pliancy

/ˈplaɪənsi//ˈplaɪənsi/

معنی: دمدمی مزاجی، تغییر پذیری، نرم شدنی، تاشدنی، انحناء پذیری
معانی دیگر: انحناء پذیری، تغییر پذیری، نرم شدنی، تاشدنی، دمدمی مزاجی

جمله های نمونه

1. Movable splitters should always advertise their pliancy with cursor hinting.
[ترجمه گوگل]اسپلیترهای متحرک همیشه باید انعطاف پذیری خود را با اشاره مکان نما تبلیغ کنند
[ترجمه ترگمان]splitters متحرک همیشه باید با اشاره مکان نما، انعطاف پذیری خود را تبلیغ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Butcons have the pliancy of buttons, along with the fast - recognition capability of images.
[ترجمه گوگل]Butcon ها دارای انعطاف پذیری دکمه ها و قابلیت تشخیص سریع تصاویر هستند
[ترجمه ترگمان]Butcons، انعطاف پذیری دکمه ها را همراه با قابلیت تشخیص سریع تصاویر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This property is called pliancy and is discussed in detail later in this chapter.
[ترجمه گوگل]این ویژگی pliancy نامیده می شود و بعداً در این فصل به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]این ویژگی، pliancy نامیده می شود و بعدا در این فصل به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Use cursor hinting to indicate pliancy.
[ترجمه گوگل]از اشاره مکان نما برای نشان دادن انعطاف پذیری استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از اشاره مکان نما برای نشان دادن انعطاف پذیری استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cursor hinting communicates pliancy by changing the appearance of the cursor as it passes over an object or screen area .
[ترجمه گوگل]اشاره مکان نما با تغییر ظاهر مکان نما هنگام عبور از روی یک شی یا ناحیه صفحه نمایش، انعطاف پذیری را به شما منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]اشاره مکان نما با تغییر ظاهر مکان نما با تغییر ظاهر مکان نما ارتباط دارد و از یک شی یا منطقه پرده عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Part of the affordance of a button is its visual pliancy, which indicates its " pressability. "
[ترجمه گوگل]بخشی از توانایی یک دکمه، انعطاف بصری آن است که نشان دهنده «قابلیت فشار دادن» آن است
[ترجمه ترگمان]بخشی از the یک دکمه، انعطاف پذیری بصری آن است، که \"pressability\" آن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دمدمی مزاجی (اسم)
ambivalence, freak, pliancy

تغییر پذیری (اسم)
variation, pliancy, mutability, variability

نرم شدنی (اسم)
pliancy

تاشدنی (اسم)
pliancy

انحناء پذیری (اسم)
pliancy

انگلیسی به انگلیسی

• flexibility; being bendable; being easily influenced

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : pliancy / pliers / pliability
✅️ صفت ( adjective ) : pliable / pliant
✅️ قید ( adverb ) : pliantly
سازگاری
انعطاف پذیری

بپرس