plethoric

/pleˈθɔːrɪk//pleˈθɒrɪk/

مفرط، فزون از نیاز، زیاده، وابسته به پرخونی، پر خون، فزون خون، زیاده plethoric volumes that collect dust in his house کتابهای زیادی که در خانهی او گرد و غبار جمع میکنند

جمله های نمونه

1. plethoric volumes that collect dust in his house
کتاب های زیادی که در خانه ی او گرد و غبار جمع می کنند

انگلیسی به انگلیسی

• full, abundant, bountiful; suffering from plethora, suffering from an excess of blood cells

پیشنهاد کاربران

بپرس