plugging

جمله های نمونه

1. he spent most of his time plugging for the party candidates
بیشتر وقت خود را صرف تبلیغ به نفع نامزدهای حزبی کرد.

تخصصی

[برق و الکترونیک] ترمز فازبرگردانی ترمز کردن موتور الکتریکی با معکوس شدن اتصال فازهای آن، به طوری که تمایل به گردش در جهت معکوس پیدا کند. مدار به طور خودکار، با توقف موتور بار می شود، طوری که حرکت موتور معکوس نمی شود.
[زمین شناسی] توپک گذاری، روزنگیری، مسدود کردن - * عمل یا فرآیند توقف جریان آب، نفت یا گاز در لایه های نفوذپذیرشده در اثر گمانه زنی یا چاه زدن به نحوی که سیال از یک طبقه به طبقه دیگر یا به سطح درز نمی کند، به ویژه درزبندی چاهی که خشک و در حال متروک شدن است. این فرآیند توسط پمپ کردن چند بازه ی سیمانی به داخل ستون گلی، نصب یک درپوش سطحی و پوشاندن گودال با یک صفحه فلزی انجام می شود. -

پیشنهاد کاربران

پر کردن یا بستن ، متصل کردن ، توپی گذاشتن ، در چیزی رو گرفتن
They are plugging the pits with stones
پر می کنند گودال رو با سنگها
متوقف کردن

بپرس