plight

/ˈplaɪt//plaɪt/

معنی: گرفتاری، موقعیت، مخمصه، متعهد شدن، تعهد دادن
معانی دیگر: فلاکت، بدبختی، بلیه، وضع بد، عهد کردن، قول دادن، تعهد کردن، (قدیمی) عهد، پیمان، مخمص‹ه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a state or situation, esp. an unhappy or unlucky one; predicament.
مترادف: bind, dilemma, predicament
مشابه: corner, crisis, difficulty, fix, hot water, impasse, jam, mess, pickle, picture, pinch, scrape, spot, strait

- He had little sympathy for the plight of the poor.
[ترجمه زهره] او نسبت به گرفتاری فقرا کمی احساس هم دردی داشت.
|
[ترجمه گوگل] او نسبت به وضعیت بد فقرا همدردی چندانی نداشت
[ترجمه ترگمان] نسبت به وضع فقرا احساس همدردی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plights, plighting, plighted
(1) تعریف: to promise (one's faith) in engagement or marriage.
مترادف: engage
مشابه: affiance, betroth

(2) تعریف: to bind by asking for a solemn promise, esp. a pledge of marriage.
مترادف: pledge
مشابه: betroth, bind, obligate, swear, wed

(3) تعریف: to give as a guarantee of some promise or outcome; pledge.
مترادف: pledge, vow
مشابه: commit, promise, swear

جمله های نمونه

1. plight one's troth
1- (در اصل) عهد کردن،قول دادن 2- نامزدکردن (برای زناشویی)،قول ازدواج دادن

2. the plight of the homeless
بدبختی بی خانمان ها

3. inflation was responsible for the country's economic plight
تورم موجب خرابی وضع اقتصادی کشور بود.

4. In his speech, he dwelt on the plight of the sick and the hungry.
[ترجمه گوگل]وی در سخنان خود به مشکلات بیماران و گرسنگان پرداخت
[ترجمه ترگمان]در گفتار او با وضع بیماران و گرسنگی زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The plight of starving people is too awful to think about.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار مردم گرسنه خیلی وحشتناک است که نمی توان به آن فکر کرد
[ترجمه ترگمان]وضع اسفناک مردم گرسنه آن قدر وحشتناک است که بتوان به آن فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The crew were in a sorry plight by the time they reached shore.
[ترجمه گوگل]خدمه تا رسیدن به ساحل در وضعیت اسفباری قرار داشتند
[ترجمه ترگمان]وقتی به ساحل رسیدند جاشو ان در حال وضع اسفناکی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The plight of the refugees arouses our compassion.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار پناهندگان، شفقت ما را برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان]گرفتاری آوارگان دلسوزی ما را برانگیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her plight has touched the hearts of people around the world.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفناک او قلب مردم سراسر جهان را تحت تأثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]گرفتاری او قلب مردم سراسر جهان را لمس کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The woman's plight engaged our sympathy.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار این زن باعث همدردی ما شد
[ترجمه ترگمان]حال آن زن همدردی ما را به خود جلب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The African elephant is in a desperate plight.
[ترجمه گوگل]فیل آفریقایی در وضعیت ناامیدکننده ای قرار دارد
[ترجمه ترگمان]فیل آفریقایی در وضعیت فلاکت باری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The book follows the plight of an orphaned Irish girl who marries into New York society.
[ترجمه گوگل]این کتاب وضعیت اسفبار یک دختر یتیم ایرلندی را دنبال می کند که با جامعه نیویورک ازدواج می کند
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل وضع یک دختر ایرلندی یتیم است که با جامعه نیویورک ازدواج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The country's economic plight is strangling its scientific institutions.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار اقتصادی کشور، نهادهای علمی آن را خفه کرده است
[ترجمه ترگمان]مشکلات اقتصادی این کشور در حال خفه کردن موسسات علمی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plight of the Asian economy is forcing businesses to downsize.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار اقتصاد آسیا، کسب و کارها را مجبور به کوچک شدن می کند
[ترجمه ترگمان]مشکلات اقتصاد آسیای میانه، تجار را مجبور کرده است تا اندازه خود را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We were deeply moved by her plight.
[ترجمه گوگل]ما عمیقاً تحت تأثیر وضعیت اسفناک او قرار گرفتیم
[ترجمه ترگمان]ما به شدت تحت تاثیر او قرار گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What is the cure for the plight of the homeless?
[ترجمه گوگل]راه درمان مصیبت بی خانمان ها چیست؟
[ترجمه ترگمان]درمان برای وضع اسفناک بی خانمان ها چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The plight of the refugees really wrung my heart.
[ترجمه گوگل]وضعیت اسفبار پناهندگان واقعاً قلب من را آزار داد
[ترجمه ترگمان]وضع پناهندگان واقعا قلبم را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرفتاری (اسم)
scrape, ado, involvement, plight, entanglement, captivity, hitch, assurance, constraint, mire, drawing, snarl, encumbrance, nodus, tanglement

موقعیت (اسم)
post, site, place, spot, situation, status, position, plight, setting, ball game, location, circumstances, station, locality, state of affairs, status quo

مخمصه (اسم)
plight, difficulty, predicament

متعهد شدن (فعل)
promise, gage, plight, undertake, pledge, oblige, engage oneself

تعهد دادن (فعل)
plight

انگلیسی به انگلیسی

• misfortune, trouble; complication, entanglement
engage, pledge to marry; promise, make an obligation
someone's plight is the difficult or dangerous situation that they are in; a formal word.

پیشنهاد کاربران

گرفتاری
وضع اسفناک
مخمصه،
گرفتاری،
وضع بد،
فلاکت
A ) We were deeply moved by her plight
۱ ) ما سخت تحت تاثیر قرار گرفتیم/ناراحت شدیم از مخمصه ای که اون توش افتاده بود
۲ ) ما سخت تحت تاثیر قرار گرفتیم/ناراحت شدیم بخاطر اوضاع و احوال بد او خانم
...
[مشاهده متن کامل]

B ) Our aim is to draw attention to the plight of these children

وضعیت بغرنج ( معمولا با of همراه است. )

بپرس