ploy

/ˌplɔɪ//ploɪ/

معنی: کار، اقدام، امر، وجد، تمجید
معانی دیگر: ترفند، تمهید، کلک، حقه، کید، دستان، ستاوه، تمحید، عمل، ورزش، خوشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a stratagem or maneuver used to gain advantage.
مترادف: dodge, gambit, maneuver, stratagem, subterfuge, wile
مشابه: artifice, con, gimmick, move, ruse, tactic, tactics, trick

جمله های نمونه

1. his backache was a ploy to get out of carrying the suitcases
کمردرد او حیله ای بود برای اینکه از بردن چمدان ها شانه خالی کند.

2. His usual ploy is to pretend he's ill.
[ترجمه گوگل]ترفند معمول او این است که وانمود کند بیمار است
[ترجمه ترگمان]همیشه سعی می کند وانمود کند که بیمار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This is the latest ploy dreamt up by advertising companies to sell their new products.
[ترجمه گوگل]این آخرین ترفندی است که شرکت های تبلیغاتی برای فروش محصولات جدید خود در سر می پرورانند
[ترجمه ترگمان]این آخرین اقدامی است که توسط شرکت های تبلیغاتی برای فروش محصولات جدیدشان به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I think this is just a government ploy to deceive the public.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این فقط یک ترفند دولت برای فریب افکار عمومی است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم این فقط یک اقدام دولتی برای فریب دادن مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was all a ploy to distract attention from his real aims.
[ترجمه گوگل]همه اینها ترفندی بود برای منحرف کردن توجه از اهداف واقعی او
[ترجمه ترگمان]این همه تلاش برای منحرف کردن حواس از اهداف واقعی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A neat marketing ploy, and a good way of interesting children in aviation.
[ترجمه گوگل]یک ترفند بازاریابی منظم و یک راه خوب برای کودکان جالب در هوانوردی
[ترجمه ترگمان]یک حقه بازاریابی تمیز و یک راه خوب برای کودکان جالب در هوانوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But in the market at that time the ploy was far from enough to make the new models seem like bargains.
[ترجمه گوگل]اما در بازار آن زمان، این ترفند به اندازه ای نبود که مدل های جدید را مانند یک معامله به نظر برساند
[ترجمه ترگمان]اما در بازار در آن زمان این حقه به اندازه کافی دور بود که مدل های جدید به نظر ارزان بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Beware of carrying a subtle ploy too far today or of letting a loved one get away with playing emotional games.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که امروز یک ترفند ظریف را بیش از حد انجام دهید یا اجازه دهید یکی از عزیزان از انجام بازی های احساسی فرار کند
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که امروز یک حقه ظریف را حمل کنید و یا اجازه دهید کسی دوست داشته باشد که با بازی عاطفی بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This ploy should give the stockmarket a boost.
[ترجمه گوگل]این ترفند باید به بورس رونق بدهد
[ترجمه ترگمان]این اقدام باید به تقویت روحیه کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But this year an even more offensive marketing ploy is keeping me away from my Christmas shopping.
[ترجمه گوگل]اما امسال یک ترفند بازاریابی توهین آمیز تر، مرا از خرید کریسمس دور نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]اما امسال یک حقه دیگر برای بازاریابی از خرید کریسمس من دور نگه داشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His stark little ploy may succeed in appealing to the sartorially challenged, but the morally ambiguous generation behind him?
[ترجمه گوگل]ترفند کوچک او ممکن است در جلب نظر افراد دارای چالش موفق باشد، اما نسلی که از نظر اخلاقی مبهم پشت سر اوست؟
[ترجمه ترگمان]این اقدام کوچک او ممکن است برای درخواست استیناف به چالش کشیده شود، اما از نظر اخلاقی نسل مبهم پشت سر او؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ploy didn't work: although the News of the World did not print the Mahmood story, other papers did.
[ترجمه گوگل]این ترفند جواب نداد: اگرچه اخبار جهان داستان محمود را چاپ نکرد، روزنامه های دیگر چاپ کردند
[ترجمه ترگمان]این اقدام عملی نشد؛ هر چند که نیوز آو د ورلد، داستان محمود را چاپ نکرد، سایر مقالات نیز همین کار را کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why give her the satisfaction of knowing her ploy had succeeded?
[ترجمه گوگل]چرا به او رضایت می دهیم که می داند ترفندش موفق بوده است؟
[ترجمه ترگمان]چرا به او رضایت خاطر نشان دادن ploy را به او دادی که موفق شده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Apple's altruism was also labelled as a smart ploy to introduce the nation's youngsters to its products.
[ترجمه گوگل]نوع دوستی اپل همچنین به عنوان یک ترفند هوشمندانه برای معرفی جوانان این کشور به محصولات خود شناخته شد
[ترجمه ترگمان]نوع دوستی اپل همچنین به عنوان یک اقدام هوشمندانه برای معرفی جوانان کشور به محصولات آن برچسب زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's not really ill, it's just a ploy to make us feel sorry for him.
[ترجمه گوگل]او واقعاً بیمار نیست، این فقط یک ترفند است که ما را برای او متاسف کند
[ترجمه ترگمان]او واقعا مریض نیست، این فقط یک حقه است که باعث بشود ما احساس تاسف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

اقدام (اسم)
measure, action, move, proceeding, ploy, beginning, emprise

امر (اسم)
matter, order, circumstance, job, ploy, precept, affair, behest, fiat, ordinance

وجد (اسم)
ploy, ecstasy, rejoicing, curvet

تمجید (اسم)
praise, ploy, glorification, exaltation, doxology, laudation, plaudit

انگلیسی به انگلیسی

• maneuver, tactic; trick, plot, scheme
a ploy is a way of behaving that you have planned carefully in order to achieve a secret purpose or advantage for yourself.

پیشنهاد کاربران

دستاویز. متمسک. بهانه. حقه. کلک. تمهید
مثال:
a deliberate ploy to make us flap
یک تمهید عمدی برای دستپاچه کردن ما.
A ploy is a clever plan that helps you get what you want.
طرح و نقشه زیرکانه برای رسیدن به هدفی. یا به دست آوردن چیزی.
تمحید، عمل، اقدام، کار، امر، ورزش، خوشی، وجد
شگرد
دروغ سود آور - طرح و برنامه سود آور
1 - something that is done or said in�order�to get an�advantage, often�dishonestly
words or actions that are carefully planned to get an - 2 advantage over somebody else

حقه، کلک، ترفند
کل
دستاویز
حربه
تدبیر ، تمهید ، حربه

بپرس