🔹 معادل فارسی : وصل شدن به، اتصال پیدا کردن به منبع یا سیستم، درگیر شدن با چیزی، دسترسی پیدا کردن به اطلاعات یا جامعه ای خاص
🔹 مثال ها:
Grab a spare keyboard and plug it into your computer. یه کیبورد اضافه بردار و به کامپیوتر وصلش کن.
... [مشاهده متن کامل]
We plug into the research facilities available at the institute. از امکانات تحقیقاتی مؤسسه استفاده می کنیم.
She’s really plugged into the music scene these days. این روزها حسابی درگیر فضای موسیقی شده.
🔹 مترادف ها: connect to – hook up to – tap into – link to – engage with
🔹 مثال ها:
Grab a spare keyboard and plug it into your computer. یه کیبورد اضافه بردار و به کامپیوتر وصلش کن.
... [مشاهده متن کامل]
We plug into the research facilities available at the institute. از امکانات تحقیقاتی مؤسسه استفاده می کنیم.
She’s really plugged into the music scene these days. این روزها حسابی درگیر فضای موسیقی شده.
🔹 مترادف ها: connect to – hook up to – tap into – link to – engage with
درگیر ی و علاقه مندی زیاد به چیزی
ملحق شدن
وصل شدن به
1 - به برق زدن، به پریز زدن
2 - ( شبکه کامپیوتر ) وصل شدن به
2 - ( شبکه کامپیوتر ) وصل شدن به