pleased

/ˈpliːzd//pliːzd/

معنی: محظوظ، خوش وقت
معانی دیگر: خشنود، خرسند، راضی، خوشنود، ممنون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: made satisfied or happy.
متضاد: displeased

- Her boss is pleased with her work on the project.
[ترجمه گوگل] رئیس او از کار او در این پروژه راضی است
[ترجمه ترگمان] رئیسش از کارش در این پروژه راضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm very pleased to finally meet you.
[ترجمه گوگل] من خیلی خوشحالم که بالاخره با شما آشنا شدم
[ترجمه ترگمان] از اینکه بالاخره دیدمت خوشحالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pleased
خشنود،خوشوقت،خرسند،راضی

2. pleased as punch
بسیار خوشحال،بسیار خرسند

3. it pleased him to remain
دلش خواست بماند.

4. i was pleased to see how peaceable the horse had become
از اینکه اسب این چنین رام شده بود خوشنود شدم.

5. she was pleased with my gift
از هدیه ی من خوشش آمد.

6. the gift pleased her very much
هدیه خیلی او را خشنود کرد.

7. more than pleased (or sorry, etc. )
بسیار خشنود (یا متاسف و غیره)

8. i am very pleased to meet you
از ملاقات شما خیلی خوشوقتم.

9. her warmth and informality pleased everyone
گرمی و خودمانی بودن او همه را خوشنود کرد.

10. i should think they would be pleased
فکر می کنم آنها خرسند خواهند شد.

11. they gave us complete freedom to write what we pleased
ما را کاملا آزاد گذاشتند که هرچه می خواهیم بنویسیم.

12. if i take inventory of what i have done during the last year, i will not be pleased
اگر کارهایی را که سال گذشته انجام داده ام برآورد کنم خوشحال نخواهم شد.

13. after winning the election, he thought the voters had given him a blank check to do as he pleased
پس از انتخاب شدن فکر می کرد که رای دهندگان به او چک امضا شده داده اند که هر کاری دلش می خواهد بکند.

14. Pleased to meet you. Plsd to meet u, too.
[ترجمه گوگل]از دیدار شما خوشحالم Plsd برای دیدار با شما، بیش از حد
[ترجمه ترگمان]از دیدنتون خوشحالم برای آشنایی با یو - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I am pleased that you have a new job.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که شغل جدیدی دارید
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که شغل جدیدی دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He did not look too pleased when I told him.
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتم خیلی خوشحال به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی به او گفتم خیلی خوشحال به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I'm pleased to hear about your news.
[ترجمه گوگل]از شنیدن اخبار شما خوشحالم
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر شما خوشحالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Strange though it may sound, I was pleased it was over.
[ترجمه گوگل]اگرچه ممکن است عجیب به نظر برسد، اما خوشحالم که تمام شد
[ترجمه ترگمان]هرچند ممکن بود عجیب به نظر برسد، خوشحال بودم که همه چیز تمام شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We are pleased to recommend. . . to you.
[ترجمه گوگل]ما خوشحالیم که توصیه می کنیم برای تو
[ترجمه ترگمان] ما خوشحالیم که شما رو به شما پیشنهاد کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I said that I should be pleased to help.
[ترجمه گوگل]گفتم خوشحال میشم کمک کنم
[ترجمه ترگمان]گفتم که از کمک کردن خوشحال می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We are pleased to answer your letter of August 1 199
[ترجمه گوگل]ما خوشحالیم که به نامه شما در تاریخ 1 اوت 199 پاسخ دهیم
[ترجمه ترگمان]ما از پاسخ به نامه شما در تاریخ ۱ اوت ۱۹۹ خوشحال هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We are very pleased to have the opportunity to. . .
[ترجمه گوگل]ما بسیار خوشحالیم که این فرصت را داریم
[ترجمه ترگمان] ما خیلی خوشحالیم که این فرصت رو داریم که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His preferment pleased his many admirers.
[ترجمه گوگل]ترجیح او طرفداران بسیاری را خوشحال کرد
[ترجمه ترگمان]ارتقا او از بسیاری از ستایشگران او را خرسند ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محظوظ (صفت)
happy, delighted, glad, pleased

خوش وقت (صفت)
happy, vivacious, merry, gay, glad, gaysome, pleased

انگلیسی به انگلیسی

• content, satiated; having one's desires satisfied
if you are pleased, you are happy about something or satisfied with it.
you say `pleased to meet you' as a polite way of greeting someone you are meeting for the first time.
see also please.

پیشنهاد کاربران

۱. خرسند. خوشحال ۲. راضی ۳. رضایتمندانه
مثال:
frankly, I was pleased to leave.
اگر راستش را بخواهی من خوشحال و راضی بودم که بروم.
ممنون بودن یا شرمنده کسی بودن
Pleased with
خوشحال شدن ( بودن ) از
خوشبخت و یا مفتخر بودن.
Pleased to meet you.
کیفور
مغرور، راضی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : please
✅️ اسم ( noun ) : pleasure / pleasantness / pleasantry
✅️ صفت ( adjective ) : pleasurable / pleasing / pleased / pleasant
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : pleasingly / pleasurably / pleasantly
✅ صوت ( exclamation ) : please

خوشایند
راضی
شاد، خوشحال

بپرس