اسم ( noun )
• (1) تعریف: the story line or sequence of events in a novel, play, or the like.
• مترادف: story, story line
• مشابه: counterplot, narrative, outline, plan, skeleton, subplot
• مترادف: story, story line
• مشابه: counterplot, narrative, outline, plan, skeleton, subplot
- The plot of the film contains a string of adventures as well as a love story.
[ترجمه گوگل] داستان فیلم شامل یک رشته ماجراجویی و همچنین یک داستان عاشقانه است
[ترجمه ترگمان] داستان فیلم شامل یک رشته ماجراجویی و نیز یک داستان عاشقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داستان فیلم شامل یک رشته ماجراجویی و نیز یک داستان عاشقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a secret plan, esp. one with an illegal or hostile purpose.
• مترادف: cabal, conspiracy, counterplot, intrigue, scheme
• مشابه: collusion, deal, design, machination
• مترادف: cabal, conspiracy, counterplot, intrigue, scheme
• مشابه: collusion, deal, design, machination
- The plot to assassinate the prime minister was uncovered and the conspirators arrested.
[ترجمه گوگل] نقشه ترور نخست وزیر فاش شد و توطئه گران دستگیر شدند
[ترجمه ترگمان] توطئه ترور نخست وزیر فاش شد و توطئه کنندگان دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] توطئه ترور نخست وزیر فاش شد و توطئه کنندگان دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plots, plotting, plotted
حالات: plots, plotting, plotted
• (1) تعریف: to plan secretly, esp. an illegal or hostile scheme.
• مترادف: conspire, contrive, machinate
• مشابه: collude, counterplot, intrigue, scheme
• مترادف: conspire, contrive, machinate
• مشابه: collude, counterplot, intrigue, scheme
- The group plotted the break-in carefully so that no evidence would be left behind.
[ترجمه گوگل] این گروه با دقت نقشه نفوذ را طراحی کردند تا هیچ مدرکی از آن باقی نماند
[ترجمه ترگمان] گروه با دقت نقشه را ترسیم کردند تا هیچ مدرکی در پشت آن باقی نماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه با دقت نقشه را ترسیم کردند تا هیچ مدرکی در پشت آن باقی نماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to mark in order to follow or examine, as a route on a map.
• مترادف: chart, diagram, graph, map
• مشابه: blueprint, design, lay out, plan
• مترادف: chart, diagram, graph, map
• مشابه: blueprint, design, lay out, plan
- As the battalion advanced toward its objective, headquarters plotted its progress.
[ترجمه گوگل] با پیشروی گردان به سمت هدف خود، ستاد پیشروی خود را ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان] همان طور که گردان به سوی هدف خود پیش می رفت، ستاد پیشرفت خود را طرح ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همان طور که گردان به سوی هدف خود پیش می رفت، ستاد پیشرفت خود را طرح ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to devise the story line of (a novel, play, or the like).
• مشابه: block out, lay out, outline, skeletonize
• مشابه: block out, lay out, outline, skeletonize
- When I first plotted the novel, it had a different ending.
[ترجمه گوگل] وقتی برای اولین بار رمان را طراحی کردم، پایان متفاوتی داشت
[ترجمه ترگمان] وقتی اولین بار این رمان را رسم کردم، پایانی متفاوت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی اولین بار این رمان را رسم کردم، پایانی متفاوت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: plotless (adj.)
مشتقات: plotless (adj.)
• : تعریف: to form secret plans for an illegal or hostile purpose.
• مترادف: conspire, intrigue, machinate, scheme
• مشابه: cabal, contrive, counterplot
• مترادف: conspire, intrigue, machinate, scheme
• مشابه: cabal, contrive, counterplot
- The rebel leaders plotted to overthrow the government.
[ترجمه گوگل] رهبران شورشیان برای سرنگونی دولت توطئه کردند
[ترجمه ترگمان] رهبران شورشی برای براندازی دولت توطئه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبران شورشی برای براندازی دولت توطئه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a small piece of land, esp. one used for a specific purpose.
• مترادف: plat
• مشابه: bed, land, lot, parcel, patch, section
• مترادف: plat
• مشابه: bed, land, lot, parcel, patch, section
- a garden plot
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plots, plotting, plotted
حالات: plots, plotting, plotted
• : تعریف: to divide (land) into small pieces.
• مترادف: plat
• مشابه: lot, parcel out, survey
• مترادف: plat
• مشابه: lot, parcel out, survey