plunged

جمله های نمونه

1. he plunged himself into dissipation
در عیش و عشرت غوطه ور شد.

2. he plunged his sword into the lion's belly
شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد.

3. he plunged the rod into the pipe to clear it
او میله را در لوله فرو کرد تا آن را باز کند.

4. they plunged the country into debt
آنها کشور را تا خرخره مقروض کردند.

5. share prices plunged
قیمت سهام تنزل شدید کرد.

6. the country plunged into war and blood
کشور در جنگ و خون غوطه ور گردید.

7. after nader's death, iran was plunged into anarchy
پس از مرگ نادر،ایران دستخوش هرج و مرج شد.

8. she fell off the rock and plunged into the river
از صخره پرت شد و در رود افتاد.

9. the light went out and the room plunged into darkness
چراغ خاموش شد و اتاق در تاریکی فرو رفت.

پیشنهاد کاربران

افتادن
غرق شدن
I was plunged into darkness
عشق وحال
سقوط کردن

بپرس