plentiful

/ˈplentəfəl//ˈplentɪfəl/

معنی: فراوان، وافر
معانی دیگر: سرشار، زیاد، پر ثمر، پر بار، بار آور، حاصلخیز، متعدد، پر شمار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: plentifully (adv.), plentifulness (n.)
• : تعریف: existing in or producing large amounts or quantities; abundant.
مترادف: abundant, bounteous, bountiful, copious, plenteous, profuse, rife
متضاد: scant, scanty, scarce, short, thin, tight
مشابه: affluent, ample, generous, innumerable, much, numerous, opulent

جمله های نمونه

1. plentiful land
زمین پر حاصل

2. a plentiful supply (of something)
مقدار فراوانی (از یک چیز)

3. food was plentiful at the party
در مهمانی خوراک زیاد بود.

4. devils with human faces are plentiful
ای بسا ابلیس آدم رو که هست

5. the mountains rejoice in a plentiful annual rainfall
مناطق کوهستانی از باران فراوان سالیانه بهره مند می شوند.

6. fruits are cheap when they are plentiful and expensive when they are scarce
میوه ها در هنگام فراوانی ارزان و در زمان کمیابی گران هستند.

7. Tomatoes are plentiful in the summer.
[ترجمه گوگل]گوجه فرنگی در تابستان فراوان است
[ترجمه ترگمان]Tomatoes در تابستان فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hot climate and plentiful rainfall favour the growth of plants.
[ترجمه گوگل]آب و هوای گرم و بارندگی فراوان باعث رشد گیاهان می شود
[ترجمه ترگمان]آب و هوای گرم و بارش فراوان به رشد گیاهان کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Eggs are plentiful at the moment.
[ترجمه مهسا] در حال حاضر تخم مرغ ها فراوانند.
|
[ترجمه گوگل]تخم مرغ در حال حاضر فراوان است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تخم مرغ خیلی زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pigs battened on the plentiful fodder.
[ترجمه گوگل]خوک ها روی علوفه های فراوان ضربه زدند
[ترجمه ترگمان]خوک ها از غذای فراوان استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their family has a plentiful harvest this year.
[ترجمه گوگل]خانواده آنها امسال محصول فراوانی دارند
[ترجمه ترگمان]خانواده آن ها امسال محصول فراوان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is a plentiful supply of arms on the black market.
[ترجمه گوگل]عرضه تسلیحات فراوان در بازار سیاه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی اسلحه در بازار سیاه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Domestic coal supplies were more plentiful in the mid-1950s.
[ترجمه گوگل]ذخایر زغال سنگ داخلی در اواسط دهه 1950 فراوانتر بود
[ترجمه ترگمان]منابع زغال سنگ داخلی در اواسط دهه ۱۹۵۰ فراوان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hot climate and plentiful rainfall favor the growth of plants.
[ترجمه گوگل]آب و هوای گرم و بارندگی فراوان باعث رشد گیاهان می شود
[ترجمه ترگمان]آب و هوای گرم و بارش فراوان به نفع رشد گیاهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She had a plentiful store of provisions.
[ترجمه گوگل]او انبار فراوانی از آذوقه داشت
[ترجمه ترگمان]یک انبار آذوقه فراوان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Strawberries are plentiful in the summer.
[ترجمه گوگل]توت فرنگی در تابستان فراوان است
[ترجمه ترگمان]در تابستان توت فرنگی زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There was a plentiful supply of cheap labour.
[ترجمه گوگل]نیروی کار ارزان فراوانی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]نیروی کار ارزان و فراوانی در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Money was plentiful, and rarely did anyone seem very bothered about levels of expenditure.
[ترجمه گوگل]پول فراوان بود و به ندرت کسی به نظر می رسید که در مورد سطوح مخارج بسیار اذیت شود
[ترجمه ترگمان]پول فراوان بود، و به ندرت کسی در مورد سطح هزینه ها به خود زحمت می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

وافر (صفت)
abundant, plentiful, luxuriant, plenteous, liberal, opulent, profuse, plenitudinous, umpteenth, umpteen, superabundant

انگلیسی به انگلیسی

• bountiful, abundant; full, replete; rich, lush; numerous, manifold
something that is plentiful exists in large amounts.

پیشنهاد کاربران

۱. فراوان ۲. سرشار. وافر ۳. بسیار. زیاد. متعدد
مثال:
a plentiful crop of tomatoes
یک محصول گوجه فرنگی فراوان
plentiful ( adj ) ( plɛntɪfl ) ( also plenteous ) =available or existing in large amounts, e. g. a plentiful supply of food. plentifully ( adv ) e. g. Evidence is plentifully available.
plentiful
فراوان
زیاد
plentiful ( adj ) = فراوان، وافر، زیاد/، سرشار، مکفی، پربار، پرمحصول، پربار/متعدد
Definition = اگر چیزی فراوان است ، مقدار زیادی از آن در دسترس می باشد/

مترادف با کلمه : abundant ( adj )
...
[مشاهده متن کامل]

a plentiful harvest = برداشت پرمحصول
a plentiful supply of water = منبعی سرشار از آب
examples:
1 - Strawberries are plentiful in the summer.
توت فرنگی در تابستان فراوان است.
2 - I took a plentiful supply of games to keep the children amused.
من مقدار زیادی بازی گرفتم تا بچه ها را سرگرم کنم.

بپرس