اسم ( noun )
• (1) تعریف: a heavy farm tool that has a broad blade, is drawn by a tractor or animals, and is used for turning and cultivating the soil.
• مشابه: backhoe, harrow, lister
• مشابه: backhoe, harrow, lister
- The farmer hitched the horse to the plow.
[ترجمه گوگل] کشاورز اسب را به گاوآهن زد
[ترجمه ترگمان] دهقان روی اسب نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دهقان روی اسب نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any of a variety of similar heavy tools or machines, such as a machine to clear away snow.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plows, plowing, plowed
حالات: plows, plowing, plowed
• (1) تعریف: to cut into or turn over by using a plow; till.
• مترادف: cultivate, till
• مشابه: cleave, cultivate, drive, farm, fold, funnel, furrow, harrow, hoe, press, push, rake, shear, shove, till, work
• مترادف: cultivate, till
• مشابه: cleave, cultivate, drive, farm, fold, funnel, furrow, harrow, hoe, press, push, rake, shear, shove, till, work
- They'll begin plowing the fields soon.
[ترجمه گوگل] آنها به زودی شخم زدن مزارع را آغاز خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] به زودی مزرعه رو شخم می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به زودی مزرعه رو شخم می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The land could not be plowed until the large stones were removed.
[ترجمه Y] زمین نمی توانست شخم بخورد تا زمانی که سنگ های بزرگ جابه جا شدند|
[ترجمه گوگل] تا زمانی که سنگهای بزرگ برداشته نشد، زمین را نمیتوان شخم زد[ترجمه ترگمان] زمین تا زمانی که سنگ ها را از زمین جدا نمی کردند، زمین شخم نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soil has been plowed and is ready for planting.
[ترجمه گوگل] خاک شخم زده شده و آماده کاشت است
[ترجمه ترگمان] زمین شخم زده شده است و برای کاشت آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمین شخم زده شده است و برای کاشت آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make (furrows) by using a plow.
• (3) تعریف: to cleave or make furrows in, with or as if with a plow (sometimes fol. by up).
- The skiff plowed the water.
[ترجمه گوگل] اسکیف آب را شخم زد
[ترجمه ترگمان] کرجی آب را شخم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کرجی آب را شخم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to drive (one's way) laboriously, as if using a plow.
- They plowed their way through the dense thicket.
[ترجمه گوگل] آنها راه خود را از میان بیشه انبوه شخم زدند
[ترجمه ترگمان] از میان بیشه انبوه راه خود را پیش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از میان بیشه انبوه راه خود را پیش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to reuse or reinvest (often fol. by back).
- She plowed back her earnings into the business.
[ترجمه گوگل] او درآمد خود را به این تجارت برگرداند
[ترجمه ترگمان] او درآمد خود را به کار گرفت و به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او درآمد خود را به کار گرفت و به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: plowable (adj.), plower (n.)
مشتقات: plowable (adj.), plower (n.)
• (1) تعریف: to work the soil with a plow; till.
• مترادف: till, toil
• مشابه: break, cut, dive, labor, plod, slog, travail, work
• مترادف: till, toil
• مشابه: break, cut, dive, labor, plod, slog, travail, work
- All the farmers are plowing now.
[ترجمه گوگل] اکنون همه کشاورزان در حال شخم زدن هستند
[ترجمه ترگمان] همه کشاورزان در حال شخم زدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه کشاورزان در حال شخم زدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of land or earth, to submit to plowing; be broken or cut by a plow.
• (3) تعریف: to proceed with determination and with difficulty into or through something.
• مشابه: toil
• مشابه: toil
- She plowed through the pile of reports in two days.
[ترجمه گوگل] او انبوه گزارش ها را در دو روز شخم زد
[ترجمه ترگمان] دو روز دیگر از میان توده گزارش ها به میان آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو روز دیگر از میان توده گزارش ها به میان آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He plowed into the work.
[ترجمه گوگل] داخل کار شخم زد
[ترجمه ترگمان] به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to pass through water, cleaving the surface as a plow cuts soil.
• مشابه: cut, drive
• مشابه: cut, drive
- The boat plowed across the lake.
[ترجمه گوگل] قایق روی دریاچه شخم زد
[ترجمه ترگمان] قایق از کنار دریاچه گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قایق از کنار دریاچه گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید