plebeian

/pləˈbiːən//plɪˈbiːən/

معنی: توده مردم، عامی، ادم طبقه سوم، دانشجوی سال اول نیروی دریایی، بی ادب، خشن، خشن ورذل
معانی دیگر: (روم باستان) عضو پایین ترین طبقه ی اجتماعی، عامی (در برابر: اشرافی یا اعیان patrician)، آدم بی نزاکت، آدم بی ادب و خشن، وابسته به مردم عامی، pleb ادم طبقه سوم، adj : روم قدیم توده مردم، طبقه سوم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in ancient Roman society, of or belonging to the class of commoners; not patrician.
متضاد: patrician

- Although patricians had higher social standing, plebeian citizens owned land and often had substantial wealth and power.
[ترجمه گوگل] اگرچه پاتریسیون ها از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، شهروندان پلبی صاحب زمین بودند و اغلب از ثروت و قدرت قابل توجهی برخوردار بودند
[ترجمه ترگمان] اگر چه پاتریسینها، جایگاه اجتماعی بالاتری داشتند، و مردم عوام در مالکیت زمین بودند و غالبا ثروت و قدرت قابل توجهی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pertaining to or characteristic of the common people; commonplace; crude.
متضاد: aristocratic, noble, patrician, refined
مشابه: ignoble, mob, popular, vulgar
اسم ( noun )
(1) تعریف: in ancient Roman society, a member of the class of commoners.

(2) تعریف: one who is not a member of the upper class; common person.
متضاد: aristocrat, noble, patrician

(3) تعریف: one whose tastes and manners are considered commonplace or coarse.

جمله های نمونه

1. He retained a plebeian taste in food and drink.
[ترجمه گوگل]او طعم پلبی را در غذا و نوشیدنی حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]در غذا و نوشیدن یک ذوق و سلیقه عامی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Nor were plebeian members mere foot-soldiers at the disposal of intelligenty party officials.
[ترجمه گوگل]اعضای پلبی صرفاً سربازان پیاده در اختیار مقامات هوشمند حزب نبودند
[ترجمه ترگمان]اعضای عامی نیز فقط پیاده - سرباز در اختیار مقامات حزب intelligenty نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Later, plebeian families imitated this ancient model and began to worship their ancestors as if they were gods.
[ترجمه گوگل]بعدها، خانواده های پلبی از این الگوی باستانی تقلید کردند و شروع به پرستش اجداد خود به گونه ای کردند که گویی خدایان هستند
[ترجمه ترگمان]بعدا خانواده های plebeian از این مدل باستانی تقلید کردند و شروع به پرستش ancestors کردند که گویی خدایان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was born of plebeian origins.
[ترجمه گوگل]او از ریشه های پلبی متولد شد
[ترجمه ترگمان]او از تبار plebeian زاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the 1790s Tom Paine taught plebeian radicals that mankind would live in harmony were it not for the vested interest which princes, diplomats and soldiers had in promoting wars to enrich themselves.
[ترجمه گوگل]در دهه 1790، تام پین به رادیکال‌های پلبی آموخت که اگر منافعی که شاهزاده‌ها، دیپلمات‌ها و سربازان در ترویج جنگ‌ها برای غنی‌سازی خود داشتند، نبود، بشر در هماهنگی زندگی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۷۹۰ تام پین به رادیکال های plebeian آموزش داد که بشر در هماهنگی زندگی می کند، نه برای منافع مقرره شاه، دیپلمات ها و سربازان در ترویج جنگ برای غنی سازی خود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the western world the plebeian or popular element in each state successfully assailed the oligarchical monopoly; and a code was nearly universally obtained early in the history of the Commonwealth.
[ترجمه گوگل]در جهان غرب، عنصر پلبی یا مردمی در هر ایالت با موفقیت به انحصار الیگارشی حمله کرد و یک کد تقریباً به طور جهانی در اوایل تاریخ مشترک المنافع به دست آمد
[ترجمه ترگمان]در دنیای غرب، یک عنصر عامی یا محبوب در هر ایالت، انحصار oligarchical را مورد هجوم قرار داد؛ و یک کد تقریبا به طور جهانی در اوایل تاریخ کشورهای مشترک المنافع به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Because iron has a plebeian temperament.
[ترجمه گوگل]زیرا آهن مزاج پلبی دارد
[ترجمه ترگمان]چون آهن خلق و خوی غریبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. From the plebeian pigeon to the rarest bird of all. The Spix's macaw, or the little blue macaw, may be the most endangered bird in the world.
[ترجمه گوگل]از کبوتر پلبی تا نادرترین پرنده ماکائو اسپیکس یا ماکائوی آبی کوچک ممکن است در معرض خطر انقراض ترین پرنده در جهان باشد
[ترجمه ترگمان]از کبوتر معمولی تا نادرترین پرندگان The، یا macaw آبی کوچک، ممکن است the پرنده در دنیا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This book has plebeian tastes.
[ترجمه گوگل]این کتاب دارای سلیقه های پلبی است
[ترجمه ترگمان]این کتاب ذائقه plebeian دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has also noted the importance of publicans as profit-minded promoters of plebeian events.
[ترجمه گوگل]او همچنین به اهمیت باج داران به عنوان مروجین سودجویانه رویدادهای پلبی اشاره کرده است
[ترجمه ترگمان]او همچنین به اهمیت معامله گران به عنوان promoters سود آور رویداده ای عمومی اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From at least the closing years of the eighteenth century the decline of gentry involvement and even tolerance of plebeian sports was evident.
[ترجمه گوگل]حداقل از سال های پایانی قرن هجدهم، کاهش مشارکت نجیب زاده ها و حتی تحمل ورزش های پلبی مشهود بود
[ترجمه ترگمان]از حداقل ساله ای پایانی قرن هجدهم، کاهش مشارکت طبقات متوسط و حتی تحمل ورزش های plebeian مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The food selection - hot dogs and beer - was rather plebeian.
[ترجمه گوگل]انتخاب غذا - هات داگ و آبجو - نسبتاً پلبی بود
[ترجمه ترگمان]انتخاب غذا - سگ های داغ و آبجو - تا حدی عامی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the Master, it must be said, is a man of plebeian tastes.
[ترجمه گوگل]اما استاد، باید گفت، مردی با ذائقه پلبی است
[ترجمه ترگمان]اما ارباب، باید گفته شود که این مرد tastes است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was nothing vulgar about these hands, not like his wife's plebeian paws with their chilblains and chipped red enamel.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مبتذلی در این دست ها وجود نداشت، نه مانند پنجه های پلبی همسرش با چلبلین ها و مینای قرمز خرد شده شان
[ترجمه ترگمان]در این دست ها هیچ چیز مبتذل و مبتذل نبود، نه مثل پنجه های مردم طبقه عوام که از سرما سرخ شده بود و از enamel قرمز خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توده مردم (اسم)
mass, plebeian, populace, commonalty, demos, plebs, hoi polloi

عامی (اسم)
plebeian, ignorant person, uneducated person

ادم طبقه سوم (اسم)
pleb, plebeian, plebe

دانشجوی سال اول نیروی دریایی (اسم)
pleb, plebeian, plebe

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

خشن و رذل (صفت)
churlish, pleb, plebeian

انگلیسی به انگلیسی

• pleb, common man, member of the lower class; member of the common class (in ancient rome)
common, lower class; coarse, unrefined, rude
a plebeian is a member of the lower social classes; an offensive word.
something that is plebeian is connected with, or typical of, the lower social classes; an offensive word.

پیشنهاد کاربران

[فرهنگ، سبک پوشش، آهنگ/ترانه] کوچه بازاری
مربوط به طبقۀ فرودست
عوام
مردم عادی
رعیت

بپرس