فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plunges, plunging, plunged
حالات: plunges, plunging, plunged
• (1) تعریف: to propel abruptly or forcefully into a substance, esp. a soft or liquid one.
• مترادف: douse
• مشابه: drive, duck, dunk, immerse, propel, sink, submerge, thrust
• مترادف: douse
• مشابه: drive, duck, dunk, immerse, propel, sink, submerge, thrust
- He plunged his burned hand into cool water.
[ترجمه گوگل] دست سوخته اش را در آب خنک فرو برد
[ترجمه ترگمان] دست سوخته اش را در آب سرد فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دست سوخته اش را در آب سرد فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bring abruptly into a drastic change of condition.
• مترادف: throw
• مشابه: cast, drive, pitch, precipitate, sink, thrust
• مترادف: throw
• مشابه: cast, drive, pitch, precipitate, sink, thrust
- The eclipse plunged the land into darkness.
[ترجمه پویا شفیعی] کسوف زمین را در تاریکی فرو برد.|
[ترجمه گوگل] کسوف زمین را در تاریکی فرو برد[ترجمه ترگمان] خورشید در تاریکی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The leaders plunged the country into war.
[ترجمه گوگل] رهبران کشور را وارد جنگ کردند
[ترجمه ترگمان] رهبران کشور را به جنگ کشاندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبران کشور را به جنگ کشاندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to throw oneself into something.
• مترادف: dive
• مشابه: fling, hurl, throw
• مترادف: dive
• مشابه: fling, hurl, throw
- The diver plunged into the pool.
[ترجمه هلیا] غواص در استخر شیرجه زد|
[ترجمه گوگل] غواص داخل استخر فرو رفت[ترجمه ترگمان] غواص غرق در آب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They plunged into a furious debate.
[ترجمه گوگل] آنها وارد یک بحث خشمگین شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها در یک بحث خشمگین غوطه ور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در یک بحث خشمگین غوطه ور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to move abruptly forward or downward.
• مترادف: lunge, pitch, plummet
• مشابه: cascade, dart, decline, descend, dive, fall, leap, swoop, tumble
• مترادف: lunge, pitch, plummet
• مشابه: cascade, dart, decline, descend, dive, fall, leap, swoop, tumble
- When the train stopped suddenly, he plunged into another passenger.
[ترجمه گوگل] وقتی قطار ناگهان متوقف شد، او سوار مسافر دیگری شد
[ترجمه ترگمان] وقتی قطار ناگهان متوقف شد، او در یک مسافر دیگر فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی قطار ناگهان متوقف شد، او در یک مسافر دیگر فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- On Friday, the temperature plunged to zero.
[ترجمه گوگل] روز جمعه دمای هوا به صفر رسید
[ترجمه ترگمان] روز جمعه، دما به صفر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روز جمعه، دما به صفر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to take action boldly or hastily.
• مترادف: jump, leap, pounce
• مشابه: dash, dive, spring
• مترادف: jump, leap, pounce
• مشابه: dash, dive, spring
• (4) تعریف: (informal) to speculate, or invest money recklessly.
• مترادف: speculate
• مشابه: gamble, invest, venture
• مترادف: speculate
• مشابه: gamble, invest, venture
اسم ( noun )
عبارات: take the plunge
عبارات: take the plunge
• (1) تعریف: the act of plunging.
• مترادف: dive
• مشابه: nose dive
• مترادف: dive
• مشابه: nose dive
- His plunge into the pool made a great splash.
[ترجمه mohamadda333] شیرجه اون در استخر صدای زیادی از شاپ شلپ ایجاد کرد|
[ترجمه گوگل] غوطه ور شدن او در استخر سروصدای زیادی به پا کرد[ترجمه ترگمان] در حالی که خود را در آب فرو می برد، صدای شلپ شلپ شلپ در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a sudden forward or downward movement; fall, leap, or dash.
• مترادف: dive, drop, lunge, nose dive
• مشابه: cast, dart, dash, decline, fall, fling, hurl, jump, leap, pitch, pounce, slump, spring, swoop, toss, tumble
• مترادف: dive, drop, lunge, nose dive
• مشابه: cast, dart, dash, decline, fall, fling, hurl, jump, leap, pitch, pounce, slump, spring, swoop, toss, tumble
- Tuesday's stock market plunge was a shock to investors.
[ترجمه گوگل] سقوط بازار سهام در روز سه شنبه برای سرمایه گذاران شوک بود
[ترجمه ترگمان] سقوط بازار سهام در روز سه شنبه شوکی برای سرمایه گذاران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سقوط بازار سهام در روز سه شنبه شوکی برای سرمایه گذاران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید