plumper

/ˈplʌmpər//ˈplʌmpə/

معنی: شکست، سقوط، دروغ محض، فربه کننده، دروغ صرف
معانی دیگر: چاق کننده، تپل مپل کننده، افتادن، فروافتی، نزول ناگهانی، سرنگونی، نگونساری، پستان مصنوعی، دروه مح­، دروه صرف

جمله های نمونه

1. Every member of the government plumped for the premier's new suggestion.
[ترجمه گوگل]همه اعضای دولت از پیشنهاد جدید نخست وزیر استقبال کردند
[ترجمه ترگمان]همه اعضای دولت پیشنهاد جدید نخست وزیر را رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She plumped up the pillows for her sick daughter.
[ترجمه گوگل]او بالش ها را برای دختر بیمارش پر کرد
[ترجمه ترگمان]و بالش ها را به روی دختر بیمارش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's got rather plump since I last saw him.
[ترجمه گوگل]او از آخرین باری که او را دیدم نسبتاً چاق شده است
[ترجمه ترگمان]از آخرین باری که دیدمش کمی چاق شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm going to plump for the vegetable curry.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم برای کاری سبزیجات چاق کنم
[ترجمه ترگمان]من به خاطر کاری که کردم، چاق میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She plumps up the sofa cushion.
[ترجمه گوگل]او کوسن مبل را پر می کند
[ترجمه ترگمان]بالش را روی بالش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The plump ginger kitten had settled comfortably in her arms and was purring enthusiastically.
[ترجمه گوگل]بچه گربه زنجبیلی چاق به راحتی در آغوشش نشسته بود و مشتاقانه خرخر می کرد
[ترجمه ترگمان]بچه گربه خپله با آرامش در آغوش داشت و با شور و شوق شروع به خر خر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The nurse was a cheerful plump woman.
[ترجمه گوگل]پرستار زن چاق و شادی بود
[ترجمه ترگمان]پرستار زن فربه و cheerful بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He plumped up his cheeks in an expression of annoyance.
[ترجمه گوگل]گونه هایش را به نشانه ناراحتی پر کرد
[ترجمه ترگمان]با قیافه ای حاکی از ناراحتی گونه های خود را بلند کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Maria was small and plump with a mass of curly hair.
[ترجمه گوگل]ماریا کوچک و چاق بود با انبوهی از موهای مجعد
[ترجمه ترگمان]ماریا کوچک و چاق بود و انبوهی از موهای مجعد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They plumped for a third party ticket.
[ترجمه گوگل]آنها به دنبال یک بلیط شخص ثالث بودند
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند بلیط سومی را آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She plumped down next to me on the sofa.
[ترجمه گوگل]کنار من روی مبل پرید
[ترجمه ترگمان]کنار من روی نیمکت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You're getting a bit plump you need to diet!
[ترجمه گوگل]شما کمی چاق می شوید که باید رژیم بگیرید!
[ترجمه ترگمان]باید رژیم بگیری و رژیم بگیری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Alexandra looked plump and awkward in her cast-off clothing.
[ترجمه گوگل]الکساندرا در لباس های ریخته شده اش چاق و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]آلکساندرا چاق و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I think Tessa should plump for Malcolm, her long-suffering admirer.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تسا باید برای مالکوم، ستایشگر دیرینه اش، چاق شود
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم \"تسا\" باید برای \"مالکوم\" عاشق - شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The nurse plumped up the pillows.
[ترجمه گوگل]پرستار بالش ها را پر کرد
[ترجمه ترگمان]پرستار بالش ها را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکست (اسم)
fracture, deflection, break, washout, failure, reverse, defeat, setback, losing, breakage, defeasance, defeature, refraction, flunk, fizzle, plumper, unsuccess

سقوط (اسم)
drop, decline, downfall, fall, crash, collapse, chute, falling, crackup, prolapse, plumper, tailspin

دروغ محض (اسم)
plumper

فربه کننده (اسم)
plumper

دروغ صرف (اسم)
plumper

پیشنهاد کاربران

بپرس