood has several different pockets, each with its own unique vibe. ”

1 - یک منطقه کوچک یا مقدار کمی از چیزی که با آنچه در اطراف آن است متفاوت است:
. some of the gardens still had pockets of dirty snow in them
. small pockets of air trapped inside the glass
مقدار پولی که برای خرج کردن دارید:
...
[مشاهده متن کامل]

You need deep pockets if you're involved in a long law suit.
We have holidays to suit every pocket.

جیب
مثال: He found some change in his pocket.
او پول کمی را در جیب خود پیدا کرد.
bucket لگن
pocket جیب
VERB
بالا کشیدن - به جیب زدن - ربودن - دزدیدن
SYN: steal - thieve
e. g.
Who are you?
Michelle's nephew.
Michelle's nephew?
Have you been sent to spy on me?
I don't know.
...
[مشاهده متن کامل]

When someone older asks questions. . . Answer properly!
Are you going to work in the store?
I don't know.
Idiots like you, are what Ferguson needs. He can pocket what he likes, that bastard!
what are you doing?
Afraid, are you? Some hero!
تو کی هستی؟
خواهرزاده میشل.
خواهرزاده میشل؟
کار ما به کجاها کشیده! حالا تو رو گذاشتن منو بپای؟
چه میدونم بابا.
وقتی یه بزرگتر ازت سوال میکنه جواب بده بچه!
قراره تو انبار کار کنی؟
نمیدونم.
تو و امثال تو باعث میشید اون سگ مصب بتونه انبار خوب بچاپه و بالا بکشه!
داری چیکار میکنی؟
ترسیدی؟ پهلوون!

pocket 5 ( n ) =any of the holes or nets around the edges of the table that you have to hit the ball into
pocket
pocket 3 ( n ) =used to talk about the amount of money that you have to spend, e. g. We have vacations to suit every pocket. The libel case was a huge drain on her pocket.
pocket
pocket 4 ( n ) =a small group or area that is different from its surroundings, e. g. Geologists have found a few remaining pockets of iron ore.
pocket
pocket 2 ( n ) =a small bag or container fastened to something so that you can put things in it, for example, in a car door or in a bag
pocket
pocket 1 ( n ) ( pɑkət ) =a small piece of material like a small bag sewn into or onto a piece of clothing so that you can carry things in it, e. g. a coat pocket.
pocket
pocket: جیب
In pocket
( Idiom )
سود ، مجموع پولی ک در نهایت بخاطر فروش چیزی بعنوان سود برای شخص باقی میمونه
I paid 15 dollars for that hat , but sold it for 20 dollars , and i had 5 dollars in pocket.
دامپزشکی و علوم دامی
حفره، فضا
Fluid pockets: کیست های پر از مایع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pocket
✅️ اسم ( noun ) : pocket
✅️ صفت ( adjective ) : pocket / pocketful
✅️ قید ( adverb ) : _
Pocket
معنی اصطلاحی این کلمه میشه که به جیب زدن منتها با حقه بازی و به فکر سود خود بودن
pockets of effectiveness: کانونهای اثربخشی
منطقه، ناحیه
مثل: small packets of the country
Pocket
به معنی جیب
ایجادحفره درصنعت
در کل میشه بسته . جمع است . مثلا یه بسته سیگار یا یه بسته تراش
pockets
گروه هایی
of ethnic Germans
گروه هایی از قومیت آلمانی ها
دزدیدن/به جیب زدن
در زیست انباشته، مجموعه
محاصره شده
جیب
I have little money in my pocket
من پول کمی در جیبم دارم 🔠
pocket of peritoneal fluid: در این جمله به معنای ناحیه پُر از . . . . می آید.
بسته ( مثلا بسته سیگار )
جیب ، جیب ژاکت
جیب کت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس