• : تعریف: a heavy farm tool that has a wide blade and is pulled by a tractor or strong animal. Ploughs are used for turning over and cutting through soil.
- The farmer hitched a horse to the plough.
[ترجمه حمید فراهانی] کشاورز اسب را به گاو اهن بست.
|
[ترجمه گوگل] کشاورز اسبی را به گاوآهن زد [ترجمه ترگمان] برزگر یک اسب را به زمین شخم زده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a walking plough
گاوآهنی که باید آن را پیاده به جلو راند
2. they first plough the land and then harrow it
اول زمین را شخم می زنند و سپس کلوخ شکنی و صاف می کنند.
3. Pen and ink is wit’s plough.
[ترجمه گوگل]قلم و مرکب گاوآهن عقل است [ترجمه ترگمان]قلم و جوهر plough است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. If they plough on until it's dark, they would get this field finished.
[ترجمه حمید رضا خداپرست] کار شخم زدن این زمین درصورتیکه به پایان میرسد که تا هنگام تاریکی هوا آن را ادامه دهند.
|
[ترجمه گوگل]اگر تا تاریکی هوا شخم بزنند، این مزرعه را تمام می کنند [ترجمه ترگمان]اگر تا تاریک شدن هوا پیش بروند، این مزرعه به پایان می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Why don't you plough out all the weeds and plant some vegetables?
[ترجمه گوگل]چرا همه علف های هرز را شخم نمی زنید و سبزی نمی کارید؟ [ترجمه ترگمان]چرا همه علف ها را شخم نمی کنی و چند تا سبزی بکاری؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. If we plough on until it's dark, we should get this field finished.
[ترجمه گوگل]اگر تا تاریکی هوا شخم بزنیم، باید این مزرعه را تمام کنیم [ترجمه ترگمان]اگر تا تاریک شدن هوا پیش برویم، باید این مزرعه را تمام کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In parts of Northern France, farmers still plough up shell fragments and weapons.
[ترجمه گوگل]در بخش هایی از شمال فرانسه، کشاورزان هنوز قطعات گلوله و سلاح را شخم می زنند [ترجمه ترگمان]در بخش هایی از شمال فرانسه، کشاورزان هنوز قطعات و سلاح خود را شخم می زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Two oxen yoked to a plough walked wearily up and down the field.
[ترجمه گوگل]دو گاو نر در یوغ گاوآهن با خستگی در مزرعه بالا و پایین می رفتند [ترجمه ترگمان]دو گاو بسته به گاوآهن بسته بودند و خسته و کوفته روی زمین افتاده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It would pay farmers to plough up the scrub and plant wheat.
[ترجمه گوگل]برای شخم زدن بوته و کاشت گندم به کشاورزان پرداخت می شود [ترجمه ترگمان]برای شخم زدن the و کاشت گندم به کشاورزان پول پرداخت خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. We must plough on somehow in spite of all the difficulties.
[ترجمه گوگل]ما باید با وجود همه مشکلات به نحوی شخم بزنیم [ترجمه ترگمان]با وجود تمام مشکلات باید به طریقی شخم بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We possess ten acres of plough.
[ترجمه گوگل]ما ده جریب گاوآهن داریم [ترجمه ترگمان]ما ده جریب زمین شخم می زنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The horse-drawn plough is now obsolete in most European countries.
[ترجمه گوگل]گاوآهن با اسب در حال حاضر در اکثر کشورهای اروپایی منسوخ شده است [ترجمه ترگمان]خیش کشیده اسب اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی منسوخ شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It would be a mistake to plough on with this scheme - it'll never work.
[ترجمه گوگل]شخم زدن با این طرح اشتباه خواهد بود - هرگز کار نخواهد کرد [ترجمه ترگمان]شخم کردن با این طرح اشتباه خواهد بود - هیچ وقت عملی نخواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Companies can plough back their profits into new equipment.
[ترجمه گوگل]شرکت ها می توانند سود خود را به تجهیزات جدید برگردانند [ترجمه ترگمان]شرکت ها می توانند سود خود را به تجهیزات جدید برگردانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He was ready to plough down everything that stood in the way of his goal.
[ترجمه گوگل]او آماده بود تا هر چیزی را که در سر راه هدفش قرار میگرفت، شخم بزند [ترجمه ترگمان]آماده بود هر چیزی را که در راه رسیدن به هدفش ایستاده بود شخم بزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
گاو اهن (اسم)
plough, plow, ploughshare, plowshare
ماشین برف پاک کن (اسم)
plough, plow
شخم (اسم)
plough, plow
دب اکبر (اسم)
big dipper, dipper, plough, plow, ursa major, wain, charles' wain, great bear
شخم زدن (فعل)
plough, plow, furrow, husband
شیار کردن (فعل)
list, plough, plow
شخم کردن (فعل)
plough, plow
باسختی جلو رفتن (فعل)
plough, plow
برف روفتن (فعل)
plough, plow
انگلیسی به انگلیسی
• (british) big dipper, type of constellation (astronomy) (british spelling for plow) farming tool used for cutting into the ground (british spelling for plow) cut into the soil with a plough; advance through great effort; pave the way; fail, not succeed a plough is a large farming tool with sharp blades that is pulled across the soil to turn it over, usually before seeds are planted. when someone ploughs an area of land, they turn over the soil using a plough. if you plough profits back into a business, you spend the profits on things that will improve the business so that you can make more money in the long term. if one thing ploughs into another, it crashes into it. if someone ploughs money into a business or organization, they invest large sums of money in it. if you plough on, you continue with a task even though it is difficult or unpleasant. if you plough through a meal or a piece of work, you eat it all or do it all, although it is difficult because there is a lot of it. to plough through something means to move through it with a great deal of force. if an area of grassland is ploughed up, the soil is turned over using a plough, so that crops can be grown there.
پیشنهاد کاربران
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�پلیقpeligh�, حالتی است که فرد درازکش روی زمین به هر علتی نارحتی وگریه، گیر کردن به مانع و چیزی و. . . باسختی به جلو میرود و با رنج وزحمت پیش میرود، است. این واژه کهن ... [مشاهده متن کامل]
مانند بسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�پلوplough� به معنی به سختی جلو رفتن، شیار کردن وشخم زدن، برف روفتن، گاو آهن یا خیش ( ابزار شخم زنی که با طناب به گردن گاو مینهند وبه سختی شخم میزنند وپیش میروند ) در واقع این معانی باهم مرتبط هستند که در زبان انگلیسی به کار میرود. در زبان انگلیسی حرف قاف وجود ندارد و در این واژه نوشته میشود اما تلفظ نمیشود پس �پلیقpeligh > پلوplough. یکی از معانی plough, برف روفتن است که گمان میرود با �پارو� وسیله برف روبی مرتبط وقابل سنجش باشد یعنی تبدیل حرف ر به لام یعنی پاروparoo > پلو plough.
زبان عامیانه انگلیسی رد شدن در امتحان
۱ - دستگاه خیش ۲ - بخشی از صورت فلکی دب اکبر، خوشه پروین، هفت برادران و . . . به عنوان فعل شخم زدن با خیش متصل به تراکتور یا گاوآهن
شَتکاریدَن.
شُخمیدن جایی.
گاواهن; something that is used for for furrowing fields